بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرزانگی در عصر تفرقه | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرزانگی در عصر تفرقه

بریده‌هایی از کتاب فرزانگی در عصر تفرقه

نویسنده:الیف شافاک
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۶۷ رأی
۴٫۰
(۶۷)
اگر تمامِ دوستان و آشنایانِ من طرز فکری شبیه به خودم داشته باشند، همچون من رأی بدهند و مانند من سخن بگویند، اگر من تنها از کتاب‌ها، روزنامه‌ها و مجلاتی تغذیه کنم که با آنچه پیشتر خواندم همراستا هستند، اگر تنها وب‌گاه‌هایی را دنبال کنم که با پیش‌فرض‌های ذهنی‌ام جور درمی‌آیند، اگر تنها ویدیوها یا برنامه‌هایی را تماشا کنم که اساساً دیدگاه مرا تصدیق می‌کنند، اگر تمامِ اطلاعاتم از منابعِ محدود و مشابه به دست آیند، معنایش این است که در اعماقِ وجودم، دوست دارم تمامِ روز تصویرم در آینه مرا محاصره کند. این، نه‌تنها محیطی خفقان‌آور و کلاستروفوبیک است بلکه مرا به موجودی خودشیفته تبدیل می‌کند. اما مسأله اینجاست: گاهی خودشیفتگی تنها یک ویژگی فردی نیست، بلکه مشخصه‌ای جمعی است: توهمی مشترک که ما در مرکزِ جهان قرار داریم.
کاوشگر
نقطهٔ مشترک میانِ همهٔ این نویسندگان این بود که همگی شاهدِ ظهورِ ملی‌گرایی، وطن‌پرستی افراطی، بیگانه‌هراسی و تمامیت‌خواهی بودند. هشدارهایِ آنان امروز هم مناسب و درخور هستند. در مرکزِ خودشیفتگیِ گروهی، باور متکبرانه‌ای در باب تمایزِ صریح و عظمت غیرقابل انکار «ما» در برابر «آن‌ها» قرار دارد. یکی از عواقب نه‌چندان عجیب این عقیده، خشم پایدار و همیشگی نسبت به دیگران است. اگر من متقاعد شدم قبیله‌ام برتر است، هرگاه کسی از تصدیق این برتری امتناع کند، ابتدا او را مورد سوءظن و سپس مورد دشنام قرار می‌دهم. در جهانی که بسیار پیچیده و مسئله‌ساز است، خودشیفتگی گروهی به نوعی تلافی سرخوردگی‌ها، نقص‌ها و شکست‌های‌مان است، اما از همه مهمتر، وزنهٔ تعادلی برای دو احساس نگران‌کننده ایجاد می‌کند: سرخوردگی و سرگشتگی.
کاوشگر
بنابراین متن هر چه هم که بود یوموشاک گ ساکت باقی می‌ماند. با این حال هرچه توجه بیشتری به این حرفِ مبهم داشتم، بیشتر باور می‌کردم سعی دارد به من چیزی بگوید. شاید بالاخره به شیوهٔ خودش زبان می‌گشود اما هیچ‌کس دوست نداشت آنچه را می‌گوید بشنود. به نوعی مغزِ هفت‌سالهٔ من این حرفِ ناخواسته را با دستِ چپِ ناخواسته‌ام مرتبط می‌دانست. احساس می‌کردم هیچ‌کدام در کلاسِ درس چندان محبوب نیستند ولی شاید بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. پس بعدازظهرها می‌نشستم و نوشتنِ حرفِ یوموشاک گ را اول با دستِ چپ و گناهکارم برای خود و بعد با دستِ راست و محترمم برای تمرینِ مدرسه، می‌نوشتم. کلماتی خیالی ساخته بودم که در مقابله با قوانینِ دستور زبان با حرفِ بی‌صدا شروع می‌شدند. برای این مقصود، تغییراتِ کمی را در املاهای موجود لحاظ کرده بودم.
کاوشگر
در میانه و درمانده، نه قادریم نظمِ قدیمی را که ما را ناراحت می‌کرد رها کنیم، نه می‌توانیم جهانی جدید با توسل به درس‌هایی که آموختیم، بسازیم. از اضطراب خسته‌ایم، مملو از خشمیم؛ ذهن‌ها و دفاعیات‌مان غالباً در هم شکسته‌اند. زنانِ سالخوردهٔ ترک و کُرد در آناتولی می‌گویند: «از مرزها برحذر باشید.» چراکه آن‌ها نقطهٔ گذر از محیطی به محیط دیگر را قلمرویِ جن‌ها می‌دانند، موجوداتی که از آتش بدونِ دود خلق شده و به ناپایداری و بی‌ثباتی معروف هستند.
کاوشگر
یک انسان، هر که باشد، بی‌حدومرز است و جمعیتِ کثیری را در خود دارد.
F_A
احساسِ شنیده‌نشدن در صورتی که تداوم بیابد و به امری عادی تبدیل شود، به تدریج گوش‌ها و بعد قلب‌های‌مان را می‌بندد.
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
ممکن است مصمم به ترکِ سرزمینِ مادری خود باشیم، چون از سفاهت‌ها و پوچی‌ها و خصومت‌ها و ظلم‌وستم‌هایش خسته شده‌ایم ولی واقعیت این است که آن‌ها هرگز ما را رها نخواهند کرد
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
«هیچ عذابی بالاتر از این نیست که داستانی ناگفته را در سینه نگاه داری.»
بردوئی
«هیچ عذابی بالاتر از این نیست که داستانی ناگفته را در سینه نگاه داری.»
Saba
داستان‌ها ما را به هم نزدیک می‌کنند و داستان‌های ناگفته ما را از هم دور می‌سازند. ما از داستان‌ها ساخته شده‌ایم؛
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
برخلافِ انتظار، ساده‌ترین واژگان، سخت‌تر تعریف می‌شوند.
sarv
دیدنِ دیوارهایی که هر روز از روز قبل بلندتر می‌شوند، مرا بسیار مضطرب می‌کند.
F_A
عصرِ ما عصرِ اضطرابِ مسری است. اضطراب و دلواپسی عمیق و فزاینده در مورد وضعیت جهان و جایگاهی که ما در آن داریم، یا ترس از اینکه جایگاهی در آن نداشته باشیم.
F_A
اگر نتوانی داستانِ خود را تعریف کنی، اگر صدایت را خفه کنند، بدین معناست که انسان‌بودنت را از تو گرفته‌اند. این محرومیت به تک‌تکِ اجزایِ وجودت آسیب می‌زند و باعث می‌شود عقلانیت و صحتِ دیدگاه خود به رویدادهایی را که رخ داده‌اند زیر سؤال ببری و در نهایت اضطرابِ وجودیِ عمیقی تو را فرابگیرد
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
همین امروز رهبرانِ مستبد از اختلال‌ها به‌عنوان بهانه‌ای برای تثبیتِ قدرت، کنترلِ جامعهٔ مدنی و عقب‌نشینی به‌سمت انزواطلبی استفاده می‌کنند.
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
ما در عصری زندگی می‌کنیم که اطلاعات بیش از حد است، دانش کمتر و خِرَد از آن هم کمتر است.
saeedeh
«بحرانِ ایجادشده دقیقاً حاکی از این واقعیت است که سنت قدیم دارد می‌میرد و سنت جدید نمی‌تواند متولد شود؛ در این دوران بلاتکلیفی، انواع مختلفی از علائمِ مرض ظاهر می‌شوند.»
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
زمانی که احساسِ تنهایی می‌کنید به درونِ خود نگاه نکنید، اطراف را بنگرید و دیگرانی را جستجو کنید که همین احساس را دارند، چراکه همواره دیگرانی هستند که اگر بتوانید با آن‌ها و داستان‌شان ارتباط برقرار کنید، می‌توانید همه‌چیز را با دیدِ جدیدی بنگرید.
Saba
داستان‌ها ما را به هم نزدیک می‌کنند و داستان‌های ناگفته ما را از هم دور می‌سازند. ما از داستان‌ها ساخته شده‌ایم؛
FMG
عیبی ندارد اگر حال‌مان خوب نباشد. حقیقت این است که اگر گاهی غرقِ بلاتکلیفی و نگرانی و خستگی و التهاب نشوید، شاید واقعاً نمی‌دانید در دنیا چه خبر است.
Yasin_msv☕
زمانی که بی‌تفاوت و متفرق شویم. آن‌قدر سرگرمِ زندگی خود هستیم که به دیگران اهمیت نمی‌دهیم. علاقه‌ای به دردِ دیگران نداریم و بدبختی دیگران ما را تحت‌تأثیر قرار نمی‌دهد. خطرناک‌ترین احساسْ نداشتنِ احساس است.
aliyeh_ansarian
لهجه‌ها به‌واقع ردپایی جدایی‌ناپذیر از مسیرهایی هستند که پیموده‌ایم، عشق‌هایی که ورزیده‌ایم و هرگز فراموش‌شان نکرده‌ایم، زخم‌هایی که هنوز با خود داریم و آزارمان می‌دهند اما معنایش این نیست که از لهجه‌های‌مان آمدیم.
maedeh
هرچه انسان‌ها با سلیقه‌های متفاوت کمتر با هم در ارتباط باشند، درکِ ما از زندگی جمعی انسانی کمتر خواهد بود و فضاهای مشترک‌مان برابری‌خواهی و دگرپذیری کمتری خواهد داشت. در این وضعیت عوام‌فریبان راضی‌تر هستند.
بردوئی
زمانی که احساسِ تنهایی می‌کنید به درونِ خود نگاه نکنید، اطراف را بنگرید و دیگرانی را جستجو کنید که همین احساس را دارند، چراکه همواره دیگرانی هستند که اگر بتوانید با آن‌ها و داستان‌شان ارتباط برقرار کنید، می‌توانید همه‌چیز را با دیدِ جدیدی بنگرید.
FMG
خطرناک‌ترین احساسْ نداشتنِ احساس است.
Mary gholami
مادرم با صدایی لرزان، از مادربزرگ به خاطر تمام حمایتی که در این سال‌ها از او کرده بود تشکر کرد. مادربزرگ در عوض آن روز چیزی گفت که امروز در این دنیایی که بیماری آن را فراگرفته، مرتب به خاطرم می‌آید. مادربزرگ گفت: «از من تشکر نکن. تمام حواس‌ات را معطوفِ بهترکردن زندگیِ دخترت بکن. ما شرایط‌مان را از نسلِ قبل به ارث می‌بریم اما برای نسلِ بعدی باید بهترش کنیم. من تحصیلاتِ زیادی ندارم، دوست داشتم تو بهتر از من باشی. حالا تو باید مطمئن شوی دخترت بهتر از تو می‌شود. مگر این همان روندِ طبیعی جهان نیست؟»
باغبان 🤗🌱
مردم بارها و بارها ناامید شده‌اند. اگر پیشرفتی هم رخ داده، مردم احساس کرده‌اند تماشاگر هستند، نه ذینفع.
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
هرطور که نگاه کنید، در لحظهٔ سرنوشت‌سازی قرار داریم. در نقطه‌ای مرزی. فاصله‌ای گیج‌کننده میان پایانی به‌تأخیرافتاده و شروعی ناشناخته.
نسرین
امروزه نصفِ بیشتر مردمی که در کشورهایی دموکراتیک زندگی می‌کنند، معتقدند که صدای‌شان «هرگز» شنیده نشده یا «به‌ندرت» شنیده شده است. اگر در کشورهای نسبتاً دموکراتیک وضعیتِ کلی این باشد، تصور کنید در رژیم‌های استبدادی چه خبر است، رژیم‌هایی که در آن‌ها هیچ‌گونه شفافیتی وجود ندارد و همه‌چیز از بالا به مردم تحمیل می‌شود و حکومت هر نوع مخالفتی را خفه می‌کند.
هستیا
«وقتی این چیزها همگی پایان گرفت، دوست دارم در جهانی متفاوت زندگی کنم که در آن صدایم شنیده می‌شود.»
farzane

حجم

۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

حجم

۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰
۷۰%
تومان