
بریدههایی از کتاب مجیستریوم؛ جلد سوم
نویسنده:هولی بلک، کاساندرا کلر
مترجم:محیا کمالوند
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۸از ۵۰ رأی
۴٫۸
(۵۰)
«ایندفعه نجاتت میدم، پسرم. ایندفعه آزادت میکنم.»
کاربر ۱۶۶۶۰۰۵
صدای سوت ارسال عکس به تامارا در فضا پیچید. چند لحظه بعد، تامارا در جواب عکس کال نوشت: آرون شبیه این شارلاتانهای گُندهبَکی شده که لیزر بهشون خورده و تو لباسشون کوچک شدهن. تو هم که انگار داری میری مدرسهٔ کاتولیکها.
=o
آرون گفت: «وای، نه! فکر کنم حدست در مورد توهم زدنش موقع خستگی، درست از آب دراومد.»
Taraneh
آلما گفت: «مردم دشمن مرگ رو یادشونه، ولی مردی رو که ازش چنین چیزی ساخت، فراموش کردهن. شاید کنستانتین شرور بوده باشه، ولی سرنوشت خیلی غمانگیزی داشت و قربانی شد. اون فقط میخواست برادرش رو برگردونه؛ درحالیکه اونورِ قضیه، استاد جوزف قدرت میخواست؛ فقط قدرت! و اینجور آدمها خطرناکترین افراد جهان هستن.»
zsmirghasmy
درضمن، اگر گواندا میخواست به این اشاره کند که دشمن مرگ بهخاطر کارهای رومانتیک والدینِ کال تبدیل به یک ارباب شرور شده بوده، ممکن بود کال مجبور شود او را بکُشد.
Taraneh
جاسپر چشمغُرّه رفت. «نکتهٔ چهارم، داشتن مدل موی مناسبه که مشخصاً واسه شما دوتا کار نمیکنه.»
آرون گفت: «موهای من که هیچ مشکلی نداره!»
جاسپر گفت: «اِاِاِاِی، بد نیست! ولی کال انگار با سنگِ تیز موهاش رو زده.»
Taraneh
پشت سر او راه افتاد و به این فکر کرد که دنیا چقدر میتواند بیانصاف باشد.
اِملی کتابدار کوچک
تو نمیتونی از ذات خودت فرار کنی.
✦𝑵𝒐𝒓𝒂✦
ا همینجا هم تابستان بهاندازهٔ کافی به آرون بد گذشته بود. او مجبور بود بهجای نوشیدن لیموناد تازه ـ آنطور که توی خانهٔ تامارا با لیموی تازه درست میشد ـ لیموناد پودری بخورد و روی تخت سربازی کهنهای بخوابد که آلاستر آن را توی اتاق کال گذاشته بود. تفریحشان هم شده بود دویدن از بین آب فوّارهای که از توی سوراخهای ایجادهشده روی یک شیلنگ باغبانی بیرون میریخت. سر صبحانه هم خبری از سرآشپز نبود تا به دستور او برایش تخممرغ نیمرو کند و درعوض، همان غلات قدیمی معمولی سِرو میشد. اگر آرون توی این مهمانی هم با ظاهری احمقانه ظاهر میشد، کال دیگر شانسی نداشت. ممکن بود جنگ صمیمیترین دوست را برای همیشه به تامارا ببازد.
=o
«میدونین که کار دیشبتون غیرقابل بخششه... شما به اتاق یکی از اعضای شورا شبیخون زدین و نگهبانش رو از دروازهٔ عنصریها دور کردین. محض اطلاعتون، پسره افتاد توی یه شکاف عمیق و پاش شکست. اگه اون نیفتاده بود، من خیلی زودتر پیداتون میکردم.»
ستیا
تامارا زیر لب هیسهیس کرد. «تو کاپیتانِ صورتماهی نیستی!»
کال نفسش را بیرون داد. «خودت میدونی منظورم چیه.»
ستیا
اگه به کال آسیبی بزنی، استاد روفوس خودش میکُشدت.
ستیا
او آدم متفاوتی شده بود؛ واقعاً آدم متفاوتی بود.
✦𝑵𝒐𝒓𝒂✦
دانشآموزهامون رحم و بخشش رو یاد بگیرن.»
✦𝑵𝒐𝒓𝒂✦
همه به هم وابستهاند. آتش و خاک، آب و هوا.
اینها چهار عنصر مجزا نیستند؛ بلکه یک عنصرند. چهار عنصر و دو عنصر و سه عنصر مجزا نیستند؛ یکی هستند. جایی که باهم نباشند، فقط بخشی از یک کل ناقص هستند.
A.zainab
تامارا نگاه نافذی به او انداخت و گفت: «مخصوصاً وقتی خوابی. چون اون موقع بیدفاعی.»
کال از نقشهٔ او خوشش نیامد. «چی؟ نه. من دلم نمیخواد وقتی خوابم، جاسپر چشمش به من باشه. خیلی ترسناکه. آقا من نمیخوام هیچکس تو خواب من رو بپاد!»
Sea🫧Mind
تخصص ما اینه که کارآگاهبازی دربیاریم؛ مخصوصاً وقتی که نباید دخالت کنیم.
✦𝑵𝒐𝒓𝒂✦
حجم
۳۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۸۶,۰۰۰
تومان