بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزنامه پاکستان | طاقچه
تصویر جلد کتاب روزنامه پاکستان

بریده‌هایی از کتاب روزنامه پاکستان

امتیاز:
۳.۶از ۳۲ رأی
۳٫۶
(۳۲)
بین مردم رایج است که غلام احمد ادعای نبوت داشته است و به همین دلیل احمدی‌ها به خاتمیت حضرت رسول معتقد نیستند. اما ظاهراً این حرف چندان درست نیست. احمدی‌ها به قرآن و حضرت محمد و دین اسلام، معتقدند و احمد را همان مهدی موعودی می‌دانند که پیامبر وعده ظهورش را داده است. حدود سی سال پیش، قانونی در پاکستان تصویب شده است که به موجب آن احمدی‌ها مسلمان دانسته نمی‌شوند و به همین دلیل از بسیاری از حقوق محروم شده‌اند. وهّابی‌ها هم یکی از دشمنان سرسخت احمدی‌ها هستند و هر از چندی با یک بمب‌گذاری و حمله انتحاری آن‌ها را مورد نوازش قرار می‌دهند. به همین دلیل ربوه (یعنی شهر مذهبی احمدی‌ها)، شهر ناامنی است و احتمال بمب‌گذاری در آن زیاد است. البته گفتن این حرف‌ها دیگر فایده‌ای ندارد. برای اینکه من الان ترک موتور سید حسین نشسته‌ام و در حال رسیدن به شهر ربوه هستیم.
مادربزرگ علی💝
از مسجد پادشاهی و قلعه لاهور، خارج شدیم و به دیدن مناره پاکستان رفتیم. قرارداد معروف سال ۱۹۴۰ که به موجب آن کشور پاکستان (بخش مسلمان‌نشین هندوستان) شکل گرفته، اینجا بسته شده است. بر روی دیواره‌های مناره پاکستان، متن این معاهده به زبان‌های اردو، هندی و انگلیسی نوشته شده است. در قسمتی از دیواره هم سرود ملی پاکستان دیده می‌شود. اگر بگویم تمام سرود ملی پاکستان، فارسی است، اغراق نکرده‌ام. حتی ساختار زبانش هم فارسی است، و فقط یک حرف غیر فارسی (کا) در آن وجود دارد. اصلاً قضاوت با خودتان. این شما و این سرود ملی جمهوری اسلامی پاکستان، سروده «حفیظ جالَندهَری»‌:
مادربزرگ علی💝
«ما خارجی‌ها را به دانشگاه راه نمی‌دهیم»! برای‌شان توضیح دادم و گفتم که «من به کشور این دوست، سفر کرده‌ام و با او از نظامی‌ترین خط‌ها گذشته‌ایم و با عزت و احترام، در یک شهر کاملاً امنیتی، خودمان را به مزار عبدالسلام رسانده‌ایم. حالا من می‌خواهم در بین‌المللی‌ترین دانشگاه ایران، دوستم را به کتابخانه عبدالسلام ببرم. چطور ممکن است راهی وجود نداشته باشد؟» دست آخر مرا به مسئول حراست ارجاع دادند. مسئول حراست به من توضیح داد که ورود یک پاکستانی به دانشگاه، کار خطرناک و غیر قانونی‌ای است. وقتی زیاد اصرار کردم، راهی جلوی پایم گذاشت و گفت: «فقط در یک صورت می‌توانیم اجازه دهیم. در صورتی که یکی از اساتید دانشگاه، شخصاً مسئولیت این ماجرا را به عهده بگیرد». سریع رفتم داخل دانشگاه و یکی از اساتید دانشکده فیزیک (دکتر سامان مقیمی) را دیدم. ماجرا را برایش تعریف کردم و ایشان حضوراً آمد و خواست اجازه بدهند سید حسین وارد خاک دانشگاه شریف شود. حراست دوباره بهانه‌تراشی کرد و گفت: «نه خیر! این طور نمی‌شود. باید رئیس دانشکده نامه بدهد»! سید حسین مرا کنار کشید و گفت: «ولش کن! ظاهراً ورود به دانشگاه شما از ورود به زندان سخت‌تر است. بالاخره آدم می‌تواند دست به خلافی بزند و او را ببرند زندان، ولی ورود به این دانشگاه به این سادگی‌ها شدنی نیست»
مادربزرگ علی💝
توی ایران، رایج است که واژه‌های معادلی مثل «پیامک»، «رایانه» و... به سخره گرفته شود. معمولاً تصور می‌شود کسی که از این واژه‌ها استفاده می‌کند، قُلمبه سُلمبه حرف می‌زند. زیاد پیش آمده که به خاطر تلاش برای استفاده از واژه‌های بومی، مورد طعنه دوستانم قرار گرفته‌ام. شاید روزگاری هم کسانی که به «بَلَدیه» می‌گفتند «شهرداری»، مسخره می‌شدند. خلاصه اگر شما هم حرف زدنتان پر از sms و okay و search و باقی واژه‌های خارجکی است، این یک فقره را از برادر کوچک‌تان بپذیرید و بیش از این دلِ من و آقای غلامعلی حدادعادل را نشکنید. زبان اردویی که امروزه در پاکستان استفاده می‌شود، مدینه فاضله کلمات دخیل است. هر وقت یک نفر کنارم اردو حرف می‌زند، احساس می‌کنم اکثر لغات را می‌فهمم. برای اینکه اغلب واژه‌ها انگلیسی‌اند. انگار دارند انگلیسی حرف می‌زنند منتها با دستور زبان اردو. یادم می‌آید داخل ایستگاه قطار، این عبارت را به همین شکل، روی دیوار نوشته بودند: «پولیس هیلپ سینر»!
مادربزرگ علی💝
نه افغانیم و نه ترک و نه تاریم، چمن‌زادیم و از یک شاخساریم. تمیز رنگ و بو بر ما حرام‌ست، که ما پرورده یک نوبهاریم!
Fateme
حواس‌مان باشد که سیاست و فرهنگ، دو عالم جداگانه‌اند. چرا راه دور برویم؟ مگر نه اینکه ما سی و چند سال است که نسبت به غرب، استقلال سیاسی پیدا کرده‌ایم (حتی شاید به شکل افراطی)، اما استقلال فرهنگی نه! دلیلش چیست؟ شاید اینکه در عالم سیاست می‌شود خیلی کارها را با بخش‌نامه و دستور انجام داد، ولی در عالم فرهنگ، هرگز! مگه فیلم هندیه؟!
Parvane
پاکستان کشوری‌ست با مساحتی کمتر از نصف ایران که بیش از دو برابرِ ایران جمعیت دارد! این تراکم جمعیت سطح توقعاتِ مردم را به شدت پایین آورده است. کثیف بودنِ لباس، زیاد اذیتشان نمی‌کند و خیلی در بندِ آسایش محل استراحت نیستند.
Parvane
درست کنار مزار ضیاء الحق یک برگه کاغذ روی دیوار چسبانده بودند. بچه‌ای گم شده است و آگهی زده‌اند که اگر کسی او را دید، با تلفن تماس بگیرد و خانواده‌ای را از نگرانی در بیاورد. بالای آگهی بزرگ نوشته: «تلاش گمشده»! تلاش در زبان اردو به معنای «جست‌وجو» است. ولی برای ما که اردو بلد نیستیم، «تلاش گمشده» معنی جالب‌تری می‌دهد. باید با شماره تلفنی که گذاشته‌اند، تماس بگیرم و بگویم: بنده تلاش گمشده تان را پیدا کردم: جمهوری اسلامی پاکستان!
کاربر ۱۰۰۷۳۲۰
می‌گوید: «کشور شما قانون دارد. همین طوری داخلش کشت و کشتار نیست. هرچند وقت یک بار خبر نمی‌دهند که رفیقت را فلان‌جا سر بریده‌اند». من سنگ صبورش شده‌ام. از نفوذ آمریکا در پاکستان می‌گوید و آمریکا را عامل تمام بدبختی‌ها می‌داند. حرفِ سید حسین را، این بار از زبان او می‌شنوم:‌ «الان ایران تنها کشوری‌ست که جلوی آمریکا ایستاده است...» ـ کسی اجازه ندارد جلوی پدر و مادرم علیه ایران حرف بزند. حیف که ایران به ما اقامت نمی‌دهد...
