بریدههایی از کتاب سرزمین موعود
۳٫۰
(۳۶)
نگرانم که اعتقاد به تقدیر باعث تسلیم در مقابل شکستها و تشدید تکبر قدرتمندان شود. فکر میکنم نقشهٔ خدا، هرچه که باشد، در چنان مقیاس وسیعی است که به نوسانات احوال ما انسانهای فانی چندان وابستگی ندارد و در طول عمر ما، حوادث و وقایع بیش از آنچه تصور میکنیم، تأثیرگذارند. پس بهترین کاری که میتوانیم بکنیم، این است که خودمان را با آنچه درست میدانیم، هماهنگ کرده و از دل سردرگمیها به دنبال خلق معنا باشیم و با خشنودی و مدارا، در صحنهای که برایمان چیده شده، به ایفای بهترین نقش ممکن بپردازیم.
alraz
مطالعه عادت مادرم بود که از بچگی در من هم شکل گرفت؛
حسین احمدی
رک بودن زیاد در ملأعام هم کار عاقلانهای نیست
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
هرجومرج برای انسان رند و بیرحم موهبت است؛
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
مجلس سکولار و چپگرای ایران در سال ۱۹۵۱، بهسمت ملیسازی میدانهای نفتی کشور و در دست گرفتن کنترل درآمدهایی حرکت کرد که زمانی به جیب دولت بریتانیا میرفتند. دولت بریتانیا در آن زمان مالک بخش اعظم بزرگترین شرکتهای تولید و صادرات محصولات نفتی ایران بود. بریتانیاییها که از کوتاه شدن دستان خود ناخشنود بودند برای جلوگیری از ارسال کشتیهای حامل نفت به خریداران متقاضی موانع دریایی را به ایران تحمیل کردند. آنها همچنین دولت آیزنهاور را متقاعد کردند که دولت جدید ایران در حال گرایش به اتحاد جماهیر شوروی بوده است و این مسئله باعث شد تا آیزنهاور به انجام عملیات آژاکس چراغ سبز نشان دهد؛ یعنی همان کودتای مهندسیشدهٔ سرویس اطلاعات مخفی سیآیای که نخستوزیر منتخب ایران را از مقام خود خلع کرد (نخستوزیری که از طریق انتخابات دموکراتیک برگزیده شده بود) و قدرت را در دستان پادشاه جوان کشور، محمدرضا شاه پهلوی محکم کرد.
حسین احمدی
اگر میتوانستم در زمان به عقب برگردم، شاید آن مرد جوان را تشویق میکردم کتابها را برای لحظهای کنار گذاشته، پنجره را باز کند و کمی هوای تازه به درون ریههایش راه دهد (آن زمان بهشدت سیگار میکشیدم). به او میگفتم کمی استراحت کند، با مردم معاشرت کند و در دههٔ دوم زندگیاش از لذت جوانی بهره ببرد. دوستان اندکی که در نیویورک داشتم هم سعی میکردند همین نصیحت را به من بکنند.
mt
سپس به آکس گفتم بیانیهای را در مورد محکوم کردن پاداشها آماده کند تا بتوانم فردا ارائه کنم، بااینکه کاملاً میدانستم هیچیک از بیانیههایم به کاهش این آسیب کمکی نخواهد کرد.
سپس به خودم گفتم هنوز آخرهفته تمام نشده و به یک نوشیدنی مارتینی احتیاج دارم. این درس دیگری بود که ریاستجمهوری به من یاد داد؛ اینکه بعضیاوقات مهم نیست روند کار چقدر خوب پیش برود. بعضی وقتها خراب میکنید و بهترین کاری که میتوانید در این شرایط انجام دهید این است که یک نوشیدنی قوی بنوشید و سیگاری روشن کنید.
حسین احمدی
احتمالاً علاقهام به کتاب باعث شد بتوانم دبیرستان را بهسلامت سپری کنم و در سال ۱۹۷۹، با دانشی اندک از مسائل سیاسی و سلسلهنظریات درهمبرهم که طی دورهمیهای پسرانه در خوابگاه آموخته بودم، به کالج اوکسیدنتال راه یافتم.
حالا که به گذشته مینگرم، با شرمندگی درمییابم که کنجکاویهای فکریام در دو سال اول کالج، با علاقهام به دختران دوروبرم ارتباط تنگاتنگی داشت. مثلاً مارکس و مارکوزه میخواندم تا بتوانم با دختر سوسیالیست قدبلند اتاق روبهرویی حرفی برای گفتن داشته باشم. فانون و گوندولین بروکس میخواندم تا بتوانم با فلان دختر دانشجوی جامعهشناسی که حتی یک بار هم نگاهم نکرده بود حرف بزنم. فوکو و وولف میخواندم تا با دختر دوجنسگرای مرموزی صحبت کنم که همیشه لباسی سیاه میپوشید؛ اما نظریات شبهروشنفکرانهٔ من برای ارتباط با دخترها اغلب بیثمر بودند و تنها رفاقتهایی دوستانه و همراه با پاکدامنی نصیبم کردند.
حسین احمدی
مادربزرگم که او را «توت» (مخفف توتو یا همان مادربزرگ در گویش هاوایی) مینامیدم، درحالیکه از بالای روزنامهٔ صبح «تبلیغات هونولولو» نگاهم میکرد، میگفت: «اطلاع از اخبار روز از نشانههای یک شهروند خوب است»؛
حسین احمدی
حتی تفکر اینکه رئیسجمهور آمریکا سیاهپوست باشد هم دور از تخیل بود. مثل این بود که خوک پرواز کند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۹۲ صفحه
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۹۲ صفحه
قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان