بریدههایی از کتاب هنر عشق ورزیدن
۳٫۴
(۲۶)
سومین اشتباهی که باعث میشود تصور کنیم عشق یادگرفتنی نیست، این است که تفاوت میان نخستین جرقهٔ عشق و اسارت در دام آن و پایداری در این احساس یا بهتر است بگوییم عاشق ماندن را نمیدانیم. اگر دو نفر که با هم بیگانهاند ـ همان طور که همهٔ ما هستیم ـ یکباره اجازه دهند دیواری که بینشان کشیده شده، فروریزد و احساس نزدیکی و یگانگی به آن دو دست بدهد، یکی از هیجانانگیزترین و شادترین لحظات زندگی خود را تجربه خواهند کرد. چنین لحظهای برای افرادی که همواره تنها و منزوی و بدون تجربهٔ عشق زندگی کردهاند، سحرانگیزتر و معجزهآساتر خواهد بود. چنین معجزهای در صورتی که با رابطهٔ جنسی همراه شود، سادهتر و صمیمانهتر جلوه میکند. گرچه چنین عشقی به اقتضای ماهیت خود دوام چندانی نخواهد داشت. عاشق و معشوق با هم آشنا میشوند، دلبستگی معجزهآسای اولیه، روز به روز کاهش مییابد و سرخوردگیها، مخالفتها و ملالتهای دوجانبهشان، باقیماندهٔ هیجانات نخستین را از بین میبرد. هرچند در آغاز از چنین سرانجامی باخبر نیستند. آن دو در واقع این شیفتگی شدید نسبت به یکدیگر را عشق و دلبستگی مفرط میپندارند. حال آنکه شاید دال بر میزان تنهایی آن دو پیش از این رابطهٔ عاشقانه باشد.
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
ایمان یکی از شروط هستی بشر است. آنچه در رابطه با عشق اهمیت دارد، ایمان به عشق خود، به توانایی پدید آوردن عشق در دیگران و ایمان به پایداری آن است.
فاطمه افشار
نخستین قدم این است که دریابیم عشق یک هنر است. همان طور که زیستن هنر محسوب میشود. اگر بخواهیم بیاموزیم چگونه میتوان عشق ورزید، باید روشی را که در آموختن هر هنر دیگری مثل موسیقی، نقاشی، نجاری، طبابت و مهندسی به کار میگیریم، دنبال کنیم.
کاربر ۲۸۲۱۸۳۳
در عشق تضاد شگفتانگیزی رخ میدهد. طرفین، یکی میشوند و در عین حال هیچ یک فردیت خود را از دست نمیدهد.
zed zeyn
در عهد ویکتوریا، همانند بسیاری از فرهنگهای دیگر، عشق تجربهای شخصی و ناشی از طیب خاطر نبود که احتمالاً منجر به ازدواج شود. برعکس، ازدواج پیمانی بود که براساس رسوم به دست خانوادههای طرفین یا دلال ازدواج یا بدون واسطه و مطلقاً بر اساس ملاحظات اجتماعی صورت میگرفت. و عشق طبعاً پس از ازدواج به وجود میآمد. از چند نسل گذشته به این طرف مفهوم عشق رمانتیک در دنیای غرب عمومیت یافت. گرچه در ایالات متحدهٔ آمریکا سنتهای قراردادی به کلی منسوخ نشده، با این حال بیشتر مردم به طور روزافزون به دنبال عشق رمانتیک هستند. آنها ترجیح میدهند شخصاً عشق خود را انتخاب کنند، عشقی که به ازدواج بینجامد. این مفهوم تازهٔ آزادی در عشق باعث شده معشوق نسبت به مقولهٔ عشق مهمتر به نظر بیاید.
کاربر ۲۸۲۱۸۳۳
اگر من نتوانم در مورد بیگانگان واقعبین باشم، نمیتوانم بهدرستی در رابطه با خانوادهام واقعگرا و بیطرف باشم و به عکس. اگر بخواهم هنر عشقورزی را بیاموزم، باید در هر شرایطی واقعبین باشم و نسبت به مواردی که واقعبینی خودم را از دست میدهم، حساسیت به خرج دهم. باید تلاش کنم تفاوت تصویری را که از فردی و رفتارهایش دارم ـ تصویری که به سبب خودشیفتگیام تحریف شده است ـ با واقعیت او همان طور که هست، با وجود سلایق، نیازها و ترسهایم، مشاهده کنم. کسب ظرفیت مشاهدهٔ حقیقت هر چیز به طور عینی و تقویت خرد و منطق سبب میشود نیمی از مسیر موفقیت و دستیابی به هنر عشق ورزیدن را طی کنیم. ولی این واقعبینی و خرد باید در مورد تمام افرادی که با آنها در تماس هستیم، اِعمال شود. اگر کسی بخواهد واقعبینی خود را فقط به محبوب خود اختصاص دهد و فکر کند میتواند در مناسبات خود با دیگران آن را به کار نبندد، بهزودی پی میبرد هم از اینجا و هم از آنجا وامانده است.
فاطمه افشار
توانایی عشق ورزیدن به استعداد و ظرفیت فرد در رهایی از خودشیفتگی و خلاصی از دلبستگی و عشق بیش از اندازه به مادر و اعضای خانواده بستگی دارد. به ظرفیت ما در رشد و تکامل و گرایشی بارآور در ایجاد ارتباط با دیگران و با خود وابسته است. این فرآیند رهایی، تولد دوباره و بیداری، مستلزم یک شرط ضروری است: ایمان. لازمهٔ تمرین عشقورزی، تمرین ایمان داشتن است.
فاطمه افشار
اگر دو نفر که با هم بیگانهاند ـ همان طور که همهٔ ما هستیم ـ یکباره اجازه دهند دیواری که بینشان کشیده شده، فروریزد و احساس نزدیکی و یگانگی به آن دو دست بدهد، یکی از هیجانانگیزترین و شادترین لحظات زندگی خود را تجربه خواهند کرد. چنین لحظهای برای افرادی که همواره تنها و منزوی و بدون تجربهٔ عشق زندگی کردهاند، سحرانگیزتر و معجزهآساتر خواهد بود.
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
در مورد آینده فقط مرگ قطعیت دارد.
زهرا غفاری
هیچ فعالیت و امر خطیری وجود ندارد که مانند عشق با چنین امید و انتظارات شیرینی آغاز شود و همواره به شکست بینجامد. اگر چنین وضعیتی برای کارهای دیگر پیش میآمد، همه مشتاقانه به بررسی دلایل شکست میپرداختند و تلاش میکردند راه موفقیت را بیابند یا به کلی صرفنظر میکردند. از آنجا که آخرین گزینه در مقولهٔ عشق ناممکن به نظر میرسد، ظاهراً تنها راه مناسب برای غلبه بر شکست در عشق این است که دلایل این شکست را بررسی کنیم و مفهوم عشق را بیاموزیم.
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
ایمان داشتن به اینکه عشق میتواند نه تنها یک پدیدهٔ استثنایی ـ فردی، بلکه پدیدهای اجتماعی نیز باشد، ایمانی عقلانی است بر اساس درک ماهیت بشر.
فاطمه افشار
ذهن خود را خالی کند. چند تمرین ساده میتواند مؤثر واقع شود. بهآرامی در گوشهٔ دنجی بنشینید، چشمهایتان را ببندید و سعی کنید پردهٔ سفیدرنگی را جلو چشم خود مجسم کنید. تلاش کنید تمام افکار و تصاویر مزاحم را دور کنید، سپس نفسهای خود را دنبال کنید، نه به آنها فکر کنید و نه سریعتر تنفس کنید، فقط نفسهایتان را دنبال کنید و درعین حال آنها را حس کنید.
کاربر ۵۰۱۷۰۸۷
انسان همان طور که فرانکل میگوید: «شیئی در بین سایر اشیا نیست. اشیا اختیاری از خود ندارند، اما انسان درنهایت مستقل است. با وجود محدودیتهای ذاتی و محیطی، آنچه او شده، چیزی است که خودش ساخته.»
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
ما میتوانیم با وجود همهٔ شرایط سخت و مشکلاتی که احاطهمان کردهاند، عشق را بیاموزیم و همدیگر را رعایت کنیم.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
اگر من مثل بقیه هستم، اگر احساس و اندیشهای متفاوت با دیگران ندارم، اگر در آداب و رسوم، نوع پوشش و عقاید با الگوی گروه یکسان هستم، نجات یافتهام و از تجربهٔ خوفناک حس تنهایی رها شدهام.
fatii.ebii
آن دو در واقع این شیفتگی شدید نسبت به یکدیگر را عشق و دلبستگی مفرط میپندارند. حال آنکه شاید دال بر میزان تنهایی آن دو پیش از این رابطهٔ عاشقانه باشد.
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
آنکه هیچ نمیداند، به چیزی عشق نمیورزد. آنکه از عهدهٔ انجام کاری برنمیآید، هیچ چیز را درک نمیکند. آنکه هیچ نمیداند، بیارزش است. ولی آنکه میفهمد، عشق نیز میورزد، درک میکند و مشاهده میکند... هر چه آگاهی فرد عمیقتر باشد، عشق در وجود او عظیمتر است... آنکه تصور میکند همهٔ میوهها همزمان با توتفرنگی میرسند، از انگور هیچ نمیداند.
ــ پاراسلسوس
محمدرضا
ارتباط جنسی بدون عشق فقط برای چند لحظه میتواند فاصلهٔ میان دو انسان را از میان بردارد.
محمدرضا
عشق، نیروی فعالی در انسان است. نیرویی که موانع و دیوارهای میان او و همنوعانش را فرومیریزد، او را به دیگران پیوند میدهد و باعث میشود بر احساس انزوا و جدایی خویش غلبه کند، با این حال فردیت و تمامیت خود را حفظ کند. در عشق تضاد شگفتانگیزی رخ میدهد. طرفین، یکی میشوند و در عین حال هیچ یک فردیت خود را از دست نمیدهد.
محمدرضا
عشق نیرویی است که عشق تولید میکند. ناتوانی عبارت است از عجز در ایجاد عشق. مارکس این استدلال را بسیار زیبا بیان میکند. او میگوید: «انسان در مقام انسان و ارتباطش با جهان را به عنوان رابطهای انسانی فرض کنید، آنگاه تنها میتوانید عشق را با عشق، اعتماد را با اعتماد و... مبادله کنید.»
محمدرضا
اگر سومین مؤلفهٔ عشق، یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت بهسادگی به سلطهجویی و احساس مالکیت تنزل مییابد. احترام به معنی ترس و بیم از هیبت طرف مقابل نیست، بلکه توانایی مشاهدهٔ یک انسان است، همان طور که هست، و آگاهی از فردیت خاص او. احترام یعنی توجه و علاقه به اینکه فرد دیگر باید رشد کند و همان طور که هست، شکوفا شود. به این ترتیب، احترام به طور ضمنی بر استثمار نکردن دلالت میکند. من میخواهم فرد مورد علاقهام به خاطر خودش رشد کند و شکوفا شود، نه برای خدمت کردن به من. اگر من کسی را دوست داشته باشم، احساس میکنم با او یکی هستم، نه اینکه به او به چشم ابزاری که از آن استفاده میکنم، نگاه کنم.
محمدرضا
رویه و رفتار پدر و مادر نسبت به کودک با نیازهای او مطابقت دارد. کودک از نظر مراقبت جسمی و روانی به محبت و عشق بیقید و شرط مادر نیاز دارد. او پس از شش سالگی به عشق پدر، اقتدار و توانایی و راهنمایی پدر نیاز پیدا میکند. وظیفهٔ مادر این است که در زندگی به او احساس امنیت بدهد، پدر وظیفه دارد به او آموزش دهد، راهنماییاش کند تا بتواند با مشکلات جامعهای که در آن متولد شده، دست و پنجه نرم کند. در شرایط ایدهآل، مادر در عشق مادرانه تلاش نمیکند مانع پرورش و رشد کودک شود، او را به ناتوانی تشویق نمیکند. مادر باید در زندگی ایمان و اعتقاد داشته باشد و از این رو دچار نگرانیهای مزمن و مبالغهآمیز نشود و کودک را به نگرانیهای نابهجای خود مبتلا نکند. بخشی از زندگی او باید با آرزوی استقلال فرزندش و اینکه سرانجام از او جدا شود، سپری شود. عشق پدر باید بر پایهٔ اصول و توقعات پیش برود. باید به جای تهدید و تحکم، با صبر و مدارا همراه باشد. باید در کودک در حال رشد، حس فزایندهٔ شایستگی و قابلیت را مدام پرورش دهد و سرانجام به او اجازه دهد صاحب اختیار شود و از اقتدار و سلطهٔ پدر خارج شود.
محمدرضا
عشق در وهلهٔ نخست بستگیِ عاطفی به یک فرد خاص نیست. روش و طرز برخورد و جهتیابی شخصیتی فرد است که ارتباط او را با کل جهان هستی و نه تنها با فردی که به او عشق میورزد، تعیین میکند. اگر فردی تنها یک نفر را عاشقانه دوست داشته باشد و نسبت به بقیهٔ همنوعان خود بیتفاوت باشد، علاقهٔ او عشق محسوب نمیشود، بلکه نوعی تعلق و وابستگی مبتنی بر همزیستی یا خودپرستی گسترده است. با این حال بیشتر مردم بر این باورند که عشق بر اساس کشش به فرد خاصی است، نه بر مبنای توانایی ذهنی. درواقع حتی تصور میکنند عشقشان شدید است، چون جز معشوق خود، هیچ کسی را دوست ندارند. این همان استدلال غلطی است که قبلاً به آن اشاره شد. زیرا فرد نمیداند عشق یک فعالیت است، یک توان و قدرت روحی است. او بر این باور است که پیدا کردن معشوق مناسب کفایت میکند و بعد از آن همه چیز بهخوبی پیش خواهد رفت.
محمدرضا
عشق مادرانه در این گام دوم در کودک چنین احساسی به وجود میآورد: چه خوب که به دنیا آمدم. در نهاد کودک عشق به زندگی و نه فقط آرزوی زنده ماندن را القا میکند. همین نظریه در تمثیل دیگری از کتاب مقدس آمده. سرزمین موعود (زمین همواره نمادی از مادر است) به سرزمینی که «شیر و عسل در آن جاری است» توصیف شده. شیر، سمبل نخستین جنبهٔ عشق است، جنبهٔ مراقبت و اثبات آن و عسل نماد شیرینی زندگی، عشق به آن و لذت زنده بودن است. بیشتر مادران توانایی شیر دادن به کودکشان را دارند، ولی تعداد کمی از آنها میتوانند عسل نیز بدهند. مادر برای اینکه بتواند عسل بدهد، نه تنها باید مادر خوبی باشد، بلکه لازم است انسان شاد و سرزندهای باشد و بسیاری از مادرها از چنین موهبتی برخوردار نیستند. اثر چنین سروری بر کودک بهندرت میتواند مبالغهآمیز باشد. عشق مادر به زندگی به اندازهٔ تشویش و اضطراب او مُسری است. هر دو حالت تأثیر عمیقی بر کل ساختار شخصیتی کودک دارد و بهراستی میتوان میان کودکان و بزرگسالان، آنهایی که فقط شیر خوردهاند را از آنهایی که شیر و عسل خوردهاند، تشخیص داد.
محمدرضا
هدف میل جنسی آمیزش است و این میل به هیچ وجه تنها یک اشتیاق جسمی یا تسکین یک بحران و فشار دردناک و عذابدهنده نیست. ولی به همان اندازه که عشق میتواند این تمایل را تحریک کند، عوامل دیگری مانند ترس از تنهایی، آرزوی آسیب رساندن یا حتی نابود کردن، تمایل به غلبه کردن یا مغلوب شدن و احساس پوچی و بیهودگی نیز میتواند محرک میل جنسی باشد. ظاهراً میل جنسی به سهولت میتواند با احساسات و هیجانات شدید، که عشق تنها یکی از آنهاست، بیامیزد و به وسیلهٔ آنها برانگیخته شود. از آنجا که تمایلات جنسی در ذهن بیشتر مردم ارتباط مستقیم با عشق دارد، هنگامی که از نظر جنسی نسبت به هم تمایل پیدا میکنند، بهسادگی گول میخورند و تصور میکنند عاشق هم شدهاند. عشق میتواند اشتیاق جنسی را اِلقا کند و در این حالت ارتباط جنسی فاقد هر گونه آزمندی، آرزوی غلبه کردن یا مغلوب شدن است بلکه به لطف و محبت و شفقت آمیخته است. ولی اگر کشش جنسی بر اثر عشق نباشد، اگر عشق جنسی در عین حال، عشقی برادرانه نباشد، هرگز از پیوندی زودگذر و ناپایدار توأم با عیاشی فراتر نمیرود.
محمدرضا
تولید کلان نیاز به استاندارد کردن کالاها دارد، روند اجتماعی نیز نیازمند استاندارد کردن انسانهاست و این فرآیند را برابری مینامند
سمیه
در نظام فکری معطوف به اراده و آزادی، فرد نقشی بسیار فعال دارد
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
ماهیت عشق رنج و زحمت و کوشش برای چیزی و پروراندن آن است و اینکه عشق و رنج و زحمت جداییناپذیرند. آدمی به چیزی عشق میورزد که برای آن زحمت کشیده باشد و رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خود هموار میکند که عاشقانه دوستش داشته باشد.
JİLA
اگر زنی به ما بگوید عاشق گل است و ما ببینیم فراموش میکند به گلهایش آب بدهد، عشق او به گل را باور نخواهیم کرد.
Hossein shiravand
ماهیت عشق رنج و زحمت و کوشش برای چیزی و پروراندن آن است و اینکه عشق و رنج و زحمت جداییناپذیرند. آدمی به چیزی عشق میورزد که برای آن زحمت کشیده باشد و رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خود هموار میکند که عاشقانه دوستش داشته باشد.
Hossein shiravand
حجم
۱۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان