بریدههایی از کتاب پایان دروغ ها
۳٫۶
(۲۱)
«خودتو خالی کن کریس! بگو، لازم نیست کلماتت رو با دقت انتخاب کنی. فقط حرف بزن.»
zohreh
«از اینکه قسر در میرن، بهم میریزم. از اینکه میبینم سال به سال چاقتر و تپلتر میشن، تعطیلات گرونتر میرن، حالم بههم میخوره. از اینکه میبینم سال به سال من و تو فقط داریم این ماهمون رو اون ماه میکنیم.»
zohreh
اونا به پلیس اطلاعات میدن چون به پلیس اعتماد دارن. انتظار دارن ازشون حمایت بشه.
zohreh
«من و تو احمقانه فقط کار میکنیم و آخرشم هیچی نداریم.»
«ما خونمونو داریم. همدیگه رو داریم.»
«من بیشتر میخوام.»
«شب راحت میخوابیم.»
«بکی، بیشتر میخوام. برای هردومون. تعطیلات خوب بریم. یه ماشین جدید. دلم میخواد باک ماشینو بدون اینکه نگران قیمتش باشم، پر بنزین کنم.»
zohreh
زندگی تنها زمانی جریان و هیجان داشت که ما باهم بودیم.
n re
پایان دروغها
جایی برای پنهان شدن نیست
نویسنده: اندرو برت
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
زندگی تنها زمانی جریان و هیجان داشت که ما باهم بودیم.
zohreh
پس از اینهمه سال باهم بودن، نور این عشق به اندازهای خیره کننده بود که باید جلوی آن عینک آفتابی میزدی. حسی پاک که زمان بدون او دردناک بود.
zohreh
اگر قرار باشد به خودتان دروغ بگویید، چطوری این کار را خواهید کرد؟
zohreh
«وقتی با شوهر کسی دیگه هستی، باید بتونی جلوی خودتو بگیری. بهش میگن اخلاق. بهش میگن اراده!»
zohreh
انتظار بدترین قسمت ماجراست. با هیچ چیزی نمیتوانستم ذهنم را مشغول بکنم. شبیه کابوسی بود که بارها و بارها در ذهنم مرور میشد.
zohreh
«دلم نمیخواد روی تخت مرگ بیفتم و حسرت بخورم که اگه فلان کارو میکردم، چی میشد؟»
zohreh
«همیشه دلم میخواست زیپ لاین رو تجربه کنم، اما هیچ وقت شهامتشو نداشتم. اما تا به حال مگه چند نفر با زیپ لاین مردن؟»
zohreh
«من بهشخصه همیشه دوست داشتم وقتی توی رختخواب مرگ افتادم، از فرصتها و موقعیتهای زندگیم نهایت استفاده رو کرده باشم.»
zohreh
به خودم قول دادم که در طی یک روز همه چیز را درست کنم. به خودم قول دادم با این دروغهای وحشتناک کنار بیایم. شاید هرگز نتوانم قبول کنم، اما باید با آن کنار بیایم. درست مانند غصه، که بخشی از زندگیام شده و البته این شکل و قیافه که پیدا کردم، باید به آن عادت کنم.
zohreh
چشمهایم دیگر رمقی نداشت. وقتی به گل مینشینی، دقیقاً همین قیافه را پیدا میکنی.
zohreh
کاری که فکر پشتش نبوده است. از هیچ کاری نکردن بهتر است.
zohreh
«من زندگی مزخرفی دارم. همیشه داشتم. بعداً هم خواهم داشت. اما بعداً دست کم شکل یه زندگی میشه. این تنها چیزیه که بهم امید میده و میخوام نگهش دارم.»
zohreh
«برای همه عجیبه. بهم میگن تو چرا از کتابهای هیجانی پلیسی خوشت نمیآد. اما کتاب رمان، درست مثل اینه که سرکار باشی، اما در تعطیلات به سر ببری. مگه نه؟ تمام روز توی اداره پلیس کار میکنم؛ چرا دوباره باید توی کتاب هم سراغ داستانهای پلیسی برم؟»
zohreh
«اگه میخوردش اقتضای طبیعت بود، اما فقط میکشه. کشتن، اونم تنها برای تفریح، یعنی وحشیگری. اما اگه حالت رو بهتر میکنه، ایندفعه تو مخش میزنم.»
zohreh
حجم
۲۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان