بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جدال جادوگران | طاقچه
تصویر جلد کتاب جدال جادوگران

بریده‌هایی از کتاب جدال جادوگران

نویسنده:لورن مگزینر
امتیاز:
۴.۴از ۱۲ رأی
۴٫۴
(۱۲)
لنی متعجب از جا پرید. «این می‌تونه حرف بزنه!» «این رو به درخت می‌گن. من ایشونم!
ن. عادل
اینجا کیمبِر آرمیده که بی‌شک دل‌تنگش می‌شویم و آنجا ِاسکات آرمیده که بی‌شک دل‌تنگش نمی‌شویم. گِلَدیس گفت: «می‌تونم صابون حموم بخورم.» و حالا مرده است. شادروان هورتن دپامپورامپ، که به‌خاطر جسارتش مُرد، لاف زیاد می‌زد.اندیشیدیم که بی‌ادب است؛ ثابت کرد که هست! حالا هم غذای کرم‌ها شده است.
ن. عادل
گربه با تردید و دقت نگاهش کرد. «باور نمی‌کنم. تو یه آتشی سوزوندی! تو... کااااااااااااارِت...» داشت این را می‌گفت که لنی خم شد و پشتش را نوازش کرد تا حواسش را پرت کند. پشمک دماغش را به انگشت لنی مالید و ادامه داد: «کااااااااااااارِت حرف نداره. درست همین جا! خودشه! خودشه!»
ن. عادل
استلا نفسی کشید و گفت: «تو خیلی هم سُرومُروگنده‌ای مرتیمر.» «آدمی که سُرومروگنده‌ست هر بار اسم کلوچه‌زنجبیلی می‌آد، عطسه می‌کنه؟» استلا گفت: «کلوچه‌زنجبیلی.» «هاااااااااااا هااااااااااااا هاپچه!!!!» باباجان دماغش را با آستینش پاک کرد و داد زد: «خدا بگم چی‌کارِت کنه استلا! خونه‌خراب بشی!»
ن. عادل
«فقط یه بچه از هر خانواده می‌تونه توی رقابت شرکت کنه و دختران و پسران من، شما باید مبارزها رو انتخاب کنین.» مغز لنی مثل فرفره می‌چرخید. ترس وجودش را فرا گرفته بود. توی گوش مایکل پچ‌پچ کرد: «صبر کن ببینم! اگه فقط بتونیم توی خانواده‌مون یه شرکت‌کننده داشته باشیم، پس...» لنی ایستاد و به میز بزرگ‌ترها نگاه کرد. رنج را توی صورت مادرش دید. بلافاصله فهمید: مادرش مجبور بود بین لنی و مایکل یکی را انتخاب کند.
Sani and Eli
«اگر که کرد هوارهوار، بذار بشه سوار قطار. مامانم می‌گه خبردار، بهترین رو تو بردار...»
my.6620

حجم

۲۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۲۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان