بریدههایی از کتاب سیاه صورت
۴٫۳
(۱۰۲)
- آقاامیر این هنرمندا بعداً میشن سلبریتی، سلبریتی طرفدار زیاد داره و پایۀ کارش روی جهالت مردم عامه!
• Khavari •
دخترهای تنها، زنهای تنهاتر! ازدواج و بچهداری رو که بیارزش جلوه دادن، زنها احساس بیهویتی کردن، بعد بهشون گفتن برای با ارزش بودن باید مثل مردا کار کنید یا هر کاری مردا میگن انجام بدید؛ زن شد آواره، نه مادره، نه همسره، نه آرامش داره... شده بردۀ مردا؛ میپوشه چون مردا دوست دارن اینطور بپوشه، میمیره چون مردا بهش میگن بمیر!
Tamim Nazari
باشه قیامت، دنیا ظرفیت تسویه نداره!
mohaddese
نادر کلید را دور انگشتش میچرخاند و برای خودش ترانۀ مورد علاقۀ پریسیما را زمزمه میکرد.
-:-k
دست خالی خونۀ ما نیا! هفتۀ قبل من موقع ظرف شستن ششتا لیوان شکوندم!
حافظ برگشت سمت امیر و با تعجب پرسید:
- وجدانا!؟
- آره بابا! سینی دستم بود، پلاستیک وسط هال من رو ندید، رفت زیر پام شیرجه زدم و نابود کردم همه رو!
نقطه ویرگول
از کسی هم که مثل خدا زندگی نمیکند نمیشود توقع داشت که خودخواه نباشد، به روح و روان دیگران احترام بگذارد. این آدم همه را میخواهد تا نردبانش شوند و او پا بگذارد روی همۀ اینها و بالا برود. دیگران برای او دست و هورا بکشند، او فقط غرق لذت شود. بعد پول بگیرد و تبلیغ همهچیز کند و دیگران با ذوق او، پولشان را خرج کنند. همین!
Tamim Nazari
- حالا شدی مرد خونه! دیگه میشه به افتخار روز مرد، برات جوراب بخریم!
امیر خندید و گفت:
- چوبکاری نکن دیگه؛ در ضمن پارسال مراسم ختم جوراب رو گرفتیم!
نقطه ویرگول
کارنامۀ زندگی آدمها پر است از خیرها و شرها! همه هم با آزادی و اختیار خود فرد رقم میخورد؛ البته باید گفت که آدمیزاد یا آزادیش را در پناه خدا نگه میدارد یا در پناه شیطان و نفس خودش! از کسی هم که مثل خدا زندگی نمیکند نمیشود توقع داشت که خودخواه نباشد، به روح و روان دیگران احترام بگذارد. این آدم همه را میخواهد تا نردبانش شوند و او پا بگذارد روی همۀ اینها و بالا برود. دیگران برای او دست و هورا بکشند، او فقط غرق لذت شود. بعد پول بگیرد و تبلیغ همهچیز کند و دیگران با ذوق او، پولشان را خرج کنند. همین!
اما زندگی این همینها نیست... چون اگر با تقلید از لذتمندان بیخدا زندگیت را به حراج بگذاری، خودت را سوزاندهای!
مجهول
- تو گزارشهای من که خوندید؛ سوژه آدم خاصیه، محل زندگیش هم قراره خاص باشه؟
- توی حرفۀ ما، همۀ آدمها خاصن؛ از سبزیفروش بگیر تا رئیسجمهور؛ چون همشون قابلیت دارند خدمت کنند یا خیانت.
نقطه ویرگول
هشتگهای اعدام نکنید، رای نمیدهم... تبلیغهای گسترده لباس و مد... عکسهای مبتذلی که از خودشون میاندازن، کشف حجابها، سگداری و سگپروری... شما از جون مردم ایران چی میخواید با این مدلهای مبتذل شده؟
هفتصد و چهل و نه
- خب بخور بخوره دیگه! توی سپاه همش دارن میخورن.
سید راهش را کج کرد و با خودش گفت:
- بله بخور بخور عجیبی هم هست؛ هم از دشمن میخورن، هم از دوست!
نقطه ویرگول
گفتن هفدههزار نفر رو توی کوچه و بازار همین منافقا کشتن، پوست سر و صورت جوون مردم رو با چاقو کندن، سرشون رو با تیزی موزاییک گوش تا گوش بریدن، زن و بچه رو مثل گوسفند تکه تکه کردن. سلبریتیها گفتن نه منافقا خوبن؛ قاضی و دادستان تو چشم مردم شد قاتل!
هفتصد و چهل و نه
دخترهای تنها، زنهای تنهاتر! ازدواج و بچهداری رو که بیارزش جلوه دادن، زنها احساس بیهویتی کردن، بعد بهشون گفتن برای با ارزش بودن باید مثل مردا کار کنید یا هر کاری مردا میگن انجام بدید؛ زن شد آواره، نه مادره، نه همسره، نه آرامش داره... شده بردۀ مردا
هفتصد و چهل و نه
کارنامۀ زندگی آدمها پر است از خیرها و شرها! همه هم با آزادی و اختیار خود فرد رقم میخورد
هفتصد و چهل و نه
تو کشورای دیگه سلبریتیها و این طیف شخصیتها به مردمشون کمک میکنند، یعنی خدمت به مردمشون رو مهم میدونن چون توسعه یافتگیشون رو مدیون همین مردمند، اما توی کشور ما طرف رو مردم بزرگ میکنند، جیبش رو مردم پر میکنند، بعد اروپا و آمریکا میبره پرورشش میده که...
محمدرضا میرباقری
سختترین کار و پربرکتترین کار، کار مادری و همسریه. بقیه هرچی میگن غلطه!
roza
چرا اروپاییها و آمریکاییها به دو گروه تابعیت میدن، یکی دانشجوهای تیزهوش و دانشمندامون یکی بازیگران و هنرمندامون؟ الان هم که ورزشکارا... یعنی کسایی که مردم اونها رو دوست دارن دقیقا برای همونا برنامه میریزن، ارتباط میگیرن، جذب میکنن، میبرن، سبکشون رو عوض میکنن، بهشون اهمیت نمیدن اما راهی ایران میکننشون.
آر-طاقچه
اگه یه سگ توی ایران کشته بشه مثل کفتار زوزه میکشید، خودتون هفده هزار آدم رو بیگناه کشتید میگید صلاح ایران!
هفتصد و چهل و نه
- توی حرفۀ ما، همۀ آدمها خاصن؛ از سبزیفروش بگیر تا رئیسجمهور؛ چون همشون قابلیت دارند خدمت کنند یا خیانت.
گلناز
- سید با این ابهتی که تو داری مار از لونه بیرون میاد؛ چهطور این پریسیما هنوز صُم بُکم مونده!
سید روبهروی طاها تکیه به دیوار داد و دوباره ترجیح داد خودش را با دمنوش سرگرم کند تا با جواب دادن به طاها!
- البته فکر کنم مارم نر و ماده داره! نرا ازت میترسن والا مادهها که...
- طاها!
- نه منظورم اینه که مادهها سکته میکنن!
- طاها!
- آهان هردوتاشون میترسن!
- طاها!
- باشه باشه سکته میکنند و میمیرن. مُردن... مُردن که دیگه تهشه! خوبه دیگه نه!
نقطه ویرگول
- خیلی از هنرمندا دلشون میخواد گرین کارت داشته باشن. اگر تغییر ایده بدن توی کارشون و طبق پروتکلی که براشون تعریف میشه ساخت و تولید کارشون رو ببرن زیر اهدافی که اروپا و آمریکا میگه، هم بحث دو تابعیتی شدنشون حل میشه هم هزینههای کاراشون تأمین میشه؛ مقابل پولی که میگیرن کار میکنند!
محمدحسین
سؤال: چرا بازیگری که توی ایران محبوب و مقبوله و نقش اول و دوم داره، میکشونن خارج از ایران که وطنشه، نقش بهش نمیدن که هیچ، زندگیش رو هم به فنا میدن؟
محمدرضا میرباقری
- خونم حلال شد رفت؛ مهمونی دعوت بودیم. حالا برم چی بگم؟
طاها در اتاق رو باز کرد و گفت:
- بگو تقصیر زنیکه است.
چشمان صدرا درشت شد توی صورت طاها و گفت:
- خوبی تو؟
- نه به خدا! از دست این زنها شب و روز نداریم؛ زندگیمون رو به هم دوختن. تو اداره درگیر خانمانسوزاشیم، توی خونه درگیر جانسوزا!
صدرا سری به تأسف تکان داد و گفت:
- تو آدم نمیشی؛ من برم!
- یعنی اگه من آدم بشم تو نمیری؟
حمید طاها را عقب کشید و گفت:
- برو صدرا این امشب در اختیار سیده، عصبیه!
شهید زهره بنیانیان
- میخوای شما بیرون باش تا خدمتتون یه پرس عصرونه بیارم!
امیر چیپسها را در داخل دهانش گذاشت و گفت:
- اگه این کار رو بکنی که خودم نوکرتم!
فاطمه سبد کاهوها را به دست امیر داد، چاقو را هم گذاشت رویش، امیر را چرخاند سمت در آشپزخانه و گفت:
- پس لطف کن سالادا رو آماده کن، لامپ اتاق هم سوخته عوض کن، پلهها رو هم قول دادی، تمیز کن تا ببینم چی میشه!
امیر کاهویی دهان فاطمه گذاشت و شانه بالا انداخت:
- حالا که فکر میکنم میبینم شما برو من برات عصرونه بیارم!
نقطه ویرگول
بعد بهشون گفتن برای با ارزش بودن باید مثل مردا کار کنید یا هر کاری مردا میگن انجام بدید؛ زن شد آواره، نه مادره، نه همسره، نه آرامش داره... شده بردۀ مردا
آر-طاقچه
آخه مرد بودن چه خاصیتی داره؟ مردای مثل خمیر خشک و مثل چوب خشن.
Tamim Nazari
- بیتربیتشون کردیم.
دوباره صدای خندۀ پریسیما بلند شد و گفت:
- بیتربیت بودن که تربیت ما رو قبول کردن. احمقا، حرف احمقترها رو میخونن و از عاقلها دوری میکنن. اگر عاقل بودن که کارمون نمیگرفت.
نقطه ویرگول
طاها ماند و رستورانی که از ما بهتران به آن رفتوآمد میکردند. همانطور که به سمت بالای شهر میرفت با خودش فکر میکرد که زندگی در بعضی محلههای تهران اصلا مثل همۀ کشور نیست، نه ماشینهایش، نه رستورانهایش، نه پوشش زن و مردش... میان غوغای گرانیو حیرانی، مردم این محلههای تهران در پول غلت میزنند و برای خرج کردنش درماندهاند.
زندگیشان شیک است و چهرههایشان خالی! خالی از هر چیزی که لذت داشتهباشد؛ لذت هست، اما نیست! میخواهندش و ادای داشتنش را هم در میآورند، اما اداست!
محمدحسین
- قرار بود که تا میشه محتوای فیلمها بره سمت دستورالعملی که سفارتها میدادن؛ خیلی از کارگردانا برای تهیۀ فیلم مشکل مالی داشتند، ارتباط من با اونا میشد وعدهای که جواب میداد!
کامل توضیح بدید.
- مثلا فیلم ف که خب جایزۀ جهانی هم برد، هم کمکبودجه گرفت، هم تبلیغات گسترده رو اونا کمک دادند.
- دقیقا چی داشت این فیلم؟
پریسیما آب دهانش را قورت داد؛ دیگر دلش نمیخواست دروغ بگوید:
- دقیقا داشت بدبختی مردم ایران رو به تصویر میکشید؛ این خودش عکسالعمل داشت! البته کارگردان خوب بود، اما ژانر (گونه) درام اجتماعی بود و سیاه!
- رئالیسم سیاه!
محمدحسین
پریسیما پیروزمندانه خندید و گفت:
- این اعتراف بزرگت رو دوست داشتم، این یعنی ما موفق بودیم، هم تونستیم مردم رو وابسته و شیفته سینما و هنر کنیم، خصوصا موسیقی، هم هنرمندا رو برای خودمون بخریم و تربیتشون بکنیم.
- بیتربیتشون کردیم.
دوباره صدای خندۀ پریسیما بلند شد و گفت:
- بیتربیت بودن که تربیت ما رو قبول کردن. احمقا، حرف احمقترها رو میخونن و از عاقلها دوری میکنن. اگر عاقل بودن که کارمون نمیگرفت.
M.jafari
حجم
۱۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
حجم
۱۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۱۰۰
تومان