بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شب سراب | طاقچه
تصویر جلد کتاب شب سراب

بریده‌هایی از کتاب شب سراب

انتشارات:نشر آسیم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۷۶ رأی
۳٫۶
(۷۶)
اگر کارت را دوست داشته باشی پیر نمی‌شوی، اگر زندگی‌ات را دوست داشته باشی جوان می‌مانی!
روژینا
همیشه زن کوچک‌تر از شوهرش بوده. بوده که بوده، غلط بوده، احمقانه بوده
روژینا
از قدیم و ندیم گفته‌اند آنجا برو که بخوانند، نه آنجا که برانند.
روژینا
چو شو گیرم خیالش را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آید
روژینا
طبع آدم باید والا باشد. آن‌قدر ثروتمند هست که طبیعت گدا دارد
روژینا
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب دردیست درد ما که مداوا نمی‌شود
روژینا
پیر بشی اما عاجز نشی!
روژینا
خیلی‌ها هستند یاد نمی‌دهند، بخیلند، همیشه فن آخر را برای خودشان نگه می‌دارند،
روژینا
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد
روژینا
آدمیزاد حتی قدرت تحمل افکار و اعمال خودش را ندارد، می‌ترکد، منفجر می‌شود
روژینا
«ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت.»
روژینا
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
روژینا
دل می‌رود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
روژینا
تو که با من سر یاری نداری چرا هر نیمه شب آیی به خوابم؟
روژینا
دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
روژینا
آن‌قدر زن و شوهرها هستند که از هم دورند، نسبت به هم بیگانه‌اند، هر چند سرشان را همه شب روی یک بالش می‌گذارند
روژینا
راهی است راه عشق که هیچ‌اش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
روژینا
الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی دو تنها و دو سرگردان دو بی‌کس دد و دامست کمین از پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوّش چراگاهی ندارد خرّم و خَش مگر خضر مبارک پی در آید که این تنها بدان تنها رساند
روژینا
«تو بگریزی از پیش یک شعله خام من ایستاده‌ام تا بسوزم تمام»
روژینا
یاد تو روی پوست بدنم، توی گوشتم و درون استخوانم با خونم مخلوط می‌شود و سراپای وجودم را گرم می‌کند.
روژینا
در همه کارها صلاح مصلحت باید کرد.
روژینا
همیشه زن کوچک‌تر از شوهرش بوده. بوده که بوده، غلط بوده، احمقانه بوده، برای همین این همه زن بیوه دور و برمان پُر شده است. شوهر پیر و پاتال مُرده زن جوان آواره شده، بچه‌های نیم وجبی سرگردان شدند!
tasniim :)
الان فکر می‌کنم گریه و زاری مادر و من، بعد از مرگ پدر، از حماقت و نادانی‌مان بود. مادر روزی که زن مردی شد که بیست و پنج سال با او تفاوت سنی داشت، می‌بایست از همان لحظه می‌فهمید که بیست و پنج سال لااقل زودتر بیوه خواهد شد.
tasniim :)
و من وقتی قیافه پدرم را که در پنجاه سالگی، من یک ساله را بغل می‌کرده و سر کوچه و خیابان می‌رفته تجسم می‌کنم از پدرم بدم می‌آید. آخر او نفهمیده بود که من باید یتیم شوم؟ مردانی که در سن پیری بچه‌دار می‌شوند به نظر من به بچه‌های خودشان خیانت می‌کنند، چگونه راضی می‌شوند که در این دنیای وانفسا جگرگوشه‌شان را تنها رها و بی‌کس و کار و سرگردان کنند.
tasniim :)
اگر لحظه‌های خوشی پایدار بودند، بهشت بود. اگر غم‌ها پایدار بودند، دوزخ بود. پس چون هر چه هست می‌گذرد، گویا برزخ همین جاست.
tasniim :)
زن وقتی توی بغل شوهرش خوابیده، نه شاه، تاجش به سرش است، نه درویش کشکولش به دوش. چیزی که این دو را گرم می‌کند پاکی و صداقت و سلامت هردو است. اگر خدایی نکرده یکی بلنگد، توی رختخواب پر قو هم که باشند، سردند.
tasniim :)
باز شدن این در بسته شدن بقیه درها را به همراه دارد. عاقل باش! دیوانگی بس است! زندگی فقط چشم و ابرو و خط و خال نیست. فردا مثل نوکر خانه‌شان با تو رفتار می‌کنند
کتابدوست
ما زن‌ها همیشه سنگ صبور مردها بودیم و هستیم. فرقی نمی‌کند مرد مرد است یا پدرمان است یا شوهرمان و یا پسرمان. در هر صورت کارمان سوختن و ساختن است.
رامین
رحیم، سعی کن از زندگی دیگران عبرت بگیری. سعی کن از تجربه دیگران درس بیاموزی. مبادا بخواهی همه چیز را خودت تجربه کنی! نه، عمر ما کفاف نمی‌دهد. هیچ وقت نگو من تافته جدا بافته‌ام، من می‌توانم، من می‌کنم! نه، نه ما همه‌مان عاجزیم، بیچاره‌ایم، کوریم، کریم، چلاقیم، پس با تکیه به تجربیات همدیگر باید آن‌قدر قوی شویم که این پل زندگی را طی کنیم و به دره سرنگون نشویم.
رامین
یتیم واقعی مادر مرده است نه پدر مرده
teacher__saeedeh

حجم

۴۶۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۴ صفحه

حجم

۴۶۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰
۱۰%
تومان