کاربر ۱۰۰۷۳۲۰
می‌گوید به خاطر همین جسارت‌های کلامی احمدی‌نژاد، در انتخابات ۸۸ ایران، اغلبِ پاکستانی‌ها ـ حتی وهابی‌هایی که خون شیعه را حلال می‌دانند ـ طرفدار احمدی‌نژاد بوده‌اند. این علاقه جهانی به احمدی‌نژاد، واقعیت دارد. شاید واقعیت تلخی باشد، اما به هر حال وجود دارد. شهرت بین‌المللی احمدی‌نژاد را قبلاً در اندونزی و مالزی دیده بودم و حتی در سفر حج. البته مهم‌تر از این شهرت، دلیل روان‌شناسانه این شهرت است! باید بررسی کرد که در این سال‌ها آمریکا و اسرائیل و حتی مجامع بین‌المللی، چه بلایی بر سر کشورهای جهان سوم آورده‌اند، که آن‌ها این طور عاشق کسی می‌شوند که زیر میز قدرت‌های جهانی می‌زند.
fatemeh
این را به خوبی متوجه شده‌ام که همه شیعیانِ پاکستان، علاقه‌مند و دوست‌دار حکومت ایران هستند. حتی برایم جالب است که امنیت و ثبات ایران را (در مقایسه با پاکستان) به پای حکومت شیعه‌ای می‌گذارند که در ایران حاکم است.
فاطمه
ایران در خیلی زمینه‌ها تحریم شده است. آیا درست‌تر نیست شیوه‌ای را پیش بگیریم که این تحریم‌ها کمتر شود؟!» با خیال راحت می‌گوید: «بگذارید تحریم کنند. اگر آمریکا نفوذ کند دیگر نمی‌شود جلویش را گرفت. تو مثل ما در وضعیتی که آمریکا همه‌کاره کشورت باشد، نبوده‌ای. هر روز گوشه‌ای از کشورت بمب‌گذاری نشده است. به خاطر همین است که حرف‌های مرا نمی‌فهمی. من حاضرم توی بیابان زندگی کنم ولی آزاد!»
fatemeh
روبه‌روی درب ورودی، سه عکس بزرگ از رهبر، سید حسن نصرالله و احمدی‌نژاد به دیوار چسبانده بود. حکومت ایران به واسطه موضع ضد استکباری‌اش، مایه دلگرمی این شیعیان است. البته فقط شیعیان نه. سیدحسین می‌گوید:‌ «هر وقت احمدی‌نژاد حرف درشتی علیه آمریکا می‌زند، دوستان سنّی‌ام با شادمانی موضوع را برایم تعریف می‌کنند». پیرمرد که بزرگ یک خانواده شیعه است، به عکس‌های روی دیوار اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما دوست‌دار این‌ها هستیم. من داخل خانه‌ام عکس رهبران پاکستان را نمی‌زنم، رهبران من این‌ها هستند».
fatemeh
روحیه استکبارستیزِ مردم پاکستان (و نه حکومت‌شان) شبیه حکومت ماست (و نه مردم‌مان)! شاید بشود گفت پاکستانی‌ها مثل سی سال پیش ما هستند. آن‌ها هنوز طعم خلاصی از نفوذ خارجی را به درستی حس نکرده‌اند، و استکبار خارجی برای‌شان یک مسئله عینی است، اما امروز مسئله استکبارستیزی در میان مردم ما (دست کم در مقایسه با سی سال پیش) تبدیل به یک مسئله تاریخی شده‌است. کم نیستند آدم‌های اهل‌مطالعه و تحصیل‌کرده‌ای که در ایرانِ امروز از بیخ منکر دشمنی آمریکا و غرب با ما باشند و حتی برخی رفتارهای‌شان با ما را مشفقانه و دوست‌دارانه تعبیر کنند.
Zahra sadat
ما با زبان‌مان فقط با دیگران حرف نمی‌زنیم. شنیده‌اید که می‌گویند: «اندیشه نوعی سخن گفتنِ خاموش است»! زبان سیستم عامل ذهن ماست. یعنی دقیقاً برای فکر کردن مجبوریم از زبان مادری‌مان استفاده کنیم. هر چه ارتباط و همبستگی واژه‌های یک زبان، درون خودش محکم‌تر باشد، فکر کردن راحت‌تر می‌شود. مثلاً کلمه «ویلچر» را در نظر بگیرید. این کلمه برای ما فارسی‌زبان‌ها یک کلمه کاملاً متمایز و بدون ریشه است. حالا تصور کنید ما به جای ویلچر، از واژه «صندلیِ چرخ‌دار» استفاده کنیم. صندلیِ چرخ‌دار، ناخودآگاه ما را به یاد «صندلی + چرخ + داشتن» می‌اندازد. یعنی دیگر یک کلمه کاملاً متمایز نیست و می‌تواند با سه کلمه دیگر از نظام زبانی ما ارتباط داشته باشد و هنگام فکر کردن، پردازش ذهنیِ ما را راحت‌تر کند
Zahra sadat
حس دیپلماتیکم را بی‌خیال می‌شوم و سعی می‌کنم خودم به عنوان یک ایرانی، درست و حسابی برخورد کنم. شاید همین رفتار کوچک، کمی تصویر ذهنی پیرمرد را تغییر دهد. تعارف را کنار بگذاریم. نگاه ما به مردم پاکستان چگونه است؟ در ایران پاکستانی کم پیدا می‌شود، ولی افغانستانی که زیاد است. زیاد دیده‌ام در اتوبوس یا رستوران، زشت‌ترین توهین‌ها به یک افغانستانی شده است. به جرم اینکه خارجی است! ـ سلام مرا به ایرانی‌ها برسان. بگو با اینکه شما خیلی از ما خوشتان نمی‌آید، اما ما زیاد شما را دوست داریم. و این یک پیغام دیپلماتیک نبود!
Zahra sadat
پاک‌ستان (با تأکید ویژه بر روی پاک بودن مردمش)، ۶۰ سال پیش از هندوستانِ هزارآیین جدا شد. اما سینمای هندوستان (بالیوود) که زبانش همان زبان مردم پاکستان است، هنوز وسط زندگی پاکستانی‌ها جولان می‌دهد.
Parvane
چه کار می‌کنی؟ آواز می‌خوانی؟ ـ شعر فارسی می‌خوانم. چند روز است، فقط انگلیسی حرف زده‌ام. دلم برای زبان مادری‌ام تنگ شده. اسدعباس بیرون می‌رود و کمی بعد با پسربچه یکی از همسایه‌ها برمی‌گردد. ـ بیا! اهل افغانستان است. تا دلت می‌خواهد با او فارسی حرف بزن! شروع می‌کنم به حرف زدن با پسربچه. از خودم می‌گویم و از ایرانی بودنم. لابه‌لای حرف‌هایم، چیزهایی هم از او سؤال می‌کنم. هم‌زبانِ خردسال من، فقط گوش می‌کند و هیچ حرفی نمی‌زند. بعد از این‌که یک دلِ سیر، فارسی حرف می‌زنم، اسد به زبانِ اردو از او می‌پرسد: «اصلاً می‌فهمی حرف‌هایش را»؟ سرش را به طرف بالا تکان می‌دهد. یعنی: «نه»!
Mr.nobody
من فکر می‌کنم اولین بار «مرزهای سیاسی» را «مرض‌های انسانی» به وجود آورده‌اند.
صدف
روحیه استکبارستیزِ مردم پاکستان (و نه حکومت‌شان) شبیه حکومت ماست (و نه مردم‌مان)!
صدف
خوشش آمده بود از این جمله احمدی‌نژاد: «آن قدر قطعنامه صادر کنند تا قطعنامه‌دونِ شون بترکه». من به او می‌گویم: «شما از حرف‌های تند و تیز احمدی‌نژاد خیلی خوشحال می‌شوید، اما باید حواستان باشد که همه چیز هم مبارزه لفظی نیست. مثلاً الان ایران در خیلی زمینه‌ها تحریم شده است. آیا درست‌تر نیست شیوه‌ای را پیش بگیریم که این تحریم‌ها کمتر شود؟!» با خیال راحت می‌گوید: «بگذارید تحریم کنند. اگر آمریکا نفوذ کند دیگر نمی‌شود جلویش را گرفت. تو مثل ما در وضعیتی که آمریکا همه‌کاره کشورت باشد، نبوده‌ای. هر روز گوشه‌ای از کشورت بمب‌گذاری نشده است. به خاطر همین است که حرف‌های مرا نمی‌فهمی. من حاضرم توی بیابان زندگی کنم ولی آزاد!» می‌گوید به خاطر همین جسارت‌های کلامی احمدی‌نژاد، در انتخابات ۸۸ ایران، اغلبِ پاکستانی‌ها ـ حتی وهابی‌هایی که خون شیعه را حلال می‌دانند ـ طرفدار احمدی‌نژاد بوده‌اند.
نورا
ـ نه این طور نیستم. ما با شما دوست و برادر هستیم. خودم از این جواب، بَدَم آمد. مگر پیرمرد حرف دیپلماتیک زده که دیپلماتیک جوابش را می‌دهی؟ ـ ممنون، ولی من حقیقت را می‌دانم. خودم بارها برای زیارت به ایران آمده‌ام و رفتار مردم ایران را وقتی متوجه می‌شوند اهل پاکستانم، دیده‌ام. حالا ولش کن. تیک هه! تیک هه! حس دیپلماتیکم را بی‌خیال می‌شوم و سعی می‌کنم خودم به عنوان یک ایرانی، درست و حسابی برخورد کنم. شاید همین رفتار کوچک، کمی تصویر ذهنی پیرمرد را تغییر دهد. تعارف را کنار بگذاریم. نگاه ما به مردم پاکستان چگونه است؟ در ایران پاکستانی کم پیدا می‌شود، ولی افغانستانی که زیاد است. زیاد دیده‌ام در اتوبوس یا رستوران، زشت‌ترین توهین‌ها به یک افغانستانی شده است. به جرم اینکه خارجی است! ـ سلام مرا به ایرانی‌ها برسان. بگو با اینکه شما خیلی از ما خوشتان نمی‌آید، اما ما زیاد شما را دوست داریم. و این یک پیغام دیپلماتیک نبود!
نورا
با این حساب احتمالاً ظاهرِ ناموجّهِ تفتان را باید بر اساس قاعده «هدف وسیله را توجیه نمی‌کند»، توجیه کرد
۱۲۱۲
چند جمله یک بار، ناسزایی نثارِ وضع پاکستان می‌کند. می‌گوید: «کشور شما قانون دارد. همین طوری داخلش کشت و کشتار نیست. هرچند وقت یک بار خبر نمی‌دهند که رفیقت را فلان‌جا سر بریده‌اند».
سکوت
گفت: «ما خارجی‌ها را به دانشگاه راه نمی‌دهیم»! برای‌شان توضیح دادم و گفتم که «من به کشور این دوست، سفر کرده‌ام و با او از نظامی‌ترین خط‌ها گذشته‌ایم و با عزت و احترام، در یک شهر کاملاً امنیتی، خودمان را به مزار عبدالسلام رسانده‌ایم. حالا من می‌خواهم در بین‌المللی‌ترین دانشگاه ایران، دوستم را به کتابخانه عبدالسلام ببرم. چطور ممکن است راهی وجود نداشته باشد؟»
سکوت
روحیه استکبارستیزِ مردم پاکستان (و نه حکومت‌شان) شبیه حکومت ماست (و نه مردم‌مان)! شاید بشود گفت پاکستانی‌ها مثل سی سال پیش ما هستند. آن‌ها هنوز طعم خلاصی از نفوذ خارجی را به درستی حس نکرده‌اند، و استکبار خارجی برای‌شان یک مسئله عینی است، اما امروز مسئله استکبارستیزی در میان مردم ما (دست کم در مقایسه با سی سال پیش) تبدیل به یک مسئله تاریخی شده‌است.
Hydrogen

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان