بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صدای مردگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب صدای مردگان

بریده‌هایی از کتاب صدای مردگان

نویسنده:کاترین آردن
امتیاز:
۴.۶از ۷۰ رأی
۴٫۶
(۷۰)
ناگهان، خاطره‌ای شفاف از صدای خشک و بی‌جان دختری در ذهن کوکو نقش بست که می‌گفت، دنبال استخون‌هام می‌گردم. با وجود گرمای آتشی که توی سالن غذاخوری روشن بود، ناگهان سردش شد. کوکو با خودش گفت، ای کاش آقای ولاند به آنجا نیامده بود. نگاهی به پنجره انداخت. برف از قبل هم تندتر و شدیدتر می‌بارید. سوزیِ سوبارو کاملاً زیر برف مدفون شده بود. آقای ولاند با لحنی اطمینان‌بخش به خانم ویلسون گفت: «اصلاً نگران نباشین، خانم. یه داستان اشباح خوب، حسابی به کاروبار آدم رونق می‌ده؛ چه حقیقت داشته باشه، چه نداشته باشه.» درست در همان لحظه، تمام چراغ‌های سالن غذاخوری سوسو زدند. کوکو سرش را بلند کرد. تکه‌هیزمی توی شومینه در بارشی از جرقه‌های آتش فروریخت و یک نفر دور از دید آن‌ها سوت زد. اُلی پرسید: «اون دیگه چی بود؟ فکر می‌کردم فقط ما اینجاییم.» خانم ویلسون قاطعانه گفت: «اوه! ژنراتورها دوباره قاتی کردن. اون هم صدای زنگ ساعت من بود... رأس هر ساعت صدای پرنده می‌ده، قشنگ نیست؟» به نظر کوکو اصلاً هم قشنگ نبود. زنگ ساعت درست شبیه صدای دختر کوچولویی بود که توی راهروها سوت می‌زد. اُلی، برایان و کوکو همگی نگاهی با هم ردوبدل کردند و کوکو بازتاب همان فکر را توی صورت آن‌ها هم دید.
F.Shetabivash
اگه داری کار خطرناکی می‌کنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمی‌ترسی.
Hlia
از کتاب خواندن هم به‌اندازهٔ گُل زدن خوشش می‌آمد
🕊️📚kerm ketab
وقتی می‌ترسی، معنی‌ش اینه که داری به آینده فکر می‌کنی. به چیزی فکر می‌کنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی می‌کنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمی‌ترسی.
Amaya:) ~
«ماوراءالطبیعه خیلی با شیرینی کرهٔ بادام‌زمینی جور درمی‌آد!»
بهسا کیانی
وقتی می‌ترسی، معنی‌ش اینه که داری به آینده فکر می‌کنی. به چیزی فکر می‌کنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی می‌کنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمی‌ترسی.
🕊️📚kerm ketab
کتاب نوشتن کار یک نفر نیست؛ واقعاً نیست. درست است، فقط یک نفر کلمات را تایپ می‌کند. اما چیزی که شما موقع خواندن یک کتاب نمی‌بینید، تمام آدم‌هایی هستند که مشاوره داده‌اند، حمایت کرده‌اند، باور کرده‌اند و نقد کرده‌اند.
🕊️📚kerm ketab
اگه برنده شدن غیرممکن بود که دیگه اسمش بازی نبود.
=o
خودت باید تصمیم بگیری به چی اعتقاد داری، اُلی گوگولی. این هم یه قسمتی از بزرگ شدنه.
بهسا کیانی
، اینکه مسابقهٔ هاکی نیست؛ یه دوئل توی کتاب‌های فانتزی که دوست داری بخونی‌شون هم نیست. نمی‌تونی مثل همیشه از همه فرزتر و قوی‌تر و شجاع‌تر باشی و برنده بشی
=o
«چهرهٔ آدم به چه دردی می‌خوره؟ به درد دروغ گفتن و گمراه کردن.»
zohreh
کوکو با صدایی بچگانه گفت: «پس این‌ها ردپای کیه؟» کوکو به راهروی پشت سرش چشم دوخت و او هم چیزی را دید که کوکو دیده بود... ردیفی از ردپاهای خیس تعقیبشان کرده بود.
امیرحسین
مادرشوکران خودش را از شعله‌ها عقب کشید. اما خون در رگ‌های کوکو یخ زد، چون دید سث دستش را به‌طرف چراغ دراز کرده است. کاملاً مشخص بود می‌خواهد در آن‌سوی آینه، خاموشش کند. با دیدن کاری که کوکو می‌خواست انجام بدهد، دهانش را از حرص کج‌وکوله کرده بود. مادرشوکران داشت می‌آمد سراغش. کوکو چراغ روشن را به‌سمت صورت او گرفت؛ او هم خودش را جمع کرد. کوکو فریاد زد: «برایان!» دعا می‌کرد برایان بتواند صدایش را بشنود. «آتش رو روشن نگه دار!»
hosna
نفس بکش. نفس کشیدن کاریه که الان داری انجامش می‌دی. پس نفس بکش. فقط به اون فکر کن، نه به چیز دیگه‌ای.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«من به خاطرات اعتقاد دارم. به این اعتقاد دارم که وقتی یکی رو دوست داری، اون رو اون‌قدر خوب به یاد می‌آری که یه‌جورهایی شبیه یه شبح می‌شه. اون‌قدر زیاد یادشون می‌افتی که حس می‌کنی توی اتاق بغلی‌ان، یا همین نزدیکی‌ها و هر لحظه ممکنه بیان تو. ولی نه به اون اشباحی که آقای ولاند داره دنبالشون می‌گرده
بهسا کیانی
«چهرهٔ آدم به چه دردی می‌خوره؟ به درد دروغ گفتن و گمراه کردن.
بهسا کیانی
من به خاطرات اعتقاد دارم. به این اعتقاد دارم که وقتی یکی رو دوست داری، اون رو اون‌قدر خوب به یاد می‌آری که یه‌جورهایی شبیه یه شبح می‌شه. اون‌قدر زیاد یادشون می‌افتی که حس می‌کنی توی اتاق بغلی‌ان، یا همین نزدیکی‌ها و هر لحظه ممکنه بیان تو.
zohreh
وقتی می‌ترسی، معنی‌ش اینه که داری به آینده فکر می‌کنی. به چیزی فکر می‌کنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی می‌کنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمی‌ترسی.
zohreh
کتاب نوشتن کار یک نفر نیست؛ واقعاً نیست. درست است، فقط یک نفر کلمات را تایپ می‌کند. اما چیزی که شما موقع خواندن یک کتاب نمی‌بینید، تمام آدم‌هایی هستند که مشاوره داده‌اند، حمایت کرده‌اند، باور کرده‌اند و نقد کرده‌اند.
zohreh
سردش شده بود، خسته و تنها بود... و در اوج درماندگی و وحشت.
=o
وقتی می‌ترسی، معنی‌ش اینه که داری به آینده فکر می‌کنی. به چیزی فکر می‌کنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی می‌کنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمی‌ترسی.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵

حجم

۱۷۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۷۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان