بریدههایی از کتاب ه ه ح ه
نویسنده:لوران بینه
مترجم:احمد پرهیزی
ویراستار:مهدی نوری، علیرضا اسماعیلپور
انتشارات:نشر ماهی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۹از ۶۴ رأی
۳٫۹
(۶۴)
به قول شکسپیر: «جنایت، اگرچه عاری از گفتار است، به شیوایی تمام حرف خود را میزند...»
صبا
آه که چه قهرمانان ازیادرفتهای در گورستان بیانتهای تاریخ خفتهاند... میلیونها و میلیونها
صبا
«شما باید میان جنگ و بیشرفی یکی را برمیگزیدید. انتخاب شما بیشرفی بود. پس جنگ نصیبتان میشود.»
mimbaran
مردگان مردهاند و فرقی به حالشان ندارد که دیگران یادشان را بزرگ میدارند یا نه. اما این کار برای ما زندگان معنایی دارد. بزرگداشت خاطرهٔ آدمها برای خودشان هیچ سودی ندارد، بلکه به کار کسانی میآید که از آنها یاد میکنند. ما با بزرگداشت آنان خود را میسازیم و خود را تسکین میدهیم.
mimbaran
با کسانی بجنگید که به شما توصیه میکنند: "سخت کار کنید و بد زندگی کنید!
mimbaran
تاریخ یگانه تقدیر محتوم است: میتوان آن را به میل خود بازخوانی کرد، اما نمیتوان آن را بازنوشت.
صبا
«شما باید میان جنگ و بیشرفی یکی را برمیگزیدید. انتخاب شما بیشرفی بود. پس جنگ نصیبتان میشود.»
صبا بانو:)
«بار دیگر، نویسنده با اندیشهٔ خویش بر تنهٔ درخت تاریخ خراش میاندازد،
اما کار ما یافتن شگردی نیست که حیوان را به قفس برمیگرداند.»
اوسیپ ماندلشتام، پایان رمان
abdollah
آه که چه قهرمانان ازیادرفتهای در گورستان بیانتهای تاریخ خفتهاند...
mimbaran
طی سالهای متعددی که این کتاب را در ذهن داشتم، هرگز نمیخواستم عنوانی جز «عملیات آنتروپوید» بر آن بگذارم (و اگر امروز عنوان دیگری را روی جلد کتاب میبینید، باید بگویم تسلیم خواستهٔ ناشرم شدم که آن عنوان را دوست نداشت، چون گمان میکرد بیش از حد شبیه عناوین قصههای علمیتخیلی و آثار رابرت لودلوم است).
صبا بانو:)
و کیست که این افسانه را نشنیده باشد: هنگامی که لانسلو سرزمین لوگر را ترک گوید، آغازِ پایان فراخواهد رسید.
صبا
«جنایت، اگرچه عاری از گفتار است، به شیوایی تمام حرف خود را میزند...»
کاربر ۲۵۷۳۳۳۵
برای درک روح هر عصری، باید خود را در آن غرق کنی.
mimbaran
به محض آنکه سخت دلبستهٔ موضوعی میشوی، انگار همهچیز تو را به یاد آن میاندازد.
mimbaran
«گذشته از همهچیز، هرگز نکوشید جامع و کامل باشید.»
mimbaran
«در یک حکومت تمامیتخواه مدرن، اصل امنیت دولت هیچ حدومرزی نمیشناسد. بنابراین مقام امنیتی مسئول باید تمام همت خود را به کار گیرد و قدرتی کم وبیش بیحدوحصر به دست بیاورد.»
محمدرضا
زوج جوان از کشیش درخواست کردند برای ازدواجشان تاریخی دقیق اما نامعلوم را در دفتر خود ثبت کند: «پانزده روز پس از پایان جنگ.»
Benyamin
یک بار هم که استثنائآ به رهبران نازی دستور میدهند کمی میانهروی به خرج دهند، آنها بیهیچ هراسی از اجرای دستور پیشوای خود سر باز میزنند. شگفت آنکه پس از جنگ، تنها استدلالی که نازیها برای توجیه جنایات خویش به زبان میآوردند اطاعت از فرمان مافوق به نام شرافت نظامی و التزام به سوگند بود.
pedygonzales
برای درک روح هر عصری، باید خود را در آن غرق کنی. ضمن آنکه وقتی یک بار ریسمان دانشاندوزی را بکشی، دیگر متوقف نمیشود و خودبه خود پیش میرود.
