بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرسی سوآرز بزرگ می شود | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرسی سوآرز بزرگ می شود

بریده‌هایی از کتاب مرسی سوآرز بزرگ می شود

نویسنده:مگ مدینا
امتیاز:
۴.۵از ۱۶ رأی
۴٫۵
(۱۶)
سرم را روی سینه‌اش می‌گذارم و مثل بچگی‌هایم به صدای قلبش گوش می‌کنم. «رفته بودی سینما؟» صدایش همراه با ضربان قلبش و صدای جریان هوای شش‌هایش توی گوشم می‌پیچد. «آره. فیلمش خیلی خفن و ترسناک بود، ولی دوست داشتم.» آبوئلا می‌پرسد: «با دوست‌هات خوش گذشت؟» کمرم را صاف می‌کنم و سرم را بالا می‌گیرم تا به آبی تیرهٔ بی‌کران نگاه کنم. یاد هانا و اِدنا و بقیه می‌افتم. می‌گویم: «آره.» «خوبه. دیگه واسه خودت خانم جوونی شده‌ای و تنهایی این‌ور اون‌ور می‌ری.»
H . E
حس می‌کنم گونه‌هایم مثل کت مدرسه‌ام قرمز شده. مگر من کلاس ششم نیستم؟ چطور آن‌قدر بزرگ هستم که مراقب دوقلوها باشم، اتاق خیاطی مامان‌بزرگ را تروتمیز کنم، شام تدارک ببینم و برای چیزهایی که می‌خواهم بعداً بخرم، پول پس‌انداز کنم؛ ولی یکهو برای اینکه بدانم چرا پلیس پدربزرگم را گرفته، زیادی کوچکم؟! واقعاً مسخره است!
ن. عادل
می‌گویم: «حالا که حرفش شد، هنوز ازت می‌خوام که من رو برسونی فروشگاه. این دیگه آخرین چیزیه که واسه نُچِبوئِنا لازم دارم.» رولی آهی می‌کشد. «ول‌کن نیستی‌ها. بابا این چیه که این‌قدر مهمه که نمی‌تونی منتظر مامی بمونی، مرسی؟» دست‌به‌سینه می‌شوم. «باید قسم بخوری به کسی نگی.» نقشه‌ام را برایش توضیح می‌دهم و او دقیق گوش می‌کند. حرفم که تمام می‌شود، دستش را دراز می‌کند تا سوئیچ را بهش بدهم. می‌گوید: «بریم. ضمناً اون کلاه ایمنی رو هم بذار روی دوچرخه‌ت بمونه، وگرنه دیگه هیچی.»
H . E
جای شکرش باقی‌ست که مجبور نیستیم فصل اول کتاب درسی‌مان را شروع کنیم: من عادی هستم، تو هم عادی هستی: تفاوت‌ها در سن رشد. چقدر مزخرف.
ن. عادل
ولی چیزهای دیگری هم بود که حتی بیشتر از این دوچرخه آرزویشان را داشتم و می‌دانم که به هیچ قیمتی بهشان نمی‌رسم. چیزهای مهمی مثل اینکه کاش لُولُو مریض نبود و همه‌چیز مثل قبل باقی می‌ماند.
[=Unforgiven=]
من نمی‌دانم سال دیگر چه اتفاقاتی قرار است بیفتد؛ هیچ‌کس نمی‌داند. ولی اشکالی ندارد. به خودم می‌گویم که از پسش برمی‌آیم. مثل دنده عوض کردن است و من برایش آماده‌ام. تنها کاری که باید بکنم این است که یک نفس عمیق بکشم و پا بزنم.
[=Unforgiven=]
«حالا دیگه می‌شه بخوریم؟» همه می‌زنیم زیر خنده. تیا می‌گوید: «آره، راست می‌گی. حمله!»
[=Unforgiven=]
به خودم می‌گویم نمی‌تواند تکان بخورد که. آخر چه کار می‌تواند باهام بکند؟ اینکه نه سر دارد که بتواند فکر کند، نه دست دارد که بتواند از خودش دفاع کند و نه پا دارد که بتواند جایی برود. همین‌جا گیر افتاده تا دیگران هر طور دوست دارند باهاش رفتار کنند، هر لباسی دلشان می‌خواهد تنش کنند، بهش بگویند چه کار کند و چه کار نکند. شاید یک‌جورهایی شبیه من است.
Tiyana
اتفاقی که باید بیفته می‌افته، می‌سییِلو. چرا باید قبل از اینکه به رودخونه برسیم، غرق بشیم؟!
Tiyana
من نمی‌دانم سال دیگر چه اتفاقاتی قرار است بیفتد؛ هیچ‌کس نمی‌داند. ولی اشکالی ندارد. به خودم می‌گویم که از پسش برمی‌آیم. مثل دنده عوض کردن است و من برایش آماده‌ام. تنها کاری که باید بکنم این است که یک نفس عمیق بکشم و پا بزنم.
Tiyana

حجم

۲۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۶۰۰
تومان