بریده‌هایی از کتاب پیشرفت در ان. ال. پی

ما به هیچ وجه نمی‌توانیم همۀ زوایا و دیدگاه‌هایی را که دربارۀ هر موضوعی وجود دارد بدانیم، هر چه قدر هم آنها ساده باشند. برای این که بتوانیم دنیای اطراف خود را بشناسیم، نقشه‌های فکری‌مان را بر اساس اطلاعات موجود و داده شده طرح می‌کنیم و همان طور که یک نقشه همۀ جزئیات را در برنمی‌گیرد، بلکه فقط مقداری اطلاعات محدود دربارۀ منطقه در اختیار ما می‌گذارد، ما هم مجبور هستیم همان طور عمل کنیم. بنابراین، دو نفر می‌توانند، دیدگاهی کاملاً متفاوت دربارۀ یک موضوع داشته باشند و آن دو نفر اصلاً با یکدیگر توافق نداشته در عین حال هر دو هم می‌توانند صحیح باشند.

دنبال پیشرو (یا رهبر) بروید یکی از مهم‌ترین قدم‌ها برای ایجاد تفاهم و اشتیاق این است که بتوانید رفتار طرف مقابل خود را درک و آن را آینه‌وار منعکس کنید. این تکنیک را « جفت کردن و آینه » می‌گویند. در واقع هدف شما این است که خود را چنان جلوی طرف مقابل قرار دهید که مانند آینه رفتار او را تشخیص دهید و خود را به طور مستقیم یا غیرمستقیم با آن منطبق کنید. وقتی در جمع هستید غالباً این کار را باید روی شخصی که بیشتر طرف مخاطب شماست، انجام دهید. تکنیک‌های آینه قرار دادن به صورت زیر است: - صدا و نحوۀ صحبت کردن طرف مقابل را آینه قرار دهید. - نحوه نفس کشیدن طرف مقابل را آینه قرار دهید. - شیوه حرکات طرف مقابل را آینه قرار دهید. - مدل برخی حرکات طرف مقابل را آینه قرار دهید.

دو نفر می‌توانند، دیدگاهی کاملاً متفاوت دربارۀ یک موضوع داشته باشند و آن دو نفر اصلاً با یکدیگر توافق نداشته در عین حال هر دو هم می‌توانند صحیح باشند.

دیدگاه‌های ان. ال. پی می‌گوید که در هر موقعیتی داشتن چندین راه‌حل بهتر از داشتن فقط یک یا دو راه‌حل است. به عبارت دیگر فردی که تعدادی حق انتخاب بیشتر دارد معمولاً شانس بیشتری هم برای رسیدن به نتایج مد نظر، دارد.

یکی از مفاهیم اصولی ان. ال. پی این است که هر چیزی را که کسی یاد می‌گیرد و اجرا می‌کند، افراد دیگر هم می‌توانند آن را یاد بگیرند و اجرا کنند.

مفهوم کلی ان. ال. پی این است نکته‌ای را که باعث انجام گرفتن کاری می‌شود و جواب می‌دهد پیدا کنید و آن را انجام دهید.

چیزی به نام شکست وجود ندارد فقط یاد گرفتن. وقتی کاری را برنامه‌ریزی کرده‌ایم ولی مطابق برنامه پیش نمی‌رود به همان نسبت ما عصبانی، تحریک، غمگین، افسرده و نگران خواهیم شد یا احساس گناه خواهیم کرد. هیچ کدام از این واکنش‌ها منفعتی برای ما ندارند. حالا بیاییم و همۀ این اتفاقات را به جای شکست، یادگیری یا درس بنامیم. در واقع اینها درس‌هایی دربارۀ زندگی هستند که به ما یاد می‌دهد، چه طور عمل کنیم. به جای این که بگوییم اشتباه کرده‌ایم بگوییم که چیزی یاد گرفتیم، به جای این که احساس بدی کنیم، بگوییم حالا می‌توانیم برنامۀ دیگری را شروع کنیم. دربارۀ ادیسون گفته شده که وقتی می‌خواست نوعی لامپ را اختراع کند هزار بار سعی کرد، او هیچ وقت نگفت که هزار بار شکست خوردم بلکه گفت: « هزار راه را برای اختراع لامپ امتحان کردم، تا توانستم لامپ مد نظرم را بسازم. »

بزرگ‌ترین مانع بر سر راه تغییر دادن، معمولاً خود آن فرد نیست بلکه مردمی است که در کنار او هستند و به سختی امکان تغییر یافتن آن فرد را قبول می‌کنند.

یکی از دلایلی که ما ضعف ارتباطی داریم این است که از زبان شفافی استفاده نمی‌کنیم و در ضمن انتظار داریم که همۀ مردم هم منظور ما را بفهمند.

در یک چهارچوب تجاری یا کاری کسانی هستند که میل دارند همه چیز را به صورت جزئیات بررسی کنند این افراد معمولاً در رده‌های مدیریتی ارتقا پیدا نمی‌کنند، برای این که آنها از بررسی کردن هر چیزی که دقیق نبوده یا کلی باشد پرهیز می‌کنند. کسانی که معمولاً مقام‌های مدیریتی را سریع‌تر طی می‌کنند کسانی هستند که می‌توانند تصمیمات بزرگ و مهم را از اطلاعات کلی‌ای که دریافت می‌کنند، بگیرند و اهمیت زیادی به جزئیات نمی‌دهند.

ما به هیچ وجه نمی‌توانیم همۀ زوایا و دیدگاه‌هایی را که دربارۀ هر موضوعی وجود دارد بدانیم، هر چه قدر هم آنها ساده باشند.

یکی از مهم‌ترین راه‌هایی که می‌توانیم ارتباطات و روابط خود را مؤثرتر کنیم این است که همیشه از قدرت و محدودیت نقشه‌های فکرمان با اطلاع باشیم.

ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: « تنها کسی را که می‌توانید عوض کنید خودتان هستید. » اکنون ان. ال. پی یک قدم فراتر می‌رود و می‌گوید نه تنها عوض کردن خودتان باعث عوض شدن رفتار شما می‌شود بلکه روی اطراف و محیط شما هم تأثیر می‌گذارد. این گفته از « سیبرنتیک است » که می‌گوید: « هر وقت در درون سیستمی، عنصری عوض می‌شود تغییراتی در کل سیستم به وجود می‌آید که با آن تغییر اولیۀ خود را سازگار می‌کند »

روان و بدن شما دو قسمت جدانشدنی از یک سیستم است. تا چندی پیش در پزشکی دنیای غرب پذیرفته شده بود که بدن و مغز ما دو چیز کاملاً جدا هستند. هر مشکلی که بدن با آن روبه‌رو می‌شد از گرفتگی بینی گرفته تا سرطان، تنها راه‌حل آن رسیدگی پزشکی به صورت کلاسیک بود. همزمان با این عقیده مطالعات اساسی در طب به رابطه‌ای بین فعالیت‌های ذهنی و فعالیت‌های فیزولوژیک پی‌برد. در چند دهه اخیر مدارک کافی و انکار ناپذیری به وجود آمده است که نشان می‌دهد، به طور مثال: سیستم ایمنی بدن مستقیماً با فعالیت‌های مغزی ارتباط دارد، یعنی فشارهای فکری می‌تواند بازده عملی سیستم ایمنی را کاهش دهد و بدن را با ضعف عمومی روبه‌رو کند.

الگوبرداری باید از سه قانون تبعیت کند: الف) رفتار - نخبه چه کار می‌کند. ب) باورها – الگوهای فکری که پایه‌های رفتار هستند. ت) ارزش‌ها – چهارچوبی که نخبه در آن محیط تصمیم‌گیری می‌کند.