بریده‌های کتاب کیمیاگر
کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو

کتاب کیمیاگر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۸ رأی
۴٫۴
(۱۸)
«این چیزی است که ما به آن عشق می‌گوییم. وقتی دوست داشته شوی، قادر به انجام هرکاری در خلقت خواهی بود. وقتی دوست داشته شوی، هیچ نیازی نیست بفهمی که چه اتفاقی دارد می‌افتد، چرا که همه چیز در تو رخ می‌دهد
سورینام
«خب، چرا الان به مکه نمی‌روید؟» «چون این رؤیای سفر به مکه است که من را سرپا نگه داشته است. همین رؤیاست که به من کمک می‌کند این روزهای تکراری، این کریستال‌های بی‌جان و بی‌حرف و این ناهار و شام‌های تکراری در آن کافهٔ مزخرف را تحمل کنم. می‌ترسم اگر رؤیایم به حقیقت بدل شود، دیگر دلیلی برای زنده ماندن نداشته باشم.
سورینام
پسرک با خود فکر کرد که مردم هم چه حرف‌های عجیب و غریبی می‌زنند، بعضی اوقات واقعاً بهتر است با گوسفندان باشی، حداقل حرف نمی‌زنند. یا حتی با کتاب‌هایت تنها باشی، چرا که آنها هم داستان‌های فوق‌العاده‌شان را تنها وقتی مایل به شنیدن آن باشی، برایت تعریف می‌کنند؛ اما وقتی با مردم حرف می‌زنی، گاهی چنان حرف‌های عجیبی می‌زنند که دیگر نمی‌دانی چطور به مکالمه با آنها ادامه دهی.
سورینام
عشق هیچ‌گاه کسی را از دنبال کردن سرنوشتش باز نمی‌دارد. اگر کسی به خاطر عشق، سرنوشتش را رها کند، مشخص می‌شود که آن عشق به زبان جهان سخن نمی‌گفته و خالص نبوده است.»
سورینام
«بزرگ‌ترین فریب دنیا این است که در طول حیات، لحظاتی پیش می‌آید که انسان کنترل آنچه در زندگی در حال رخ دادن است را از دست داده و تقدیری از پیش معین شده، کنترل زندگی‌اش را در دست می‌گیرد. این بزرگ‌ترین فریب دنیاست.»
سورینام
قلبش می‌گفت: «درست است که گاهی بهانه‌گیر می‌شوم، اما به این خاطر است که قلب یک انسانم و قلب انسان‌ها اینطور عمل می‌کند. مردم از پیروی از مهم‌ترین رؤیاهایشان هراس دارند، چرا که حس می‌کنند ارزش آن رؤیاها یا توان دستیابی به آنها را ندارند. ما، قلب شما انسان‌ها، همیشه از اندیشیدن به اینکه کسی که دوستش داریم را برای همیشه از دست بدهیم، وحشت داریم، از لحظاتی که می‌توانست خوب باشد، اما نبود و از گنجی که ممکن بود پیدا شود، اما حالا برای ابد زیر شن‌های صحرا پنهان شده، بی‌اندازه می‌ترسیم. چرا که اگر اینها رخ دهند، عمیقاً عذاب خواهیم کشید.»
سورینام
اما دیگر از تصمیمی که گرفته بود احساس خوشحالی نمی‌کرد. یک سال تمام کار کرده بود تا رؤیایی را به حقیقت بدل کند و حالا آن رؤیا، لحظه به لحظه داشت برایش بی‌اهمیت‌تر می‌شد. شاید به این خاطر بود که رؤیای واقعی‌اش این نبود.
سورینام
وقتی همه روزها مثل روز قبلشان باشند نشان می‌دهد که مردم دیگر قادر به درک اتفاقات خوبی که هر روز با طلوع خورشید در زندگی‌شان رخ می‌دهد، نیستند.
سورینام
وقتی کسی یا کسانی را هر روز ببینی، آنها کم‌کم بخشی از زندگی تو خواهند شد، درست مثل اتفاقی که در مدرسهٔ علوم دینی رخ می‌داد. بعد همین افراد، سعی می‌کنند تو را تغییر دهند و می‌خواهند به میل آنها رفتار کنی و اگر این کار را نکنی عصبانی خواهند شد. به نظر می‌رسد که همه بهترین روش برای زندگی دیگران را می‌دانند، اما نوبت به زندگی خودشان که می‌رسد، می‌بینی برنامه‌ای برایش ندارند.
سورینام
روزهای گوسفندان همه مثل هم بود، گذر ساعاتی به نظر بی‌پایان، از طلوع تا غروب آفتاب. در طول زندگی کوتاهشان حتی یک کتاب هم نمی‌خوانند و چیزی هم از حرف‌های پسرک در مورد مناظر شهرهایی که دیده بود نمی‌فهمیدند. به همان آب و علفشان راضی بودند و در عوض سخاوتمندانه، پشم‌هایشان، مصاحبتشان و هر چند وقت یک بار، گوشتشان را در اختیار صاحبانشان می‌گذاشتند.
سورینام

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد