بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو

بریده‌هایی از کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو

۴٫۵
(۱۰۵)
وقتی یه کتاب رو باز می‌کنیم، درحقیقت فکر خودمون رو باز کردیم
vania
«در کتابخانه می‌توانید برای تمام مراحل زندگی خود، یک دوست پیدا کنید.»
melik
«قدرت در دانش است! این یکی از اعتقادات اصلی خانوادهٔ ماست!»
melik
«یه کتابخونه نیازی به پنجره نداره اَندرو! ما اینجا کتابا رو داریم که مثل پنجره‌های ما به دنیاهایی هستن که حتی توی رویاهامون اونا رو ممکن نمی‌بینیم.»
chocolate
«یک کتابِ باز، مثل یک ذهنِ بازه!»
seyed
«در کتابخانه می‌توانید برای تمام مراحل زندگی خود، یک دوست پیدا کنید.»
chocolate
وقتی یه نفر کارت اُرتُدنسی رو می‌کشه
المپیان؟:)
در همین زمان بود که سیرا راسِل به داخل اتاق دوید. «آهای بچه‌ها! تا شما از اتاق رفتین بیرون، عروسک آقای لمونچِلو یه کارت سرنخ تُف کرد بیرون!»
Romina
«قدرت در دانش است! این یکی از اعتقادات اصلی خانوادهٔ ماست!»
chocolate
افکار ما وقتی توی یه کتابخونه هستیم، از هر خطری در امانه
vania
سیِرا گفت: «این مثل هزارتوی بامانع، تو مسابقهٔ سه جادوگره.» «هان؟» «هری پاتر، جلد چهارم، جام آتش.» «آهان! پس این‌یکی رو هم باید بخونم.»
المپیان؟:)
توی همهٔ بازی‌ها، تا آخرین لحظه شانس بردن وجود داره.
vania
کتابِ نُه قصه، نوشتهٔ جِی. دی. سَلینجر.»
المپیان؟:)
و کایل عقیده داشت که دوست‌ها نباید به هم پُز بدهند.
melik
«کدام کار است که وقتی آن را یاد بگیری، تا ابد آزاد خواهی بود؟» همه خندیدند. این معمای آخر، به‌طرز مسخره‌ای آسان بود. آقای لمونچِلو گفت: «بچه‌ها حاضرین؟ همه با هم!» و همه، هم‌زمان فریاد زدند: «مطالعه!»
seyed
«در کتابخانه می‌توانید برای تمام مراحل زندگی خود، یک دوست پیدا کنید.»
شکوفا
می‌تونیم از روش معروف شِرلوک هولمز به نام استدلال قیاسی استفاده کنیم.
المپیان؟:)
«همیشه یادت باشه هِیلی، ذهن هر زنی، قلمرو پادشاهی اونه. عاقلانه بهش حکومت کن دختر.»
yasaman
تا وقتی یه نفر دیگه برنده نشده، نباید از بازی بیرون رفت.
melik
"هر چه بیشتر بخوانید، بیشتر خواهید دانست و هر چه بیشتر بدانید، به جاهای بیشتری سفر خواهید کرد."
melik
چیلینگتون جواب داد: «ممنون خانم توبین. میل دارین از اونجا براتون چیزی بیارم؟ مثلاً یه کاسه سوپ؟» «نه چارلز، ممنونم. من تصویر سه‌بُعدی هستم و غذا نمی‌خورم.» «پس برای همینه که این‌قدر لاغر و خوش‌اندام هستین.» کایل سرش را تکان داد. زبان چارلز از یک پاکت سیب‌زمینی سرخ‌کردهٔ آبدار هم چرب‌تر بود! او حتی برای یک تصویر سه‌بُعدی هم چاپلوسی می‌کرد.
f_gh
هِیلی زیباترین لبخندش را که مناسب تبلیغ خمیردندان بود، برای دوربین زد و گفت: «بروووو لمونچِلوووو!
f_gh
می‌تونی یه سؤال هم از من بپرسی، اما خواهش می‌کنم وقتت رو تلف نکن و نپرس راه خروجی جایگزین کجاست، چون خودمم نمی‌دونم.» کایل قبل از اینکه چارلز بتواند حرفی بزند، گفت: «نمی‌دونین؟» «نه. کوچک‌ترین سرنخی ندارم. تمامِ این بازی رو کتابدار ارشد من، دکتر یانینا زینچِنگو، طراحی کرده و درواقع هدیهٔ تولد منه.» آکیمی گفت: «اما... خیلی راحت می‌تونین از دکتر زینچِنگو بپرسین که چطور می‌شه رفت بیرون، درسته؟» «آکیمی هیوز؟ تو یکی از همونایی هستی که موقع خریدن کتاب، فصل آخرشو می‌خونن تا ببینن چطور تموم می‌شه؟» «نه، اما...»
f_gh
یه کتابخونه قراره جایی برای فکرکردن در آرامش باشه.»
المپیان؟:)
آیا آن‌ها هم فقط چیزها را دیده بودند بدون اینکه واقعاً مشاهده‌شان کنند؟
المپیان؟:)
توی همهٔ بازی‌ها، تا آخرین لحظه شانس بردن وجود داره
عـلـے و فاطمه
وقتی یه کتاب رو باز می‌کنیم، درحقیقت فکر خودمون رو باز کردیم.
melik
فرار از کتابخانهٔ آقای لمونچِلو نویسنده: کریس گرابنستاین مترجم: مژگان ایمانی انتشارات پرتقال
sepehr
امروز من افتخار این رو دارم که هیجان‌انگیزترین بازی‌ای رو که تابه‌حال ساخته شده، بهتون معرفی کنم: فرار از کتابخانهٔ آقای لمونچِلو!
seyed
«تو می‌بینی، اما مشاهده نمی‌کنی.»
seyed

حجم

۳۲۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

حجم

۳۲۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان