بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هزار خورشید تابان | طاقچه
تصویر جلد کتاب هزار خورشید تابان

بریده‌هایی از کتاب هزار خورشید تابان

نویسنده:خالد حسینی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸۳ رأی
۴٫۵
(۸۳)
زن‌ها توجه کنند: باید همیشه توی خانه بمانید. درست نیست زن‌ها بی‌هدف توی خیابان‌ها ول بگردند. اگر می‌خواهید برای انجام کاری از خانه بیرون بیایید، باید یک مرد محرم که خویشاوندتان باشد، همراه‌تان باشد. اگر توی خیابان شما را تنها ببینند، کتک می‌خورید و به خانه فرستاده می‌شوید. در هیچ شرایطی نباید صورتتان دیده شود. وقتی از خانه بیرون می‌آیید باید برقع بپوشید. اگر اطاعت نکنید، به‌شدت کتک می‌خورید. آرایش ممنوع است. جواهرات ممنوع است. حق ندارید لباس‌های وسوسه‌انگیز بپوشید. تا موقعی که چیزی از شما پرسیده نشد، حق ندارید حرف بزنید. حق ندارید به چشم هیچ مردی خیره شوید. در ملاءعام نباید بخندید. اگر این کار را بکنید، کتک خواهید خورد. حق ندارید ناخن‌های‌تان را لاک بزنید. اگر این کار را بکنید، انگشتانتان قطع خواهد شد. دخترها حق ندارند به مدرسه بروند. تمام مدارس دخترانه بی‌درنگ تعطیل می‌شوند. زنان حق ندارند کار بکنند.
مادربزرگ علی💝
«لیلا، عزیزم، افغانی تنها دشمنی را که نمی‌تواند شکست دهد، خودش است
Afshin
در میان تمام سختی‌هایی که کسی باید تحمل کند، هیچ‌چیز از عمل سادهٔ انتظارکشیدن دشوارتر نیست.
منکسر
«می‌دونم هنوز بچه‌ای؛ اما دلم می‌خواهد از همین الآن این مسأله رو بفهمی و آویزهٔ گوشت کنی. ازدواج را می‌شه عقب انداخت؛ اما تحصیل رو نه. تو دختر خیلی باهوشی هستی، به‌راستی باهوشی. پس می‌تونی به هر چیز که بخوای دست پیدا کنی؛ من اطمینان دارم. می‌دونم وقتی این جنگ تموم بشه، افغانستان به‌اندازهٔ مردان به تو احتیاج داره و شاید هم بیش‌تر لیلا! ببین، اگر زن‌های یه جامعه درس نخونند، اون‌وقت اون جامعه هیچ شانسی برای موفقیت نداره.»
Fatemeh
ننه گفت: «این حرف همیشه یادت باشه، دخترم. مردها همیشه مثل عقربهٔ قطب‌نما یک زن را پیدا می‌کنند که انگشت اتهامشون را به‌طرف اون بگیرند و همهٔ کاسه‌کوزه‌ها رو سر اون بشکونند. همیشه این را به‌خاطر داشته باش، مریم.»
❤️
در این جور مواقع حس می‌کرد که از زندگی جا مانده؛ مثل بازمانده‌ای از یک کشتی غرق‌شده که هیچ ساحلی دربرابرش نیست و همه سویش را آب فراگرفته است
مهلا
امیدوارم تصور نکنی که به این ترتیب خواسته‌ام بخشش تو را بخرم. باید بدانی که هرگز نمی‌توان بخشش را خرید؛ هرگز.
کاربر ۱۴۸۱۵۸۶
امیدوارم تصور نکنی که به این ترتیب خواسته‌ام بخشش تو را بخرم. باید بدانی که هرگز نمی‌توان بخشش را خرید؛ هرگز.
کاربر ۱۴۸۱۵۸۶
«لیلا، عزیزم، افغانی تنها دشمنی را که نمی‌تواند شکست دهد، خودش است.»
❤️
ــ حالا چرا این‌قدر پشت سر مرده بد می‌گی؟ ــ آخه فکر می‌کنم بعضی‌ها به‌قدر کافی نمی‌میرند.
❤️
ـ دوستت دارم. لیلا چه‌قدر انتظار کشیده بود تا چنین کلماتی را از دهان طارق بشنود؟
susan
«این حرف همیشه یادت باشه، دخترم. مردها همیشه مثل عقربهٔ قطب‌نما یک زن را پیدا می‌کنند که انگشت اتهامشون را به‌طرف اون بگیرند و همهٔ کاسه‌کوزه‌ها رو سر اون بشکونند. همیشه این را به‌خاطر داشته باش، مریم.
hanimani
ننه صبح یکی از روزها، وقتی که داشت بیرون کلبه به مرغ‌ها آب و دانه می‌داد، گفت: «بعضی روزها آرزو می‌کنم کاش پدرم کمی دل و جرأت داشت و یکی از آن تیشه‌های تیزش را برمی‌داشت و از ناموس خود دفاع می‌کرد. آن‌وقت شاید برای من هم بهتر می‌شد
مهلا
آخه فکر می‌کنم بعضی‌ها به‌قدر کافی نمی‌میرند.
Asal
«نمی‌تونند نصف جمعیت را وادار کنند توی خونه بمونند و هیچ کاری نکنند.»
Asal
طالبان هم‌چنین به‌سراغ مقبرهٔ خوانندهٔ محبوب طارق، احمد ظهیر رفته و آن‌جا را به گلوله بسته بودند. لیلا به مریم گفت: «اون بی‌چاره که بیست‌سال پیش مرده؛ یعنی یه‌بار مردن برایش بس نبوده؟»
Asal
ترس از خونریزی و مرگ نبود که وادارش کرد پرهٔ چرخ را به گوشه‌ای بیندازد؛ حتا این تصور که عملش زشت و نفرت‌انگیز است عامل عقب‌نشینی‌اش نبود؛ بلکه پرهٔ چرخ را انداخت، چون نمی‌خواست مثل مجاهدان که می‌گفتند در جنگ گاهی خون بی‌گناهان را هم بر زمین می‌ریزند، عمل کند. او با رشید سر جنگ داشت، این بچهٔ بی‌چاره که تقصیر نداشت. به‌اندازهٔ کافی کشت و کشتار شده بود. لیلا به‌مقدار کافی کشته‌شدن افراد بی‌گناه را در تبادل آتش میان دشمنان دیده بود.
Asal
«حتا مارگزیده هم خوابش می‌برد؛ اما آدم گرسنه نه.»
Asal
اما لیلا وقتی خبر منفجرشدن مجسمه‌ها را شنید، چندان ناراحت نشد. انگار برایش مهم نبود. وقتی زندگی خودش درحال نابودی بود، چه‌طور می‌توانست به مجسمه‌ها اهمیت بدهد؟
Asal
«انگشت اتهام مرد مثل عقربهٔ قطب‌نما که شمال رو نشون می‌ده، همیشه زنی رو پیدا می‌کنه که تمام گناهان را به گردن اون بیندازه. این رو همیشه به‌یاد داشته باش، مریم.»
Asal
به‌یاد آورد که مادرش چه‌قدر سپاسگزار مسعود بود که در مراسم تدفین پسرهایش نماز میت خوانده و چه‌طور با غرور این موضوع را برای همه تعریف می‌کرد. حتا بعد از آن‌که جناح مسعود با دیگران وارد جنگ شد، مادرش او را سرزنش نکرد. دایم می‌گفت که او مرد خوبی است وصلح می‌خواهد. قصد دارد افغانستان را از نو بسازد؛ ولی دیگران نمی‌گذارند او کارش را بکند. برای مادرش، حتا وقتی همه‌چیز در کابل به ویرانی کشیده شد، مسعود هم‌چنان شیر پنجشیر بود.
Asal
اما بحث و جدل آن‌ها فقط بر سر یک اسم پسرانه بود؛ چون اگر بچه دختر می‌شد، لیلا از قبل نام او را انتخاب کرده بود.
Asal
پسرعموی نگون‌بخت هم قلم‌موی خودش رو برمی‌داره و برای همهٔ پرنده‌ها شلوار می‌کشه! و این‌طوری آن‌ها را تبدیل می‌کنه به فلامینگوهای اسلامی!»
Asal
لیلا به‌زودی یاد گرفت که با وجود گرما چند تا لباس روی هم بپوشد، مثلا دو سه‌تا گرمکن زیر چادر و برقع خود، تا ضربهٔ شلاق‌ها کم‌تر به بدنش آسیب برساند.
Asal
ملتی که با هر کسی که بر سر کار می‌آید امیدی در دلش زنده می‌شود؛ اما پس از مدتی می‌بیند که هر یک به شیوه‌ای متفاوت ستمی را بر دوش ملت‌شان می‌گذارند
مهری
ملتی که با هر کسی که بر سر کار می‌آید امیدی در دلش زنده می‌شود؛ اما پس از مدتی می‌بیند که هر یک به شیوه‌ای متفاوت ستمی را بر دوش ملت‌شان می‌گذارند
مهری
ــ فقط یه مهارت هست؛ اونم تحمل‌کردنه. ــ تحمل چی، ننه؟ ننه گفت: «نگران این یکی نباش. اون‌قدر کار و گرفتاری سرت می‌ریزند که کم وکسری نخواهی داشت.»
❤️
بذار یه چیزی بهت بگم. قلب مردها اصلا وفا نداره.
❤️
یاد حرف ننه افتاد که برایش گفته بود هر دانهٔ برف، آه دردناک زنی ستمدیده در گوشه‌ای از دنیاست. هر آهی که یک زن ستم‌دیده از سینه بیرون می‌دهد، به آسمان می‌رود و تبدیل به ابر می‌شود و سپس به‌صورت دانه‌های برف بر روی سر مردم فرومی‌ریزد. گفته بود که این دانه‌های برف یادمان می‌اندازد که ما زن‌ها چه رنجی می‌کشیم و چه‌طور خاموش و آرام هرچه بر سرمان فرود می‌آید، تحمل می‌کنیم.
❤️
بعضی از آن‌ها هفت هشت‌تا بچه داشتند و خودشان نمی‌دانستند که چه‌قدر خوشبختند که فرزندان را در رحم خود پرورش داده و آن‌ها توی بغلشان آرمیده و شیر پستان‌شان را خورده‌اند.
❤️

حجم

۳۳۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۳۳۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۵۰%
تومان