بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلر بودن آسان نیست | طاقچه
تصویر جلد کتاب کلر بودن آسان نیست

بریده‌هایی از کتاب کلر بودن آسان نیست

امتیاز:
۴.۸از ۱۹ رأی
۴٫۸
(۱۹)
. اگر خدایی هست، او در دورهٔ راهنمایی رهایم کرده بود (و اینکه، چرا توی ذهن همه خدا مرد است؟)
=o
و ما این‌طور زندگی می‌کنیم: چشممان به بیرون است، در دیگران به دنبال بارقه‌هایی روشن از عشق می‌گردیم که مدت‌های مدید در عمیق‌ترین نقطهٔ قلب روحمان خفته، تاریک و خاموش بود.»
وامبت بدعنق!
مادرم پرسید: «دکتر، خبری دارین؟» دکتر گلویش را دوباره صاف کرد. «آره. راستش، یه خبر خوب دارم، یه خبر بد. کدومش رو اول بگم؟»
ن. عادل
خیلی جالب بود که ضربه‌ای روحی می‌توانست چه بلایی سر یک فرد آورد.
booklover
«اگه افکارتون سبک باشه، حس سبکی می‌کنین.»
booklover
پسر دوم گفت: «چی‌چی چی شد؟» «نمی‌دونم. همهٔ دخترها داشتن حرف می‌زدن، بعدش لی یه‌چیزی گفت و یهو همه‌شون ساکت و عجیب شدن. یه‌جورهایی ترسناک بود، مثل یه جنگ بود، اما بدون اسلحه.» «رفیق، دخترن دیگه. طبیعیه. نترس.»
=o
بی‌نهایت احمقانه و در عین حال، بی‌نهایت شیرین است. چشم‌هایم پر از اشک می‌شود. کمی عقب می‌روم، در سایه‌ها پنهان می‌شوم. نمی‌خواهم اشک ریختنم را کسی ببیند، اما اگر مجبور باشی مدام صورتت را با گوشهٔ دامن مسخره‌ات پاک کنی، به‌سختی ممکن است از دید اطرافیانت پنهان بمانی.
ن. عادل
رُشنی گفت: «آها آره، یه بار یادمه ابتدایی بودیم، تولدت رو توی سالن مجموعهٔ ورزشی گرفته بودی، همه‌اش رعدوبرق می‌زد و همهٔ غذاها خیس شده بودن و بعدش همهٔ کادوهات افتاده بودن توی گِل. عجب اوضاعی بود. یا وقتی مهدکودک بودیم، جشن جادوگر شهر اُز گرفته بودی، اشتباه نکنم اون جادوگر خبیثه افتاد تو استخر؟» کترین پرسید: «صبر کن ببینم، شوخی می‌کنی دیگه، هان؟» رُشنی گفت: «نه، جدی می‌گم. کِلر وقتی دید جادوگر ذوب نشد خیلی عصبانی شد. پاهاش رو می‌کوبید زمین و داد می‌زد "جادوگره الکیه!" خیلی خنده‌دار بود.»
ن. عادل
گفت: «خب، کِلر. انگار پدرت سکته کرده.» هیچ‌وقت از اینکه حق با من بود، این‌قدر ناراحت نشده بودم.
ن. عادل
زمان ناهار رُشنی می‌خواست همه‌چیز را بداند.
ن. عادل
«قدرت ما از یأسی می‌آید که ناچاریم با آن زندگی کنیم. چاره‌ای نداریم جز آنکه تحمل کنی
booklover
فقط یه راه برای رسیدن به خواسته‌ت وجود داره، اون هم اینه که تا وقتی ورزشکاری نشدی که باید بشی، بدون خستگی تلاش کنی.
وامبت بدعنق!
به دوستانم گفتم: «می‌دونین متیو هدیهٔ تولد چی باید برام می‌گرفت؟ یه بنر بزرگ برای سردر اتاقم که روش نوشته شده باشه: کِلر گلدسمیت: مزاحم‌ترین خواهر کوچک‌تر برای سیزده سال متوالی از بتلهم پنسیلوانیا!» مامان گفت: «فکر کنم همه‌ش فروخته شده بود.»
ن. عادل

حجم

۱۷۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

حجم

۱۷۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

قیمت:
۳۳,۲۰۰
تومان