بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاریس من و پدرم | طاقچه
تصویر جلد کتاب پاریس من و پدرم

بریده‌هایی از کتاب پاریس من و پدرم

امتیاز:
۳.۶از ۲۸۳ رأی
۳٫۶
(۲۸۳)
وایل به هم‌کلاسی‌هایم که عینکی نبودند حسادت می‌کردم. همه‌چیز برای آن‌ها آسان بود. اما بعد از کمی فکر کردن به خودم گفتم که من نسبت به آن‌ها امتیازی دارم: زندگی در دو دنیای متفاوت، بسته به اینکه عینک بزنم یا نزنم.
mehrsa
شما شهامت ندارین که دنیا رو اون‌جوری که هست ببینین... بهتره عینکتون رو بزنین...
Mohammad
ـ می‌دونی کاترین کوچولوی من... برای اینکه زندگی‌ت بهتر بشه لزوماً به چیزهای زیادی نیاز نداری... واقعاً چیز زیادی لازم نیست... مسئله فقط محیط اطرافته و دور و بری‌هات...
mehrsa
برای اینکه زندگی‌ت بهتر بشه لزوماً به چیزهای زیادی نیاز نداری... واقعاً چیز زیادی لازم نیست... مسئله فقط محیط اطرافته و دور و بری‌هات...
i_ihash
برای اینکه زندگی‌ت بهتر بشه لزوماً به چیزهای زیادی نیاز نداری... واقعاً چیز زیادی لازم نیست... مسئله فقط محیط اطرافته و دور و بری‌هات...
داماد65
ما همان آدم‌ها مانده‌ایم همان‌طور که در گذشته بودیم و تا وقتی که زمانمان به‌سرآید به زندگی کردن ادامه می‌دهیم
(:Ne´gar:)
اوایل به هم‌کلاسی‌هایم که عینکی نبودند حسادت می‌کردم. همه‌چیز برای آن‌ها آسان بود. اما بعد از کمی فکر کردن به خودم گفتم که من نسبت به آن‌ها امتیازی دارم: زندگی در دو دنیای متفاوت، بسته به اینکه عینک بزنم یا نزنم.
Moonlight
بدون عینک آدم‌ها و اشیا قالب درست‌وحسابی نداشتند، همه‌چیز تار بود و حتی صداها هم کمتر شنیده می‌شد. دنیایی که من بی‌عینک می‌دیدم دیگر خشن نبود، بلکه شبیه بالش پری گنده و نرم بود که لپم را بهش فشار می‌دادم تا اینکه بالأخره خوابم می‌برد.
Sara.iranne
می‌دونی کاترین کوچولوی من... برای اینکه زندگی‌ت بهتر بشه لزوماً به چیزهای زیادی نیاز نداری... واقعاً چیز زیادی لازم نیست... مسئله فقط محیط اطرافته و دور و بری‌هات...
Sara.iranne
اوایل به هم‌کلاسی‌هایم که عینکی نبودند حسادت می‌کردم. همه‌چیز برای آن‌ها آسان بود. اما بعد از کمی فکر کردن به خودم گفتم که من نسبت به آن‌ها امتیازی دارم: زندگی در دو دنیای متفاوت، بسته به اینکه عینک بزنم یا نزنم. دنیای ورزش زندگی واقعی نبود، دنیایی بود که در آن، به جای آنکه به سادگی راه برویم، می‌پریدیم یا پاهایمان را به صورت ضربدری در هوا می‌چرخاندیم. بله، یک دنیای رویایی مثل دنیایی که من بدون عینکم می‌دیدم، مه‌آلود و لطیف. به‌محض اینکه از اولین جلسهٔ کلاس درآمدیم به بابا گفتم: ـ اصلاً تمرین کردن بدون عینک اذیتم نمی‌کنه.
Sara.iranne
مطالعه‌ی این کتاب را با خرید نسخه‌ی کامل می‌توانی ادامه دهی.
شهرزاد بانو😇
خیلی دوست دارم من رو به پدر و مادرت معرفی کنی چون هنوز باهاشون آشنا نشدم.
کاربر ۳۵۰۹۱۷۶
بدون عینک آدم‌ها و اشیا قالب درست‌وحسابی نداشتند، همه‌چیز تار بود و حتی صداها هم کمتر شنیده می‌شد. دنیایی که من بی‌عینک می‌دیدم دیگر خشن نبود
sepehr
کاترین داری دربارهٔ چی خیال‌بافی می‌کنی؟ بهتره عینکت رو بزنی. من به حرفش گوش دادم و دوباره همه‌چیز مثل قبل خشن و واضح شد. با عینکم دنیا را جوری که واقعاً هست می‌دیدم و دیگر نمی‌توانستم خیال‌بافی کنم.
فرهاد
می‌دونی کاترین کوچولوی من... برای اینکه زندگی‌ت بهتر بشه لزوماً به چیزهای زیادی نیاز نداری... واقعاً چیز زیادی لازم نیست... مسئله فقط محیط اطرافته و دور و بری‌هات..
روزنه های دانش
او دل‌تنگ کشورش می‌شود
:)
من به حرفش گوش دادم و دوباره همه‌چیز مثل قبل خشن و واضح شد. با عینکم دنیا را جوری که واقعاً هست می‌دیدم و دیگر نمی‌توانستم خیال‌بافی کنم.
sepehr
ما بالای جایی شبیه مغازه زندگی می‌کردیم که بابا هرشب ساعت ۷ کرکرهٔ آهنی‌اش را پایین می‌کشید. آنجا شبیه انبار ایستگاه قطار شهرستان‌ها بود که چمدان‌ها و وسایل مسافران را در آن به امانت می‌گذارند و بعد برای صاحبانشان می‌فرستند. در آنجا همیشه جعبه‌ها و بسته‌هایی روی هم تلنبار شده بودند. آنجا ترازوی بزرگی هم بود که کفه‌اش تقریباً هم‌سطح زمین بود
sepehr
«حتی اگر در دماغهٔ کشتی‌ای که در حال حرکت به سوی آمریکاست ایستاده‌اید دوستان پاریسی خود را از یاد و خاطر نبرید، اگرچه نیویورک زیباست و برادوی افسانه‌ای است، اما پارک مونتسوری خودمان نیز فراموش‌شدنی نیست.»
hasaneh
ما همان آدم‌ها مانده‌ایم همان‌طور که در گذشته بودیم و تا وقتی که زمانمان به‌سرآید به زندگی کردن ادامه می‌دهیم. و به این ترتیب همیشه دختربچه‌ای به نام کاترین سرتیتود وجود خواهد داشت که با پدرش در خیابان‌های منطقهٔ ده پاریس قدم می‌زند.
SARINA
بدون عینک آدم‌ها و اشیا قالب درست‌وحسابی نداشتند، همه‌چیز تار بود و حتی صداها هم کمتر شنیده می‌شد. دنیایی که من بی‌عینک می‌دیدم دیگر خشن نبود، بلکه شبیه بالش پری گنده و نرم بود که لپم را بهش فشار می‌دادم تا اینکه بالأخره خوابم می‌برد.
ققنوس
اوایل به هم‌کلاسی‌هایم که عینکی نبودند حسادت می‌کردم. همه‌چیز برای آن‌ها آسان بود. اما بعد از کمی فکر کردن به خودم گفتم که من نسبت به آن‌ها امتیازی دارم: زندگی در دو دنیای متفاوت، بسته به اینکه عینک بزنم یا نزنم.
Dr.matin
عینکتون رو بزنید تا دنیا رو اون‌جوری که هست ببینید...
روزنه های دانش
ـ می‌دونی کاترین کوچولوی من... برای اینکه زندگی‌ت بهتر بشه لزوماً به چیزهای زیادی نیاز نداری... واقعاً چیز زیادی لازم نیست... مسئله فقط محیط اطرافته و دور و بری‌هات
Massoume
اوایل به هم‌کلاسی‌هایم که عینکی نبودند حسادت می‌کردم. همه‌چیز برای آن‌ها آسان بود. اما بعد از کمی فکر کردن به خودم گفتم که من نسبت به آن‌ها امتیازی دارم: زندگی در دو دنیای متفاوت، بسته به اینکه عینک بزنم یا نزنم. دنیای ورزش زندگی واقعی نبود، دنیایی بود که در آن، به جای آنکه به سادگی راه برویم، می‌پریدیم یا پاهایمان را به صورت ضربدری در هوا می‌چرخاندیم. بله، یک دنیای رویایی مثل دنیایی که من بدون عینکم می‌دیدم، مه‌آلود و لطیف.
:)
ما همان آدم‌ها مانده‌ایم همان‌طور که در گذشته بودیم و تا وقتی که زمانمان به‌سرآید به زندگی کردن ادامه می‌دهیم. و به این ترتیب همیشه دختربچه‌ای به نام کاترین سرتیتود وجود خواهد داشت که با پدرش در خیابان‌های منطقهٔ ده پاریس قدم می‌زند.
F.Ch
دوشیزه خانم کمی جدی باشید. نقطه‌های حروف رو فراموش نکنید... عینکتون رو بزنید تا دنیا رو اون‌جوری که هست ببینید...
Sara.iranne
دنیایی که من بی‌عینک می‌دیدم دیگر خشن نبود، بلکه شبیه بالش پری گنده و نرم بود که لپم را بهش فشار می‌دادم تا اینکه بالأخره خوابم می‌برد.
sepehr
ما همان آدم‌ها مانده‌ایم همان‌طور که در گذشته بودیم و تا وقتی که زمانمان به‌سرآید به زندگی کردن ادامه می‌دهیم
sheyda
شما شهامت ندارین که دنیا رو اون‌جوری که هست ببینین...
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊

حجم

۷۱۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۷۱۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان