بریدههایی از کتاب به امید دیدار در آن دنیا
۴٫۳
(۴۷)
آلبر بهخوبی میدانست که باورنکردن نزدیکی آتشبس بهخصوص از اعتقاد به جادو مایه میگیرد: هرچه بیشتر در انتظار صبح باشیم، برای خبرهایی که آن را اعلام میکنند اعتبار کمتری قائل میشویم و این راهی برای باطلکردن تقدیر بد است.
صبا
تقصیر هیچکس نبود و تقصیر همه بود.
علاقه بند
اعیانزادگان و نوکرصفتان همیشه میتوانند با هم به تفاهم برسند.
سارا خانم
آقای پریکور از پیش از جنگ ثروت هنگفتی به هم زده بود. او از آن دسته آدمهایی بود که بحرانها مایه ثروتمندیشان میشود، انگار این بحرانها برای بهرهجویی آنها پدید میآیند
khanom mohandes
آلبر به خود میگفت آخر از همه مردن مثل اول از همه مردن است؛ چیزی احمقانهتر از این پیدا نمیشود.
HeLeN
روحیهاش یکباره آب شده است، مثل بستنیهای رقیق میوهای،
علاقه بند
دانستن اینکه هیچ خطری تهدیدمان نمیکند و همهچیز بهخوبی خاتمه مییابد، سبب میشود هیچ مانعی در برابر خود نبینیم. میتوانیم هرچه دلمان میخواهد بگوییم، آن هم هرطور که دلمان میخواهد.
mohamad.f
بیمناسبت نیست که بگوییم منتقدان به امید دیدار در آن دنیا را به سبب ویژگیهایش در زمره رمانهای پلیسی قرار نمیدهند و آن را از لحاظ اینکه حاوی رویدادهایی است که در عین داشتن توالی زمانی و ارتباط با هم، از یکدیگر جدا هستند و ساختاری مستقل دارند، نوعی رمان پیکارسک به شمار آوردهاند. از این دیدگاه، میتوان گفت به امید دیدار در آن دنیا یکسر با رمانهای پیشین لومتر تفاوت دارد، هرچند روح رمانهای پیشین او را حفظ کرده است.
zahed
مرد لایقی بود، اما قدی کوتاه داشت؛ ده سانتیمتر کمتر از همه
keep
اوضاع واحوال فاجعهآمیز نوعی عملگرایی را اقتضا میکند
علاقه بند
در پس هر ثروتی، ناگزیر، گناهانی پنهان است.
علاقه بند
میتوان همهچیز را، ثروت، استعداد یا شایستگی را، بر کسی بخشود، اما خوشاقبالی را نه، نمیشود. این دیگر زیاده از حد ناعادلانه است.
HeLeN
بیپولی و نیازمندی مثل پاکدینی و نظام اربابرعیتی است: هرگز کاملا از میان نمیرود و آثار آن تا نسلها بعد ادامه دارد.
سارا خانم
اکنون دیگر هیچچیز آن خصلت تند و پرذوق وشوق دوران نوجوانیاش را نداشت، اما آن حالت را در اعماق وجودش احساس میکرد.
سارا خانم
در برخی لحظات، احساس میکرد آماده است خود را تسلیم کند و به زندان برود تا برای همیشه از این عذاب آسوده شود.
سارا خانم
پولین زندگی مختصری داشت و بسیار پایبند اصول دین بود. پدر و مادرش کارگر بودند و هیچکس بیشتر از طبقه فقرا در درستکاری و پاکدامنی سختگیری نمیکند.
سارا خانم
آدمی سرانجام به مصیبت خو میکند.
نادر
آنهایی که گمان میکردند جنگ بهزودی به پایان میرسد مدتها بود همگی مرده بودند
حسین
آلبر به خود میگفت آخر از همه مردن مثل اول از همه مردن است؛ چیزی احمقانهتر از این پیدا نمیشود.
علاقه بند
خطر واقعی برای یک نظامی نه دشمن، بلکه سلسلهمراتب است.
علاقه بند
دشمنی داریم که هیچوقت نمیبینیمش، اما با تمام وزنش رویمان سنگینی میکند. ما وابسته به اوییم. دشمن، جنگ، دستگاه اداری، ارتش، همه اینها تا حدودی مثل همند، چیزهایی که هیچکس ازشان سردرنمیآورد و هیچکس هم نمیتواند جلوشان را بگیرد.
علاقه بند
همیشه زنها بودند که تلاش میکردند، میپرسیدند و به مبارزه خاموش خود ادامه میدادند
علاقه بند
آدمی چقدر مأیوس میشود، آنگاه که میبیند جنگیده است تا به چنین نتیجهای برسد.
علاقه بند
فاتحان همیشه موجوداتی ناپسندند.
علاقه بند
کاسبی در جنگ سود فراوانی دربردارد
علاقه بند
نگهبان گورستان دست راستش را از دست داده بود. آقای پریکور، همچنانکه از کنار او میگذشت، با خود گفت: «قلب من دچار معلولیت است.»
علاقه بند
جنگی که ادوارد در آن مرده بود بسیار زودتر و در بطن خانواده اعلان شده بود،
علاقه بند
زمان، این طبیب بزرگ... آدمی سرانجام به مصیبت خو میکند.
علاقه بند
از کت وشلوار یا بارانی کهنه میتوان چشمپوشی کرد، اما مردها را از روی کفشهایشان داوری میکنند و در این کار حد وسطی هم وجود ندارد
علاقه بند
شاید همه این دلایل باعث شده بود همیشه بدینگونه دست به کارهای تحریکآمیز بزند. دانستن اینکه هیچ خطری تهدیدمان نمیکند و همهچیز بهخوبی خاتمه مییابد، سبب میشود هیچ مانعی در برابر خود نبینیم. میتوانیم هرچه دلمان میخواهد بگوییم، آن هم هرطور که دلمان میخواهد.
khanom mohandes
حجم
۴۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۰۰ صفحه
حجم
۴۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۰۰ صفحه
قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
۸۷,۵۰۰۳۰%
تومان