
بریدههایی از کتاب شب سراب
۳٫۰
(۲۱۴)
اگر کارت را دوست داشته باشی پیر نمیشوی، اگر زندگیات را دوست داشته باشی جوان میمانی!
روژینا
از قدیم و ندیم گفتهاند آنجا برو که بخوانند، نه آنجا که برانند.
روژینا
همیشه زن کوچکتر از شوهرش بوده.
بوده که بوده، غلط بوده، احمقانه بوده
روژینا
چو شو گیرم خیالش را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آید
روژینا
آدمیزاد حتی قدرت تحمل افکار و اعمال خودش را ندارد، میترکد، منفجر میشود
روژینا
طبع آدم باید والا باشد. آنقدر ثروتمند هست که طبیعت گدا دارد
روژینا
پیر بشی اما عاجز نشی!
روژینا
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئلهآموز صد مدرس شد
روژینا
ای کاش جوان میدانست و پیر میتوانست!
کاربر ۸۷۴۷۹۲۷
خیلیها هستند یاد نمیدهند، بخیلند، همیشه فن آخر را برای خودشان نگه میدارند،
روژینا
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب
دردیست درد ما که مداوا نمیشود
روژینا
یتیم واقعی مادر مرده است نه پدر مرده
teacher__saeedeh
«تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من ایستادهام تا بسوزم تمام»
روژینا
«ای غایب از نظر به خدا میسپارمت.»
روژینا
دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
روژینا
آنقدر زن و شوهرها هستند که از هم دورند، نسبت به هم بیگانهاند، هر چند سرشان را همه شب روی یک بالش میگذارند
روژینا
راهی است راه عشق که هیچاش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
روژینا
در همه کارها صلاح مصلحت باید کرد.
روژینا
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
روژینا
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامست کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
که میبینم که این دشت مشوّش
چراگاهی ندارد خرّم و خَش
مگر خضر مبارک پی در آید
که این تنها بدان تنها رساند
روژینا
یاد تو روی پوست بدنم، توی گوشتم و درون استخوانم با خونم مخلوط میشود و سراپای وجودم را گرم میکند.
روژینا
همیشه زن کوچکتر از شوهرش بوده.
بوده که بوده، غلط بوده، احمقانه بوده، برای همین این همه زن بیوه دور و برمان پُر شده است. شوهر پیر و پاتال مُرده زن جوان آواره شده، بچههای نیم وجبی سرگردان شدند!
tasnim
و من وقتی قیافه پدرم را که در پنجاه سالگی، من یک ساله را بغل میکرده و سر کوچه و خیابان میرفته تجسم میکنم از پدرم بدم میآید. آخر او نفهمیده بود که من باید یتیم شوم؟
مردانی که در سن پیری بچهدار میشوند به نظر من به بچههای خودشان خیانت میکنند، چگونه راضی میشوند که در این دنیای وانفسا جگرگوشهشان را تنها رها و بیکس و کار و سرگردان کنند.
tasnim
باز شدن این در بسته شدن بقیه درها را به همراه دارد. عاقل باش! دیوانگی بس است! زندگی فقط چشم و ابرو و خط و خال نیست. فردا مثل نوکر خانهشان با تو رفتار میکنند
کتابدوست
رحیم، سعی کن از زندگی دیگران عبرت بگیری. سعی کن از تجربه دیگران درس بیاموزی. مبادا بخواهی همه چیز را خودت تجربه کنی! نه، عمر ما کفاف نمیدهد. هیچ وقت نگو من تافته جدا بافتهام، من میتوانم، من میکنم! نه، نه ما همهمان عاجزیم، بیچارهایم، کوریم، کریم، چلاقیم، پس با تکیه به تجربیات همدیگر باید آنقدر قوی شویم که این پل زندگی را طی کنیم و به دره سرنگون نشویم.
رامین
تو که با من سر یاری نداری چرا هر نیمه شب آیی به خوابم؟
روژینا
دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
روژینا
ز اظهار درد، درد مداوا نمیشود
شیرین دهان بگفتن حلوا نمیشود
درمان نما، نه غیظ که با پا زمین زدن
این بستری ز بستر خود پا نمیشود
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب
دردیست درد ما که مداوا نمیشود
tasnim
الان فکر میکنم گریه و زاری مادر و من، بعد از مرگ پدر، از حماقت و نادانیمان بود. مادر روزی که زن مردی شد که بیست و پنج سال با او تفاوت سنی داشت، میبایست از همان لحظه میفهمید که بیست و پنج سال لااقل زودتر بیوه خواهد شد.
tasnim
اگر لحظههای خوشی پایدار بودند، بهشت بود. اگر غمها پایدار بودند، دوزخ بود. پس چون هر چه هست میگذرد، گویا برزخ همین جاست.
tasnim
حجم
۴۶۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۵۷۴ صفحه
حجم
۴۶۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۵۷۴ صفحه
قیمت:
۳۶۰,۰۰۰
۳۲۴,۰۰۰۱۰%
تومان