بریدههایی از کتاب تربیت دینی کودک
۳٫۸
(۴۹)
اگر روش معلم این باشد که دانشآموز باید از او حساب ببرد، شاگرد به دروغگفتن تشویق میشود و برای توجیه کاری که نکرده است، دروغ میگوید؛ مثلاً دانشآموزی شب خوابیده یا به میهمانی رفته و تکلیفش را انجام نداده است، اگر راست بگوید، معلم این را به حساب پررویی او میگذارد؛ ولی اگر به دروغ بگوید دیشب سرم درد میکرد، او را شاگردی میشناسد که از معلمش حساب برده است!
وقتی اینطور شود و معنی حساببردن این باشد، کار دگرگون میشود. چون وقتی راست بگوید، چوب میخورد و حرف بد میشنود؛ ولی وقتی دروغ بگوید، معاف میشود و شخصیت او از آسیب در امان میماند! این در رابطهٔ پدر و مادری هم صادق است که فرزند را بهدلیل راستگویی، عقوبت میکنند. از اینجا، فرزند یا شاگرد، بین دروغ و در امان ماندن از عقوبت رابطه میبیند و دروغ را بهعنوان سپر بلای شخصیت خود، قبول میکند!
binam
امیرالمؤمنین، علی (ع)، در عهدنامهٔ مالک اشتر میفرمایند: «دلت برای نفس نسوزد. انصاف برای نفس این است که آن را کنترل کنی و به رأی او نباشی، نه اینکه ملاحظهاش کنی! اگر میخواهی حق نفس را به او داده باشی، حقش این است که او را محدود کنی!»
M. K.
چرا حسنین (ع) بر پشت رسول گرامی (ص) سوار میشدند و میگفتند: «جَمَلُنَا، جَمَلُنَا» (شتر ما، شتر ما)! و آن حضرت میفرمودند: «نِعمَ الجَمَلِ جَمَلُکُمَا وَ نِعمَ العدلاَنِ اَنتُمَا» (بهترین شتر، شتر شما و بهترین حاملانِ استوار، شما دو نفرید.)
امامحسن (ع)، نوهٔ پیامبر (ص)، گاهی که به مسجد میآمدند و پیامبر (ص) در نماز بودند، از بین صفوف میگذشتند تا به حضرت میرسیدند و در سجود، خود را روی ایشان میانداختند و آن حضرت سجده را آنقدر طول میدادند تا امامحسن (ع) راضی شوند و پایین آیند. وقتی حضرت در این حال میخواستند برخیزند، یک دستشان بر پشت بود و امامحسن (ع) را نگاه میداشتند و با دست دیگر ادب نماز را رعایت میکردند! چرا رسولالله (ص) چنین کاری میکردند؟
قصد ایشان این بود که با محبت نوهٔ خود را جذب کنند تا نوهشان از محبت ایشان که محبت به خداست، پر شوند.
fr
اگر آرزوی انسان حیات دنیا باشد، همهٔ رفتارهایش برای آن خواهد بود. هیچ عملی برای او گیرا و سرگرمکننده نیست، مگر اینکه به آرزویی که در دنیا دارد، برگردد. همهٔ نیات او حتی نماز هم به آن برمیگردد. در این حالت دیگر نمیتواند بگوید: «من نمازم را برای آخرت میخوانم و خوراکم را برای دنیا میخورم.» خیر، این نیست! او یک آرزو بیشتر ندارد. هر عملی که از این آرزو سرچشمه نگیرد، فرد به آن علاقه ندارد و نشاط عملی لازم برای انجام آن نخواهد داشت؛ مثلاً کسی که آرزوی ریاست دارد، مطالعه در این حیطه برایش سرگرمکننده است. از هر داستان، خطوطی که مربوط به ریاست باشد، برایش جالب و گویاست.
در هر مجلسی که مینشیند، دنبال گمشدهاش است. مشاغلی را که میپذیرد، به چیزی برمیگردد که در قلبش است و حوصلهٔ آن را دارد؛ اما هرجایی که این گمشده را نبیند، بیحوصله میشود و عمل را تشریفاتی انجام میدهد. اما کسی که خدایی شده باشد، آرزو دارد آنچنان شود که خدا دوستش داشته باشد. گل گمکردهٔ او خداست.
ترنج
دین چیست؟ دین، زندهشدن قوهٔ تعهد در انسان است. بیدارشدن عهدهایی است که انسان با حقیقت خویش دارد. دین، ایستادن و قیام است. دین، قیامی است در قبال آنچه انسان از عمق وجودش از آن اطلاع دارد.
M. K.
تفاوت تربیت با تعلیم این است که جهت تعلیم از خارج به داخل است؛ اما تربیت، از داخل به خارج شکل میگیرد
aziz_plus
راهنمایی در حد اعطای ملاک خوب است؛ ولی برای او نتیجهگیریکردن صحیح نیست. نتیجه را باید خود فرد کشف کند. طفل هرچیزی را که بدون کمک مربی نتیجهگیری کند، متعلّق به خودش میداند و به آن عقیده پیدا میکند؛ اما وقتی نتیجهاش را برایش بگویند، هم او را ضعیف کردهاند و هم اینکه او آن را به شخصیت مربیاش منسوب میداند. در این وضعیت، یعنی در حالت مریدی، اگر روزی شاگرد به مربی بیعقیده شود، این خطر وجود دارد که در تمامی آنچه از مربی شنیده است، شک کند! اما اگر از همان روز اول، مطالب را با ملاک بفهمد و نتیجهگیری کند، اعتقاداتش را از دست نمیدهد؛ از این جهت مربیان باید با برنامه، استقلال متربی را محفوظ نگاه دارند.
Mohammad
علی (ع) در رابطه با موضع مکتوم انسان تعبیر جالبی دارند. ایشان میفرمایند: «مَنَ زَهَدَ فِی الدُّنیَا وَ لَم یَجزَع مِن ذُلَّهَا وَ لَم یُنَافِس فِی عِزِّهَا، عَلَّمَهُ اللَهُ و هَدَاهُ اللَهُ بِغَیرِ هِدَایَهِ مِن مخَلوقٍ وَ عَلَّمَهُ بِغَیرِ تَعلِیمٍ وَ اَثبَتَ الحِکمَة فِی صَدرِه و اجراها عَلَی لِسَانِهِ» (کسی که به دنیا زاهد و بیرغبت شود و از ذلّت دنیا جزع و فزع نکند و در عزّتِ دنیا مسابقه ندهد، خداوند، بینیاز از هدایت مخلوق هدایتش میکند، بدون معلم تعلیمش میدهد، حکمت را در سینهٔ او جای میدهد و آن را بر زبانش جاری میسازد.
M. K.
از امیرالمؤمنین، علی (ع)، سؤال کردند چه چیز شما را به این مقام رساند؟ به این مضمون پاسخ دادند: «دربان دلم شدم و هرجا اوضاع در راستای حق و صدق بود، درِ قلبم را باز گذاشتم و هرجا نبود، بستم.»
M. K.
خدای تعالی به پیامبر (ص) میفرماید: «ای پیامبر، تو فقط یادآوریکننده هستی و بر آنها چیره نیستی!» معنایش این است که مربی و والدین هم بر شاگرد یا فرزند، چیره و مُصیطر نیستند؛ بلکه حالت یادآوریکننده برای او دارند
Reihane Esfahani
وقتی تیر به هدف بخورد، میگویند: اَصَابَ، وقتی هم که به هدف نخورد، میگویند: اَخطَأَ. آیه میگوید که ما تیرهای ترس، گرسنگی، کمشدن اموال، ازدسترفتن جانها و فرزندان و ثمرات را بهسمت بتهای تعلّق شما پرتاب میکنیم و وقتی هم که بتها بشکند، به شکرانهٔ آزادی لازم است تحمل کنید و صبر داشته باشید؛
aziz_plus
حقیقت تربیت، شکوفاشدن انسانیت و مرتبطشدن انسان به حقیقت خودش است؛ در تربیت، آزادسازی انرژی متراکم مطرح است که با این آزادسازی، قدرت به جریان میافتد و نیروی بالقوه به فعلیت میرسد
aziz_plus
بچه در این سنّ نمیتواند معنی (اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُو الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم) را بفهمد که خلافِ ولیِّ امر، خلافِ الله است؛ اما میتواند «ولی امر» کنونی، یعنی پدر را ببیند. برای اینکه فردا فرزند به این آیه عمل کند، باید پدر وقتی از او خطایی در مسئلهٔ عصیان الهی میبیند، این خطا را چنان پیش ذهن خودش بزرگ تلقی کند که وقتی به طفل تذکر میدهد، فرزند احساس کند پدر مضطرب این امر است.
Mousavi.morteza
بچه اگر چیزی را در کوچه پیدا کند و بردارد، بهحکم غریزهاش است؛ اما وقتی شروع به جستوجوی صاحب آن چیز میکند، بهحکم فطرتش است. فرق بین فطرت و غریزه این است که غریزه میگوید: تملک کن؛ اما فطرت میگوید: مال تو نیست، تصرّف نکن!
Mousavi.morteza
نقطهٔ شروع فساد در جامعه، بیپناهی است. وقتی به کسی در جامعه تعدّی شود و فریادرسی نداشته باشد و به هرجا رو کند، کسی به او پناه ندهد، این فکر برایش پدید میآید که چون به او اعتماد نکردهاند، او هم دیگر به کسی اعتماد نکند. چون او را نپذیرفتهاند، او هم حرف کسی را نپذیرد!
M. K.
داشتن حسنظن به خدا، یعنی اینکه فرد، خدا را در عالَمِ هستی، راستگو، حکیم، کریم، قادر، عالم، مدیر، مدبر و رازق و در یک کلمه فعّال و مراقب اوضاع ببیند. این دید، به انسان قوت قلب وصفناشدنی در برخورد با دیگران و محیط میدهد و میتواند در هر میدانی با این پشتیبان، وارد شود.
سرباز امام زمان
حضرت امام (ره) زمانی فرمود: «انسان قدرتطلب است و به هر قدرت نسبی که رسید قانع نشده، دنبال بالاترش میگردد و این خود دلیل توحید است.» چرا امام (ره) چنین میگوید؟ زیرا انسان وقتی به قدرتی برسد، احساس میکند آن چیزی نیست که بهدنبالش بوده است؛ او دنبال قدرت مطلق میگردد و خودش نمیداند دنبال خدای صاحب قدرت و عزّت مطلق است؛ اما انسان موحد، چون با چشم وحدت به مسائل مینگرد، قدرت مطلق را در خدا مییابد.
M. K.
هیچکس نباید شاگرد و فرزند خودش را طوری به خودش وابسته کند که هرچه گفت، او هم دربست و بدون فکر و تأمل قبول کند. انسان باید فرزند را از خودش آزاد کند. بهترین پدرها پدرانی هستند که اگر خطایی کنند، فرزند درک کند و به آنها ایراد بگیرد. پدرها میترسند اگر به بچه رو بدهند، بچه دیگر به حرف حقشان هم گوش ندهد! خیر، این رو دادن نیست، این دادنِ فرصت تعقل به اوست.
خدا در وجود انسان نوری قرار داده است که او را هدایت میکند. مهم این است که در تربیت، آن نور که همان فطرت است، با روش سوء تربیتی بهوسیلهٔ طبیعت پوشیده نشود؛ بنابراین مرید و مرادی بهنحوی که مرید همهچیز را از زاویهٔ چشم مراد ببیند، خوب نیست
binam
وقتی بچه با لباس خانه به کوچه نرود و تفاوت بین مهمان و غیرمهمان را رعایت کند، نشانهٔ ادب است و عیب ندارد؛ اما تظاهر چیز دیگری است. تظاهر دروغی مستمر و ارائهٔ غیرواقعی «خود» است. یعنی اگر رفتار طفل خیلی خشن است، جلوی پدر خیلی خودش را مظلوم نشان میدهد. اگر دیگران را اذیت میکند، همیشه به پدر میگوید: اینها من را آزار و اذیت میکنند. این نفاق است. چرا اینگونه شده است؟ چون پدر غیر این صورت را نمیتوانسته است تحمل کند و وقتی او خلاف آنچه بوده خود را ارائه کرده، همیشه تأیید پدر را گرفته است.
binam
مسئولان مدرسه به من گفتند شما که با جوانان هستید، چه میکنید که شاگردان شما در صحنه باقی میمانند؟ گفتم من هفتهای یک ساعت درس میدهم و یک جلسهٔ دینی هم شبهای جمعه در شیراز دارم و با جوانان به صحبت مینشینم تا دلها زنده شود و وقتی واعظ درونی آنها زنده شد، رهایشان میکنم، نه کنترلی و نه منع فعالیت سیاسی! آنها خودشان در صحنه میمانند.
Reihane Esfahani
ایمان حقیقی، مربی را در اختیار گرفته و جلوی حاکمیت غرایز بر او را میگیرد و باعث میشود که او بهاندازهٔ لازم تنبیه و تشویق کند. ایمان جلوی تنبیه غیرطبیعی را میگیرد و بهطور طبیعی و خودکار، برنامهٔ تربیتی مربی را تنظیم میکند؛ مثلاً کسی که از مسائل تربیتی ناآگاه است، ولی با کنترل طبیعی ایمان، به طفل اخم میکند، اثر مثبت روی طفل میگذارد؛ ولی اگر از روی «نفس» اخم یا محبت کند، چون طبیعی و از عمق وجود نیست و حالت مصنوعی دارد، ضعفی در آن است که برای کارگرافتادنش، مانع ایجاد میکند
Reihane Esfahani
اگر تذکر از روی مقاصد جنبی باشد، گاهی اثر مضر هم دارد.
در تربیت طبیعی، مربی بهخاطر ایمانش تحتتأثیر تذکرهای خودش قرار میگیرد و زمانی که در حال نصیحت است، خودش هم متأثر میشود؛ لحنش مرتعش میشود و همین به نوبهٔ خود، اثر تربیت را دوچندان میکند. بعضی پدرها که برای فرزندانشان قصهٔ انبیا میگویند، در وسط قصه، خودشان هم منقلب میشوند و اشک میریزند. اینجا اشک پدر به نیت اثرگذاری روی طفل نیست؛ بلکه خود تحتتأثیر ایمانش قرار گرفته است. طفل این حالات را، با وجدانش خوب بررسی میکند و برای او گیرایی زیادی دارد و تأثیر درونی ایجاد میکند.
Reihane Esfahani
نفس به این علت برای انسان آفریده شده است که اداره شود، نه اینکه انسان را اداره کند. اگر طبیعت یا نفس به حال خود گذاشته شود، شیطان میشود؛ اما اگر او را تعلیم دهند، خدمت میکند؛ مثلاً اسب اگر صاحبش بر او سوار شود، هرجا صاحبش بخواهد او را میبرد؛ اما همین اسب را اگر به حال خود بگذارند، به بیراهه میرود. امیرالمؤمنین، علی (ع)، در عهدنامهٔ مالک اشتر میفرمایند: «دلت برای نفس نسوزد. انصاف برای نفس این است که آن را کنترل کنی و به رأی او نباشی، نه اینکه ملاحظهاش کنی! اگر میخواهی حق نفس را به او داده باشی، حقش این است که او را محدود کنی!»
سعیدی
از امیرالمؤمنین، علی (ع)، سؤال کردند چه چیز شما را به این مقام رساند؟ به این مضمون پاسخ دادند: «دربان دلم شدم و هرجا اوضاع در راستای حق و صدق بود، درِ قلبم را باز گذاشتم و هرجا نبود، بستم.»
سعیدی
حضرت علی (ع) در نصیحتی به مالک میگویند که برای پرهیز از منزویشدن عقل، باید نفس را مهار کرد و این عین احترام به نفس است. عدالت برای نفس این است که سخاوتمندانه با او برخورد نشود؛ بلکه با کمی اغماض و سختگیری رفتار شود.
رضا
تهاجم فرهنگی برای خاموشکردن فطرت است
Kosar
تلاش فرعون هم برای تغییردادن نوری که در وجود آسیه (ع)، همسرش، روشن شده بود، به جایی نرسید. پوستهٔ «ما فی الانسان»، بهاندازهای مقاوم است که دست بیرونی به داخل آن دراز نمیشود؛ بهعبارت دیگر کسی به درون دستگاه فهم کسی راه ندارد و فرمانها و تصمیمهای داخلی از دسترس اوضاع محیطی خارج کاملاً به دور است. حالا این اوضاع خارجی، پیغمبر اولوالعزم باشد یا اشقیالأشقیاء، هیچکدام نمیتوانند خوبی و بدی خودشان را به دیگری القا کنند؛ زیرا در آخر، همهچیز به انتخاب داخلیِ خودِ انسان بستگی دارد.
ترنج
رانندهای که با نردهٔ کنار جاده تصادف میکند، ممکن است آن را عامل خسارات خودش بداند و ناراحت شود؛ ولی وقتی از ماشین پیاده میشود و درهٔ آن سمت نرده را میبیند، در دلش از کسی که نردهها را درست کرده است، تشکر میکند! مصائب و سختیها نردههای دور زندگی ما برای جلوگیری از سقوط هستند. مصیبت سنگی است که گلدان منیّت انسان را میشکند
سرباز امام زمان
معلمی که میکوشد شاگردانش راستگو و باشهامت و سلیم بار آیند، آنها را به دین نزدیک کرده است.
سرباز امام زمان
قدرتها انسان را نمیشکنند؛ بلکه این محبوبیتها و تعلّقهای دنیایی است که انسان را شکسته و خرد میکند.
سرباز امام زمان
حجم
۱۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
حجم
۱۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
قیمت:
۴۲,۹۷۵
۲۱,۴۸۷۵۰%
تومان