محمدرضا
هایدریش کوچولو، کودکی تودلبرو، موطلایی، شاگردزرنگ، سختکوش، محبوب پدر و مادر، ویولننواز، پیانونواز و یک شیمیدان کوچک، صدایی نازک داشت. این ویژگی لقبی را برایش به ارمغان آورد، نخستین لقب از فهرست طولانی القاب هایدرش: در مدرسه او را «بُز» مینامیدند.
در آن روزها، هنوز میتوانستی او را دست بیندازی، بیآنکه با خطر مرگ مواجه شوی. اما در همین دوران شیرین کودکی است که آدمی کدورت و کینتوزی را هم میآموزد.
محمدرضا
«چطور توانستید به دوستانتان خیانت کنید؟»
«عالیجناب، به گمانم اگر پای یک میلیون مارک وسط بود، جنابعالی هم چنین کاری میکردید!»
Tamim Nazari
این کتاب اثرگذار در خودآگاه ما باقی میماند و با خارخار پرسشهای دلآشوبش راحتمان نمیگذارد: انسانی چنین پلید و پلشت همچون راینهارد هایدریش چگونه به ظهور رسید؟ چگونه نظامی بنیان گذاشته شد که افرادی چون او بتوانند در آن رشد کنند، به بالاترین مقامها برسند و به ارباب مطلق میلیونها انسان بدل شوند؟ چه کنیم که چنین فضاحتی از نو تکرار نشود؟
کاربر ۲۵۷۳۳۳۵
«سرباز باید نشان دهد که ضرورت کیفر سخت یهودیان را درک میکند، یهودیانی که تکیهگاه معنوی بلشویکهای مخوف هستند.
چنین مجازاتی برای درنطفه خفهکردن همهٔ شورشهایی که اغلب یهودیان سازماندهیشان میکنند ضرورت دارد»
صبا بانو:)
کسی که به تغییر جبههٔ خود و پیوستن به جبههٔ دشمن تن میداد (حتی اگر تا آن لحظه در برابر بدترین شکنجهها مقاومت کرده باشد)، از همان لحظهای که فرومیپاشید، درست از همان لحظهای که تصمیمش را میگرفت، «چنان در خیانت فرومیرفت که انگار به قعر لجن فرورفته باشد»
mimbaran
هایدریش کوچولو، کودکی تودلبرو، موطلایی، شاگردزرنگ، سختکوش، محبوب پدر و مادر، ویولننواز، پیانونواز و یک شیمیدان کوچک، صدایی نازک داشت. این ویژگی لقبی را برایش به ارمغان آورد، نخستین لقب از فهرست طولانی القاب هایدرش: در مدرسه او را «بُز» مینامیدند.
در آن روزها، هنوز میتوانستی او را دست بیندازی، بیآنکه با خطر مرگ مواجه شوی. اما در همین دوران شیرین کودکی است که آدمی کدورت و کینتوزی را هم میآموزد.
محمدرضا
«هیچوقت چماق را بدون هویج به کار نبر!»
Benyamin
هایدریش تخیل چالاکی داشت و این در شغل او قابلیت برجستهای به شمار میرفت.
Z.haji
یک وبگاه اینترنتی با هدف جلب توجه جوانان چک به ماجرای لیدیتسه (همان روستایی که نازیها در ژوئن ۱۹۴۲ یکسره ویرانش کردند)، به کاربران خود نوعی بازی تعاملی ارائه میدهد که چنین طرحی دارد: «لیدیتسه را در کوتاهترین زمان ممکن بسوزانید.»
Tamim Nazari
هایدریشِ نوجوان میخواست شیمیدان شود و والدینش رؤیای موسیقیدانشدن فرزندشان را در سر داشتند. اما در ادوار بحرانی، تنها شغل مطمئن عضویت در ارتش است.
mimbaran
میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی تلویحآ میگوید از نامگذاری شخصیتهای داستانهای خویش شرم دارد و اگرچه این شرم در رمانهایش، که پر است از نامهایی چون توماژ، تامینا و تِرِزا، چندان محسوس نیست، به شکل شهودی میتوان منظور دقیقش را دریافت: «آیا میتوان چیزی مبتذلتر از نویسندهای یافت که به سبب دغدغهٔ بچگانهٔ واقعنمایی یا در بهترین حالت برای آسانترکردن کار خود، با اختیار تام، نامی ساختگی را بر شخصیتی ساختگی میگذارد؟»
ابراهیم سعیدی نژاد
حجم
۵۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۵۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰۶۰%
تومان