بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رویاهای خطرناک | طاقچه
تصویر جلد کتاب رویاهای خطرناک

بریده‌هایی از کتاب رویاهای خطرناک

امتیاز:
۴.۳از ۱۰۴ رأی
۴٫۳
(۱۰۴)
بعضی‌وقت‌ها، مهربانی ممکن بود پر از غم باشد.
ژنرالیسم
بعضی‌وقت‌ها بقیه از اونی که بهتر از همه‌ست، خوششون نمی‌آد.
☆...○●arty🎓☆
نباید این کار رو بکنی. نباید خودت رو عقب بندازی تا بیشتر دوستت داشته باشن.
=o
بعضی‌وقت‌ها، مهربانی ممکن بود پر از غم باشد.
مژده
در چند ساعت گذشته، فهمیده بود که واقعیت ممکن است از عجیب‌ترین رویاهایش هم عجیب‌تر باشد.
K.P
بعد از آن، کاری را کرد که تمام عمر به او گفته بودند انجامش ندهد. کاری که زمانی برای او معنی پایان دنیا را می‌داد. از مدرسه فرار کرد.
hasaneh
هیچ‌وقت درک نمی‌کرد وقتی یک کابوس هیچ آسیب واقعی‌ای به فرد وارد نمی‌کند، چطور ممکن است ترسناک باشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی‌وقت‌ها، مهربانی ممکن بود پر از غم باشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی‌وقت‌ها، مهربانی ممکن بود پر از غم باشد.
K.P
این یکی از ویژگی‌های شگفت‌انگیز رویاها بود. اجزای خیلی کوچک جهان که در بیداری از زیر نظر پلام رد می‌شدند، اینجا یکباره، خود را به‌زیبایی نشان می‌دادند.
رؤيا عطارزاده اصل
ترسیدن هیچ‌وقت مشکلی را حل نمی‌کرد.
مژده
فهمیده بود که واقعیت ممکن است از عجیب‌ترین رویاهایش هم عجیب‌تر باشد.
Yuki
نباید خودت رو عقب بندازی تا بیشتر دوستت داشته باشن.
☆...○●arty🎓☆
بعضی‌وقت‌ها، مهربانی ممکن بود پر از غم باشد.
B.A.H.A.R
چرا کسی باید به جای حل کردن مشکل گریه کند؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی حرف‌ها بهتر بود نگفته باقی بمانند.
Yuki
در چند ساعت گذشته، فهمیده بود که واقعیت ممکن است از عجیب‌ترین رویاهایش هم عجیب‌تر باشد.
B.A.H.A.R
آرزو می‌کرد که آدمی معمولی باشد. آرزو می‌کرد در خانه‌ای معمولی، با یک پدر و یک مادر معمولی زندگی کند که هر روز صبح او را از خواب معمولی‌اش بیدار کنند.
B.A.H.A.R
آرتم بیچاره همیشه از موجوداتی که ممکن بود از سایه‌ها و تاریکی‌ها بیرون بیایند، وحشت می‌کرد و همین ترس، دلیل به وجود آمدن خیلی از هیولاهایی بود که در رویاهایشان با آن‌ها می‌جنگیدند.
B.A.H.A.R
بعضی حرف‌ها بهتر بود نگفته باقی بمانند.
Zeina🌸💕
بعضی حرف‌ها بهتر بود نگفته باقی بمانند.
zed.mim
می‌کرد. وقتی که بیدار بود با دقت محیط اطرافش را به خاطر می‌سپرد تا بتواند در رویاهایی که واقعی به نظر می‌رسند، تفاوت‌ها را پیدا کند. همین باعث شده بود هیچ‌وقت فریب خواب‌ها را نخورد.
B.A.H.A.R
آرتم بیچاره همیشه از موجوداتی که ممکن بود از سایه‌ها و تاریکی‌ها بیرون بیایند، وحشت می‌کرد و همین ترس، دلیل به وجود آمدن خیلی از هیولاهایی بود که در رویاهایشان با آن‌ها می‌جنگیدند.
B.A.H.A.R
حس اضطراب و ترسی ناگهانی وجودش را فراگرفت. این احساس هم مثل هیولای دیگری بود که باید با آن می‌جنگید و آن را سر جایش می‌نشاند.
B.A.H.A.R
اولین باری که بدون کمکِ طناب و کابل، از آن بالا رفته بود. آن زمان به خودش اجازهٔ ترسیدن نداده بود و خودش را قانع کرده بود که حق سقوط کردن ندارد. به خودش گفته بود: یا برو بالا یا بمیر.
B.A.H.A.R
خیلی خوبه که به آدم‌هایی که توانایی‌هاشون مثل خودته، این‌قدر نزدیک باشی. ترینا و جیمز و کلایتن هم بچه‌های خوبی‌ان؛ اما فکر کنم از من خیلی خوششون نمی‌آد.» پلام گفت: «چون تو توی کاری که انجام می‌دی، بهترینی. بعضی‌وقت‌ها بقیه از اونی که بهتر از همه‌ست، خوششون نمی‌آد.»
B.A.H.A.R
ملیندا لبخند زد. چشم‌هایش هنوز مبهوت و دور بودند. گفت: «بعضی‌وقت‌ها، عمداً می‌بازم. می‌ذارم ترینا قاشق‌ها رو خم کنه یا جیمز پیچ‌های معمایی رو که سر کلاس بهمون داده‌ان، باز کنه. وانمود می‌کنم خسته‌ام یا زیادی ضعیفم. نمی‌خوام فکر کنن خودشیفته‌ام.» خنده‌ای کرد و ادامه داد: «می‌دونم کار احمقانه‌ایه.» پلام گفت: «نباید این کار رو بکنی. نباید خودت رو عقب بندازی تا بیشتر دوستت داشته باشن.»
B.A.H.A.R
وقتی فهمید که به سلامت به پنجره رسیده است، خندهٔ پیروزی سر داد. به تمام ترس‌ها و نگرانی‌هایش خندید. به دکتر آباران خندید که فکر می‌کرد می‌تواند مانع رسیدن او به دوستش شود.
B.A.H.A.R
لبخند کم‌رنگی به پلام تحویل داد و گفت: «این‌همه می‌گه ما خارق‌العاده‌ایم؛ اما باز هم ما رو دست‌کم می‌گیره.»
B.A.H.A.R
‫«لحظه» تنها واحدی بود که در خواب می‌شد با آن زمان را اندازه گرفت. ثانیه‌ها، دقیقه‌ها، ساعت‌ها و حتی سال‌ها همه معنای خود را در عالم رویا از دست می‌دادند و نمی‌شد به آن‌ها اطمینان کرد.
سان

حجم

۱۰۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان