پابلو نرودا همیشه میگفت هر نویسندهٔ آمریکای لاتینی پیوسته جسم سنگینی را به دوش میکشد، جسم مردمش را، گذشتهاش را، تاریخ ملیاش را. ما ناچاریم وزن عظیم گذشتهمان را بپذیریم بنابراین آنچه را که به ما زندگی داده، فراموش نخواهیم کرد. اگر گذشتهات را فراموش کنی، میمیری.
Anahid
اینجا دو محدودهٔ فرهنگی دارید که مردمش احساس میکنند حرفهایی باید گفته شوند که اگر نویسنده آنها را نگوید، هیچکس دیگری هم آنها را نخواهد گفت. این امر، مسئولیت خطیری ایجاد میکند و بار سنگینی بر دوش نویسنده میگذارد و البته سردرگمی خاصی را هم سبب میشود. چون هر کسی میتواند بگوید: «اوه، ماموریت مهم است، مضمون مهم است، بنابراین پیام داستان باید خوب باشد.» اما مسئله همیشه این نیست. چند رمان از آمریکای لاتین خواندهاید که سرشار از مفاهیم خوب هستند؟ محکوم کردن بدبختی معدنچیان بولیوی، یا موزچینهای اکوادوری تبدیل به رمانهای وحشتناکی شدند که هیچ کاری هم برای معدنچیان ضعیف بولیوی یا موزچینهای اکوادوری نکرد. کاری برای ادبیات هم نکرد. از هر جهت ضعیف بودند چون چیزی به جز مفاهیم خوب نداشتند.
Anahid
مکزیکوسیتی در افسانه کوئتزال کوتال، افعی پردار تعریف شده است، خدایی که انسان را میآفریند اما اهریمنی که او را نابود میکند به او آینهای میدهد تا خودش را ببیند. اهریمن به او نشان میدهد که چهره دارد در حالیکه او فکر میکرد چهرهای نداشته است. این ماهیت مکزیک است؛ کشف میکنید چهرهای دارید در حالیکه فکر میکردید فقط نقابی داشتهاید.
Anahid