دیگر مشروب فایدهای به حالش ندارد. هر حالی که حالا داشت داشت و از این به بعد همین بود و اگر آنقدر میخورد تا از حال برود بعد از هشیاری باز همان حال دست میداد.
سید رضا بهروزنژاد
دیگر مشروب فایدهای به حالش ندارد. هر حالی که حالا داشت داشت و از این به بعد همین بود و اگر آنقدر میخورد تا از حال برود بعد از هشیاری باز همان حال دست میداد.
سید رضا بهروزنژاد
انقلابشان برود به درک! من باید فکر بخور و نمیر زن و بچهام باشم و این هم از دستم ساخته نیست. آن وقت او از انقلابش برایم میگوید. مردهشور انقلابش را ببرد.
پویا پانا
تو مثل یک خروسجنگی ازخودراضی هستی. مدام قوقولی قوقو میکنی
پویا پانا
بدبختهایی هستند که حاضرند از گرسنگی بمیرند و دزدی نکنند.
پویا پانا
عشق هم یک دروغ کثیف دیگر است.
پویا پانا
هری با خود میگفت مشروب میخواهم. به من چه که این انقلاب چه غلطی میکند. ... لق انقلابش. برای کمک به کارگرها بانک میزند و همدست خودش را میکشد، بعد آن آلبرت بختبرگشتهٔ کوفتی را که آزاری بهش نرسانده میکشد. این هم یک کارگر بود که کشت. فکر این را نمیکند. زن و بچه هم داشت. کوباییها هستند که به کوبا حکومت میکنند. همهشان به هم کلک میزنند. همدیگر را میفروشند. خلایق هرچه لایق. انقلابشان برود به درک! من باید فکر بخور و نمیر زن و بچهام باشم و این هم از دستم ساخته نیست. آن وقت او از انقلابش برایم میگوید. مردهشور انقلابش را ببرد.
وحید