بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب معمای چشم لندن | طاقچه
تصویر جلد کتاب معمای چشم لندن

بریده‌هایی از کتاب معمای چشم لندن

نویسنده:شیوان داود
امتیاز:
۴.۸از ۱۳ رأی
۴٫۸
(۱۳)
۱: لب‌ها بالا، کلی دندان معلوم باشد = خیلی شاد و خوشحال. ۲: لب‌ها بالا، بدون معلوم شدن دندان‌ها = کمی خوشحال، راضی. ۳: لب‌ها به‌هم فشرده، کمی به‌سمت پایین = خوشحال نبودن، کمی بدعنق، یا سردرگم (به‌سختی می‌توان گفت کدام). ۴: لب‌ها به‌هم فشرده، هم‌زمان چشم‌ها تنگ‌شده = خیلی ناراضی، عصبانی. ۵: لب‌ها گردشده به‌شکل O و چشم‌ها کاملاً باز = یکه‌خورده، غافلگیرشده.
𝐑𝐎𝐒𝐄
گوش دادن به حرف بچه‌ها ارزشش بیشتر از گوش دادن به یه ارتش از آدم‌بزرگ‌هاست
𝐑𝐎𝐒𝐄
ردیابی چیزها چقدر سخت است
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی من به دیگران دربارهٔ چیزی می‌گویم که فهمیده‌ام، آن‌ها گوش نمی‌کنند
𝐑𝐎𝐒𝐄
همان موقع بود که متوجه شدم دو نوع دانستن وجود دارد: سطحی و عمیق. شاید از لحاظ نظری چیزی را بدانیم ولی در عمل نمی‌دانیم. می‌توانیم بخشی از یک چیز را بدانیم اما کلیتش را نه. دانستن می‌تواند لایهٔ روی سطح آب دریاچه باشد یا کلی پایین برود و به گل‌ولای برسد. می‌تواند نوک کوه یخ باشد یا تمامش.
ح‌َـدیـثـهــ
گفتم: «سلیم، به چی زل زدی؟» او گفت: «منهتن.» من گفتم: «اینجا لندنه. منهتن نیست.» «تقدیرم اینه، مارکوس. باید باهاش روبه‌رو بشم.»
𝓑𝓸𝓸𝓴
آبی و زرد رنگ‌هایی هستند که تشخیصشان آسان است. اما به‌آسانی نمی‌توان پیش‌بینی کرد اگر آن‌ها را باهم ترکیب کنیم، به رنگ سبز می‌رسیم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
گردبادها و چرخ‌ها: در جهت حرکت عقربه‌های ساعت یا خلاف جهت، بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی. کرم‌های لوله‌ای مانند کرم‌های خاکی: مذکر یا مؤنث، بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی. و بعد حرف مورد علاقهٔ بابا. لیوان: نیمهٔ پر یا نیمهٔ خالی، بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی. سرم را خاراندم. بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی؛ یک شیء ثابت می‌تواند هم‌زمان یک چیز و متضاد همان چیز باشد.
ح‌َـدیـثـهــ
آقای شپرد می‌گوید وقتی آدم‌ها حوصله‌شان سر می‌رود، عضلات صورتشان بی‌حرکت می‌ماند و بدون آنکه چیزی را نگاه کنند، چشم‌هایشان خیره می‌شود. او می‌گوید وقتی با آن‌ها حرف می‌زنم مدام باید حواسم باشد حالت چهره‌شان چطور است.
Ali
قطار افکار اصطلاح خوبی برای توصیف مجموعه‌ای از افکار مرتبط یک آدم است، چون آن‌ها مثل واگن‌های قطار با قلاب به‌هم وصل می‌شوند.
zohreh
نظر تو دربارهٔ رفتن به نیویورک چیه؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی با آدم‌های جدید آشنا می‌شی، گپ کوتاه کافیه
𝐑𝐎𝐒𝐄
گپ کوتاه خسته‌کننده‌ست. مردم وقتی حرف خاصی ندارن، از این گپ‌ها می‌زنن
𝐑𝐎𝐒𝐄
خندید و من هم او را همراهی کردم چون نشان می‌داد منظورش را فهمیده‌ام، حتی اگر نمی‌فهمیدم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«همیشه تقصیر منه. هیچ‌وقت تقصیر تد نیست. همیشه من سرزنش می‌شم. تد هیچ‌وقت کار اشتباهی نمی‌کنه.» «تو بزرگ‌تری، کت. اما مشخصه که عاقل‌تر نیستی.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
دل و روده‌ت رو بیرون می‌کشم و باهاش بند جوراب درست می‌کنم
𝐑𝐎𝐒𝐄
شرلوک هولمز، مشهورترین کارآگاه داستانی دنیا، می‌گفت وقتی همهٔ احتمال‌ها را حذف کنیم، آنچه باقی می‌ماند، هر قدر هم بعید باشد، حتماً درست است
𝐑𝐎𝐒𝐄
حتماً فکر کرده‌اند او دکتر مرگ است، همان لقبی که سردبیر روزنامه‌ها به یک دکتر خبیث داده بودند که چند ده‌تا از بیمارهایش را به‌جای درمان کشته بود و هیچ دلیلی هم نداشت جز اینکه دوست داشت آن‌ها را بکشد
𝐑𝐎𝐒𝐄
لیوان: نیمهٔ پر یا نیمهٔ خالی، بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی.
𝐑𝐎𝐒𝐄
. کلی شاید هست.
𝐑𝐎𝐒𝐄
او زن بود، نه مرد. مؤنث یا مذکر، بستگی دارد چطور نگاه کنی
𝐑𝐎𝐒𝐄
«یه دروغ دیگه گفتی، تد. به‌زودی می‌شی یه آدم عادی.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«دستور؟» «آره. من دستور می‌دم. چون بزرگ‌ترم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
استراق‌سمع کلمهٔ عجیبی است. استراق یعنی دزدیدن و سمع یعنی گوش. مگر ما وقتی یواشکی به حرف‌های دیگران گوش می‌دهیم، گوش آن‌ها را می‌کنیم و می‌دزدیم؟
ح‌َـدیـثـهــ
مردی را دیدم که چهارچشمی به تبلیغ بیمهٔ ماشین زل زده بود. او زیر همان طرح روی شیشه نشسته و ابروهایش درهم رفته بود. پیشانی‌اش چین افتاده و لب‌هایش به‌هم فشرده شده بود که یعنی عصبانی بود. روی صورتش پانسمان بود. یادم آمد که یک بار شرلوک هولمز چطور با پیش‌بینی قطار افکار واتسون او را شگفت‌زده کرد. (قطار افکار اصطلاح خوبی برای توصیف مجموعه‌ای از افکار مرتبط یک آدم است، چون آن‌ها مثل واگن‌های قطار با قلاب به‌هم وصل می‌شوند.) هولمز این کار را با تماشای چهرهٔ واتسون و چیزهایی که او نگاه می‌کرد و از راه استنتاج انجام داده بود. من هم به این نتیجه رسیدم قطار افکار مرد روبه‌رویم دربارهٔ تصادف ماشین بود، چون صورتش زخمی بود و تبلیغ بیمهٔ ماشین عصبانی‌اش کرده بود چون او بیمه نداشت. از این فکر استنتاجی به‌قدری خوشحال شده بودم که وقتی قطار ایستاد داشت یادم می‌رفت پیاده شوم
Samin
نویسندهٔ داستان‌های معمایی باید بازی جوانمردانه را رعایت کند، اما ضمناً حقه‌هایی هم سوار کند: همهٔ سرنخ‌ها باید جلوی چشم باشند و در عین حال خواننده قانع شود آن‌ها را نادیده بگیرد تا زمانی که دیر شده باشد.
zohreh
این کتاب نمونهٔ واقعی و درست داستان خانواده‌ای درگیر بحران است که در کنار عنصر معما به عنوان کلید موفقیت کتاب عمل می‌کند.
zohreh
از آدمی که برای درک احساسات دیگران مشکل دارد، به‌سختی می‌توان شخصیتی دوست‌داشتنی خلق کرد و همین نشان می‌دهد شیوان چه نویسندهٔ خوبی بوده که بی‌دردسر موفق به انجام چنین کاری شده است.
zohreh
طرد شدن اجتماعی کمی شبیه طرد شدن از مدرسه است. به‌جای اینکه معلم به شما بگوید باید بروید، این شکلی است که افراد جامعه طوری رفتار می‌کنند که انگار شما وجود خارجی ندارید. درنهایت با بقیهٔ کسانی که نادیده گرفته شده‌اند یک جا زندگی می‌کنید. آن‌قدر از این برخورد جامعه با خود خشمگین می‌شوید که برای انتقام سراغ دله‌دزدی و تشکیل دارودسته‌های خیابانی می‌روید.
zohreh
«سندرم من یعنی کارم توی به خاطر سپردن چیزهای بزرگ خوبه، مثلاً واقعیت‌های مهم دربارهٔ آب‌وهوا. ولی همیشه چیزهای کوچک رو فراموش می‌کنم، مثل کیف ورزش مدرسه‌م. مامان می‌گه مغز من مثل غرباله. منظورش اینه که یه چیزهایی از سوراخ‌های حافظه‌م پایین می‌افتن.»
zohreh

حجم

۱۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۳۴,۴۰۰
تومان