
بریدههایی از کتاب مصاحبه با خون آشام
۴٫۳
(۱۰)
آدمایی که کلاً اعتقادشونو به خدا و نیکی از دست میدن، هنوز به شیطان اعتقاد دارن.
کاپوچینو
بنای یادگاری نمیگه این شخص یا اون شخص اینجا راه رفته، بلکه میگه حسی که اون شخص موقع گذر از این مکان داشته، موندگار و همیشگیه.
Mahshid84
بردهها میدونستن که ما آدمای عادی نیستیم. پیشخدمتا با صدای آروم گفتن که چه طور از لای شکاف در دیدن که ما تو بشقابای خالی غذا میخوریم، جامای شیشهای خالیو به سمت لبمون میبریم، میخندیم و صورتمون تو نور شمع سفید و روح مانند به نظر میاد
Mahshid84
من مسئول مرگ بدن خودم بودم و دیدم که چه طور تمام خصوصیات انسانیم پژمرده شد و مرد و به جاش یه زنجیر غیرقابل شکستن سریع منو به این دنیا وصل کرد و درعینحال تبدیلم کرد به یه موجود تبعیدی، یه شبح با قلب تپنده.
☾Natsuki✶
لوئی، اینو درک نمیکنی؟ از بین تمام موجودات فقط تو میتونی مرگو همراه با بخشودگی ببینی
Mahshid84
ما فرشتههای تاریکیم و مرزای نفرتانگیز جهنم محدودمون نکردن. به جاش تو زمین خدا و قلمروهاش پرسه میزنیم.
Mahshid84
پوستش پر از جای زخم بود، یه پوشش ترسناک با گوشت مجروح، طوری که انگار تمام زجرش موقع «مردن» به شکل زخم دراومده بود.
Mahshid84
اون به نظرم شیرین و ملموس میومد، یه موجود پرارزش که با نور ضعیفی میدرخشه و بهزودی پیر میشه، بهزودی میمیره، بهزودی این لحظهها رو از دست میده، لحظههایی که به خاطر ملموس بودنشون وعدهٔ غلط نامیرایی رو به ما میدن. انگار این جزء حقوق انسانیمونه و نمیتونیم معنیشو بفهمیم تا اینکه به وسط زندگیمون میرسیم و فقط به تمام سالایی که پشت سر گذاشتیم، نگاه میکنیم. وقتیکه باید هرلحظه، هرلحظه رو اول بشناسیم و بعد بچشیم.
☾Natsuki✶
اختلاف بین اصول اخلاقی هنرمند و جامعه ست، نه بین زیباییشناسی و اخلاقیات: ولی بیشتر وقتا بقیه اینو درک نمیکنن؛ و اینجاست که همه چی از دست میره و یه حادثهٔ غمانگیز پیش میاد.
☾Natsuki✶
خونآشاما قاتلن... درندهان. چشمای همه چی بینشون واسه آینه که بهشون حس بیتفاوتی بده. با این چشما میتونن تمام ابعاد زندگی آدما رو ببینن، نه با تأسف و غم بلکه با خوشحالی و رضایت از اینکه خودشون انتهای زندگی آدما هستن، از اینکه تو برنامهٔ الهی دست دارن.
☾Natsuki✶
مرگ چه معنیای میده وقتی میتونی تا آخر دنیا زندگی کنی؟ و «آخر دنیا» چیزی غیر از یه اصطلاح نیست، چون کی میدونه خود دنیا چیه؟
☾Natsuki✶
«پدر، واسم دعا کن. من گناه کردم؛ مدتهاست که دارم گناه میکنم، اون قدر که نمیدونم چه طور تغییر کنم و چه طور در حضور خدا به کارایی که کردم، اعتراف کنم.»
☾Natsuki✶
«پدر، واسم دعا کن. من گناه کردم؛ مدتهاست که دارم گناه میکنم، اون قدر که نمیدونم چه طور تغییر کنم و چه طور در حضور خدا به کارایی که کردم، اعتراف کنم.»
☾Natsuki✶
من یه آدم فانی نیستم، پدر. نامیرا و نفرینشدهام، درست مثل فرشتههایی که خدا به جهنم فرستادشون.
☾Natsuki✶
اگه خدا وجود داره، چرا اجازه میده من وجود داشته باشم!..
☾Natsuki✶
چیزی هست که یه نفرینشده بخواد به یه نفرینشدهٔ دیگه بگه؟
☾Natsuki✶
حجم
۴۰۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
حجم
۴۰۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان