بریدههایی از کتاب عمیق ترین پذیرش
۳٫۶
(۱۷)
ما در جستوجوی سرنوشتمان هستیم بیآنکه درک کنیم که پیشاپیش در حالِ زندگی کردنِ آن هستیم.
علی حسینی
«دنیا درک کردنی نیست، بلکه در آغوش کشیدنی است...»
کاربر ۴۸۳۷۴۲۰
تهدیدِ مرگِ فیزیکی و تهدیدِ مرگِ هویتی: گاهی گفتن تفاوت، دشوار است. ما بهطور فیزیکی از ببری که بدنمان را تهدید میکند، فرار میکنیم و بهطور ذهنی از چیزی که تصویرمان از خودمان را تهدید میکند، فرار میکنیم
کاربر ۴۸۳۷۴۲۰
اینک و اینجا جایی است که کل زندگی در آن است. و فقط اینک و اینجا وجود دارد.
کاربر ۴۸۳۷۴۲۰
وقتیکه دیگر سعی نمیکنید زندگی را روبهراه کنید، شاید بتوانید بزرگترین کمک را به زندگی بکنید. وقتی دیگر سعی نمیکنید افراد دیگر را درست کنید، شاید بتوانید بزرگترین برکت برای آنها باشید. شاید برکت راستین وقتی اتفاق بیفتد که شما از سر راه کنار بروید.
کاربر ۱۲۱۱۱۲۸
ما فقط باید تسلیم نگاه کردن به رنجهایمان شویم و یک فنجان چای بنوشیم و یک ساندویچ پنیر بخوریم.
کاربر ۴۸۳۷۴۲۰
هیچ موجی نمیتواند شما را آزاردهد حتی اگر موجی آزار دهنده باشد
کاربر ۴۸۳۷۴۲۰
این سؤال که «در جستوجوی چه چیزی در آینده هستی؟» با این سؤال یکسان است: «هماکنون از چه چیزی فرار میکنی؟»
غزل
کسی که ماییم، طبیعتاً بامحبت، پذیرا، عمیقاً آرام و همیشه در آرامش است و هرگز به هیچ شکل و فرمی وابسته نیست و هرگز در جستوجوی هیچچیزی نبوده است. ذاتاً بدون قضاوت، بیانتخاب و همیشه رها از هویت گرفتن است. اقیانوس است، همیشه در میانِ طوفانِ زندگی در استراحت است و برای همیشه به هر موجی بدون قضاوت، مقاومت یا وابستگی، عمیقاً اجازهی ورود میدهد
غزل
وقتی من در جنگ با خودم هستم، به جنگ با تو میپردازم. آنچه را در خودم رد میکنم، در جهان رد میکنم؛ و آن رد کردن، به همهی انواع رنج منجر میشود
زینب
من در واقع راهحلی برای مسئلهی رنج ارائه نمیکنم، بلکه راه دیگری برای نگاهکردن به رنج ارائه میکنم. یک راه بنیادین و جدید برای شرح دادن آن. ما هیچ امیدی به پایان دادن به رنج -شخصی یا جمعی- نداریم مگر اینکه درک کنیم که رنج -در اساسیترین سطح- واقعاًچیست؛ و وقتی رنج را بهدرستی درک کنیم، ممکن است کشف کنیم که آزادی راستین نه از طریق فرار کردن از تجربهی کنونی، بلکه از طریق شیرجهای بیباکانه به درون اعماقِ پنهانِ آن یافت میشود. در آنجا شاید همهی صلح، عشق و پذیرش عمیقی را که «بیرون و در آنجا» در جستوجویش بودیم، کشف کنیم
شهین
بله، شاید چیزهای معمولی زندگی - صندلی کهنهی شکسته، تایرهای دوچرخه، نور خورشید که از لیوان شکسته منعکس شده است، یک لبخند از جانب فردی که دوستش داریم، گریهی بچهای که تازه متولد شده است- در واقع بههیچوجه معمولی نیستند. شاید در میان معمولی بودنشان، چیزی غیرمعمولی و فوقالعاده پنهان است.
کاربر ۱۲۱۱۱۲۸
ما احساس میکنیم مجبوریم خانه را در جستوجوی آنچه به ما احساس کمالیافتگی میدهد، ترک کنیم؛ اما بهطور مساوی احساس میکنیم که مجبوریم به خانه بازگردیم.
کاربر ۱۲۱۱۱۲۸
ما خودمان را به اجسام یا عادتها معتاد میکنیم -حتی افرادِ ظاهراً خوب چنین میکنند- تا از آنچه در مورد خودمان دوست نداریم، اجتناب کنیم. ما با احساسات دردناک میجنگیم. ما در جست وجوی شخص دیگر و رابطهای هستیم که ما را کامل کند. ما نومیدانه در جست وجوی فرار از ناراحتی توسط روشنضمیر شدن هستیم.
غزل
چیزی در ما هست که همیشه از آنچه هست ناراضی است. همیشه چیز بیشتری میخواهد. مهم نیست چقدر به دست میآورد، همیشه بیشتر میخواهد. مهم نیست چه چیزهایی دارد یا کسب کرده یا تملک کرده است، همیشه بیشتر میخواهد. مهم نیست چه تجربههای زیادی داشته است، مهم نیست چه چیزهای زیادی به خودش افزوده است، همیشه بیشتر میخواهد.
کاربر ۱۲۱۱۱۲۸
چرا ما خودمان را با جستوجوی عشق، پذیرش، شهرت، موفقیت یا روشنضمیری در آینده خسته میکنیم؟ چرا تا قبر کار یا مراقبه میکنیم؟ چرا زندگی را به تعویق میافکنیم؟ چرا از آن عقب میکشیم؟ ما دقیقاً به دنبال چه هستیم؟ ما در انتظار چه هستیم؟ از چه چیزی میترسیم؟
غزل
ما هیچ امیدی به پایان دادن به رنج -شخصی یا جمعی- نداریم مگر اینکه درک کنیم که رنج -در اساسیترین سطح- واقعاًچیست؛ و وقتی رنج را بهدرستی درک کنیم، ممکن است کشف کنیم که آزادی راستین نه از طریق فرار کردن از تجربهی کنونی، بلکه از طریق شیرجهای بیباکانه به درون اعماقِ پنهانِ آن یافت میشود.
غزل
ما همیشه سعی میکنیم به آنجا برسیم، در حالیکه اینجا جایی است که کل زندگی در آن است. ما همه تلاش میکنیم به خانه برسیم، در حالیکه شاید، فقط شاید، ما پیشاپیش در تجربهی کنونیمان، در خانهایم اما آن را تشخیص نمیدهیم.
غزل
«هیچ رازی بزرگتر از این نیست که ما پیوسته در جستوجوی واقعیت هستیم در صورتیکه در حقیقت ما خودمان واقعیت هستیم.»
غزل
وقتیکه دیگر سعی نمیکنید زندگی را روبهراه کنید، شاید بتوانید بزرگترین کمک را به زندگی بکنید.
کاربر ۱۲۱۱۱۲۸
«یک روز من عشق را خواهم یافت و سپس کامل خواهم بود. یکروز روشنضمیر خواهم شد و آنگاه کامل خواهم بود. یکروز موفق خواهم شد و آنگاه کامل خواهم بود. یکروز ثروتمند خواهم شد. یکروز شفا خواهم یافت. یکروز همه مرا تأیید خواهند کرد. یکروز من کاملاً در حضور خواهم بود. یکروز کاملاً آگاه خواهم بود. یکروز در زمان حال زندگی خواهم کرد. یکروز آرامش را خواهم یافت. یکروز کاملاً خودم خواهم بود. یکروز درک خواهم شد. یکروز یک ستاره خواهم بود. یکروز همه به من عشق خواهند ورزید و مرا خواهند پذیرفت. یکروز از نظر معنوی کاملاً رشد خواهم کرد. یکروز پدر یا مادر خواهم شد. یکروز رها و آزاد خواهم شد. یکروز شاد خواهم شد. بله! من یکروز کامل خواهم بود، اما هنوز نه. هنوز نه!»
کاربر ۱۲۱۱۱۲۸
کاوشی در هشیاریِ لحظهی حال
«مفیدترین قطعهی آموزشی، پاک کردن آموختههای نادرست است».
آنتیس تِنِس
حسن منصوری
معمولیترین چیزها میتواند بهآسانی غیرعادی شود، ما را به حیرت وادارد که شاید غیرمعمولی همیشه در معمولی پنهان است و فقط منتظر کشف شدن است.
علی حسینی
رنج همیشه یک مکان عظیم است برای شروع جستوجو در تجربهی کنونی.
علی حسینی
ما برای کامل شدن به آینده نظر داریم، زیرا در یک سطح، در لحظهی حال احساس ناقصبودن داریم.
علی حسینی
این سؤال که «در جستوجوی چه چیزی در آینده هستی؟» با این سؤال یکسان است: «هماکنون از چه چیزی فرار میکنی؟»
علی حسینی
با زنی دیدار کردم که سرانجام این شهامت را یافته بود که اولین آلبوم خود را ضبط کند. او در کل زندگیاش پنهانکاری کرده بود، فقط در زیر دوش تنهایی آواز خوانده بود تا خودش را از مسخره شدن و رد شدن محافظت کند. اما اکنون در آخرین هفتههای زندگیاش، وقتی هیچچیزی برای از دست دادن نداشت، آواز قلبش را میخواند، چنانکه گویی هیچکسی گوش نمیدهد، چنانکه گویی او قبلاً مرده است و دیگر هیچچیزی برای ترسیدن وجود ندارد. مسخره شدن و رد شدن، دیگر دشمنان او نبودند.
غزل
باید بهروی اکتشاف رنج باز باشید؛ آن چگونه و چرا در شما متجلی میشود؟ از کجا سرچشمه میگیرد؟ شما باید مایل باشید به بدترین ترسها، دردها، اندوهها و عمیقترین آرزوهای برآورده نشدهتان نگاهی بیندازید. شما باید مایل باشید مستقیم و رودررو با آنها مواجه شوید تا مکانی را بیابید که در آنجا بتوانید حتی چیزی را که ظاهراً ناپذیرفتنیترین جنبههای خودتان است، عمیقاً بپذیرید.
غزل
رنج ما در بیمیلی ما از احساسکردنِ آنچه احساس میکنیم، و تجربه کردنِ آنچه اکنون تجربه میکنیم، ریشه دارد. رنج ما در جنگمان با زندگی -همانطور که هست- و در شکست ما از دیدن اینکه هر چیزی در لحظه، همیشه -به عمیقترین معنا- پذیرفته شده، نهفته است.
غزل
ما مانند موجهای اقیانوس هستیم. مایلیم به اقیانوسی برگردیم که هرگز آنرا ترک نکردهایم. یک موج، خود را به صورت موجودی جدا از اقیانوس تجربه میکند و از آن جایگاهِ هویت گرفتنِ نادرستِ اولیه، جستوجوی اقیانوس را به میلیونها شیوهی مختلف شروع میکند. آن خودش را جستوجو میکند و آن را تشخیص نمیدهد. اشتیاقش به خانه، اشتیاق به خویشتن است. شرایط بشری نیز اینگونه است.
غزل
حجم
۲۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان