بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرجی تر از جنگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شرجی تر از جنگ

بریده‌هایی از کتاب شرجی تر از جنگ

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأی
۱٫۰
(۱)
احمد تمیمی (ـ ۱۳۶۶، اهواز) قاب زخم بدون زخم نمی‌گذرد زندگی، چاقو می‌کشی یا می‌کشند! بعضی چاقوها شکل‌های دیگری دارند مثلاً قلمی در یک روزنامه زبانی در یک دهان یا عکسی که ... اما من از پنجره حرف می‌زنم؛ زخمی سر باز کرده بر دیوار! بگو چه می‌کردم اگر نمی‌آمدی؟ این همه زیبایی را کدام زخم هدیه می‌دهد؛ همین که از وقتی رفتی، بازش گذاشتم! به کجا می‌رسد آدمی، که روی زخم را نپوشاند؟!
Ahmad
سید دانیال موسوی (ـ ۱۳۷۲، اهواز) با خاطرات خوب و قشنگی که در من است خون گریه می‌کند دل تنگی که در من است دستی مرا درون خودم دفن می‌کند با ضربه‌های سخت کلنگی که در من است روح عمیق خستگی‌ام درد می‌کشد از شدت جراحت چنگی که در من است ماهی که با غیاب تو در آسمان نشست هی طعنه می‌زند به پلنگی که در من است در برکه روبه‌روی خودم محو می‌شوم با وحشت اصابت سنگی که در من است هر ارتعاش برکه فرو می‌کشد مرا می‌بلعدم جسارت ننگی که در من است
Ahmad
ما روی هر مین شرط می‌بستیم از جون گذشتیم تا جهان فهمید اینجا چرا؟ به عشق کی هستیم؟! آخر تموم شد جنگ و ما بردیم اخبارمون اون چه شنیدی شد فرجام خیلی از رفیقامون «ممد نبودی که ببینی» شد برگشتم اما شهر زخمی بود تو کوچه بارونی نمی‌بارید می‌گفتن اون چشمای بی‌خوابت با لای لایِ موشکا خوابید حالا منم موجیِ بی‌خوابی گفتی: بری من روسفید می‌شم چن ساله که آروم گرفتی و چن ساله هر لحظه شهید می‌شم ...
Ahmad
بارون گرفت و تیر می‌بارید ما روی هر مین شرط می‌بستیم از جون گذشتیم تا جهان فهمید اینجا چرا؟ به عشق کی هستیم؟! آخر تموم شد جنگ و ما بردیم اخبارمون اون چه شنیدی شد فرجام خیلی از رفیقامون «ممد نبودی که ببینی» شد برگشتم اما شهر زخمی بود تو کوچه بارونی نمی‌بارید می‌گفتن اون چشمای بی‌خوابت با لای لایِ موشکا خوابید حالا منم موجیِ بی‌خوابی گفتی: بری من روسفید می‌شم چن ساله که آروم گرفتی و چن ساله هر لحظه شهید می‌شم ...
Ahmad
ذوالفقار شریعت (ـ ۱۳۴۵، بندر امام خمینی (ره)) میدان مین بهشت مُزدِ کمی است برای کسی که از میانِ هزاران راه عبور از میدانِ مین را انتخاب کرد.
Ahmad
محمود حسینی (ـ ۱۳۶۱، گتوند) روایتی از جنگ وقت بخیر پلک‌های خسته من این چراغ لعنتی که خاموش شود سعی می‌کنم خواب‌های خوبی ببینم به چپ می‌چرخم به گذشته که خواب‌های خوبی برای آینده ندیده بود چقدر گفتند بزرگ شده‌ایم اما خیلی از این حرف‌ها یادمان نرفته نمی‌رود! که خوزستان چقدر دور سرمان چرخید و خرمشهر را خون‌های زیادی که ریخت آزاد کرد جنگ ما را نشانه رفته بود ما اما تنها به عصری بی‌موشک فکر می‌کردیم
Ahmad
محدثه الماسی (ـ ۱۳۶۲، ایذه) مرگ پاتک خورده مرگ وقتی می‌چکاند ماشه‌ها را در سرم می‌چکد مانند خون تازه، شعر از دفترم! قاب‌ها دست تو را از گردنم دزدیده‌اند رفتی و بعد از تو تنها صبر شد هم‌سنگرم! من شهید زنده‌ای هستم که در گور اتاق روی دوشم می‌شود تشییع هرشب پیکرم باغ من کاری ندارد با بهار دیگران در زمستان می‌شکوفد زخم‌های بسترم! در حقیقت جنگ تحمیلی است بر من زندگی مرگ پاتک خورده از لبخندهای باورم! رگ به رگ می‌پیچد و سرسخت بالا می‌رود درد مثل پیچکی از ساق‌های لاغرم!
Ahmad
زهرا شعبانی (ـ ۱۳۶۲، هندیجان) با عشق ... به وطنم ایران مسجد به مسجد می‌بری عطر اذان‌ات را پر می‌کند بال کبوتر آسمان‌ات را روی لب‌ات این روزها فصل رطب چینی‌ست گس کرده اما غصه‌ها طعم دهان‌ات را دنیا پر از اسفندیار است و نمی‌خواهد رستم بداند قهرمان داستان‌ات را اما تو یک عمر است «غیرتنامه» می‌خوانی رد کرده‌ای در چشم دنیا هفت‌خوان‌ات را روز حساب است و من از حالا یقین دارم پس می‌دهی با سربلندی امتحان‌ات را گاهی چو دریایی و گاهی ساحلی آرام می‌بینم از این لحظه شور ناگهان‌ات را خط می‌زنی با جوهری سبز و سفید و سرخ دفتر به دفتر آرزوی دشمنان‌ات را * ما با دعای مستجاب‌ات زنده‌ایم ای عشق پیغمبرا! وا کن مفاتیح الجنان‌ات را ...
Ahmad
سعید سروش راد (۱۳۶۰، دزفول) لابد شما هم پیری را دوست ندارید جوانی را در یادش بخیرها خلاصه می‌کنید و از کودکی خاطرات قشنگی دارید اما من از تمام کودکی‌ام بدم می‌آید وقتی با دست‌های کوچکم هواپیمای کاغذی به آسمان پرتاب می‌کردم اما آسمان بمب‌های واقعی روی سرم می‌ریخت آن وقت من گم شدم در جیغ‌های خواهر بزرگم که بدون روسری به کوچه می‌دوید آن روزها روی خیلی از دیوارها جنگ را با رنگ‌های خیلی قشنگ می‌نوشتند
Ahmad
برادرم بهروز در خیال‌های پرداخت نخورده‌اش از اینکه کوچه‌ای به نامش خواهد شد چقدر راضی بود همیشه می‌گفت دلم برای آن‌ها که بی‌کوچه می‌میرند می‌سوزد آی کوچه‌ها، کوچه‌ها کدامتان تا همیشه بلند می‌مانید؟ آ آی‌ی ... کارون خوش گل و لای به ماهیان موج گرفته‌ات بگو با بلم‌های به ماتم نشسته کنار بیایند فسیل رقصهای له شده را از زیر آوار پل به موزه نمی‌برند.
Ahmad
یوسفعلی میرشکاک (ـ ۱۳۳۸، شوش دانیال) دور عاشقان خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد نوبت محرم شد نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است کوفه رفتن مسلم گوییا مسلَّم شد ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد رایت سیاه آمد، کربلا مجسم شد پای خون دل وا کن دست موج پیدا کن رو به سوی دریا کن ساحلی فراهم شد هر که رو به دریا کرد آب روی ساحل شد خنده را ز خاطر برد آن که گریه محرم شد گریه کن! گلاب افشان! گل به خاک می‌افتد باد مهرگان آمد قامت علی خم شد قاسم و تپیدن‌ها لاله و دمیدن‌ها مجتبی و چیدن‌ها گل دوباره خرم شد تشنه اضطراب آورد آب می‌شود عباس گو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمم شد
Ahmad
عبدالحسین عتیق (عتیق بهبهانی ـ پسر) (۱۳۸۱ ـ ۱۳۲۴، بهبهان) یاد شهیدان یادی که در دل‌ها هرگز نمی‌میرد یاد شهیدان است شوری که در دل‌ها پایان نمی‌گیرد یاد شهیدان است
Ahmad

حجم

۱۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۱۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۸۸,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۵۰%
تومان