بریدههایی از کتاب پیرمرد و دریا
۴٫۳
(۲۵)
حالا دیگر وقت آن نیست که فکر کنی چه کارهایی را نکردهای و چه چیزهایی را نداری. فکر کن با این چیزهایی که داری چه میتوانی بکنی؟
مــریم
"دلم میخواس یه خرده بخت و اقبال بخرم، اگه جایی میفروختن."
نسیم رحیمی
احمقانه است امیدوار نباشم، بهعلاوه باور دارم ناامیدی خودش یک گناه است.
نسیم رحیمی
هیچکس در پیرانسالگی نباید تنها باشد. اما چارهیی نیست و تنهایی، خاص پیرانسالگان است.
نسیم رحیمی
تو مرا ترک نکردهای؛ بهخاطر اینکه در ترک من تردید داشتی."
شمع'
شانس چیزی است که به چهرههای مختلف ظاهر میشود و کی میتواند آن را شناسایی کند.
نسیم رحیمی
«باید دفعه دیگر با خودم سنگ بیاورم. خیلی چیزها هست که باید با خود میآوردم، اما آنها را نیاوردهام و حالا دیگر وقت آن نیست که فکر کنی چه کارهایی را نکردهای و چه چیزهایی را نداری. فکر کن با این چیزهایی که داری چه میتوانی بکنی؟»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
چرا پیرها اینقدر زود از خواب بیدار میشن؟ برای اینه که یک روز طولانیتر در پیش داشته باشن؟"
نسیم رحیمی
بادبان با کیسههای آرد، وصله شده بود و سنگینی میکرد فرو میافتاد، گویی پرچمی است که خبر از شکستی دایمی میدهد.
شمع'
پیرمرد قبول کرد و گفت: "باشه، همان دو تا. ببین اونها رو که ندزدیدی؟"
پسر گفت: "اون کار رو میکنم. اما این دو تا رو میخرم."
شمع'
«میتوانم تا زمانی که او میتواند، دوام بیاورم.»
مــریم
"خسته شدهای پیرمرد! از درون خسته شدهای."
مــریم
"دلم میخواس یه خرده بخت و اقبال بخرم، اگه جایی میفروختن."
مــریم
با خود اندیشید: «امیدوارم دیگر ناچار نباشم بجنگم. من خیلی امیدوارم که دیگربار ناچار نشوم بجنگم.»
مــریم
"هیچ. تا دوردستها بیثمر رفتم."
مــریم
احساس کرد چهقدر دلپذیر است که کسی با تو سخن بگوید به جای آنکه تنها با خودت در دریا حرف بزنی و گفت: "دلم برات تنگ شده بود.
مــریم
کافی است شانس بیاورم، اما ترجیح میدهم دقیق باشم. آنوقت هنگامی که شانس درِ خانهات را بکوید تو کاملا آمادگی داری.
78.nadia
پیرمرد گفت: "پیری، ساعت شماطهدار من است. چرا پیرها اینقدر زود از خواب بیدار میشن؟ برای اینه که یک روز طولانیتر در پیش داشته باشن؟"
fateme
با خود اندیشید: هیچکس در پیرانسالگی نباید تنها باشد. اما چارهیی نیست و تنهایی، خاص پیرانسالگان است.
fateme
با خود اندیشید: احمقانه است امیدوار نباشم، بهعلاوه باور دارم ناامیدی خودش یک گناه است. دربارهٔ گناه فکر نکن، بدون گناه هم کلی مشکل وجود دارد و نیز من درکی از آن ندارم.
من درکی از گناه ندارم و اطمینان ندارم به گناه نیز اعتقادی داشته باشم. شاید کشتن یک ماهی گناه باشد. تصور میکنم اینچنین است حتا اگر بکشم تا با آن زنده بمانم و بسیاری از مردم را سیر گردانم. اما آنوقت دیگر همه چیز گناه خواهد بود. به گناه فکر نکن. دیگر برای فکر کردن به گناه خیلی دیر شده و هستند آدمهایی که بابت گناه هزینه میکنند. بگذار آنها به گناه فکر کنند، تو ماهیگیر زاده شدهای همانطور که ماهی، ماهی زاده شده.
fateme
شانس چیزی است که به چهرههای مختلف ظاهر میشود و کی میتواند آن را شناسایی کند.
fateme
حجم
۱۰۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۵۰%
تومان