بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد اول | طاقچه
تصویر جلد کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد اول

۴٫۴
(۳۲)
«چاقو برای مردی که با طناب بسته شده عطیهٔ الهیه و برای مردی که در زنجیره به معنی مرگه.»
فرهاد
مسیر یک ایرادی داشت. اگر قرار بود آن‌ها را بیرون نگه دارد، پس چرا جاهایی در کد وجود داشت که آن‌ها را راهنمایی می‌کرد؟ حتی تصویرکلیِ وجود یک راه هم عجیب بود. مایکل آن‌قدر درگیر تلاش برای زنده ماندن بود که هرگز به این شکل به ماجرا فکر نکرده بود. هر چه بیشتر دراین‌باره فکر می‌کرد، بیشتر متعجب می‌شد. «مسیر» نام عجیبی برای برنامه‌ای بود که به منظور بیرون نگه داشتن افراد طراحی شده بود. شاید این اصلاً دیوار محافظتی نبود. شاید به‌کل چیز دیگری بود.
=o
با خودش فکر کرد که تلاش هرگز چیز بیهوده‌ای نیست.
K.P
«چاقو برای مردی که با طناب بسته شده عطیهٔ الهیه و برای مردی که در زنجیره به معنی مرگه.»
کاربر samin
«برام مهم نیست. قسم می‌خورم که مهم نیست. خوبی خواب همینه. می‌دونم ذاتت چه شکلیه و مهم همینه.»
کاربر samin
چیزهای بدتری از مردن هم وجود داره
𝐑𝐎𝐒𝐄
ورود به آن‌جا غیرممکن بود، مگر این‌که کسی بسیار پولدار یا مشهور بود یا در سلسله‌مراتب خلافکاران مقام بالایی داشت یا این‌که سیاستمدار بود که در هر سه دستهٔ فوق قرار می‌گرفت
ح‌َـدیـثـهــ
هیچ حسی مثل این نیست که دوست خوبت را از پله به پایین پرتابت کنی.
A.zainab
«چاقو برای مردی که با طناب بسته شده عطیهٔ الهیه و برای مردی که در زنجیره به معنی مرگه.»
دختر پاييزي
مایکل به او نگاه کرد و با خودش گفت که امکان ندارد دربارهٔ این مسئلهٔ غیرعادی به کسی چیزی بگوید. «آره خوبم. واسه پایین رفتن از این‌همه پله، کلی ذوق دارم. تازه اون‌قدر گشنه‌مه که دارم به خوردن یکی از پاهای برایسون فکر می‌کنم.» برایسون در واکنش گفت: «بهتره قبلش موهاش رو بتراشی.» و یک پایش را صاف مقابل مایکل نگه داشت؛ انگار که بخواهد آن را پیشکش کند. بعد پایش را پایین گذاشت و گفت: «منم خواب عجیبی دیدم. تو خوابم هرگز مایکل رو ملاقات نکرده بودم و داشتم به‌خوبی و خوشی زندگی می‌کردم، تازه هیچ‌کس هم نمی‌خواست من رو بکشه یا به مغزم آسیب دائمی بزنه. رویای شیرینی بود.»
=o
نمی‌ذارم، نمی‌تونم، نمی‌خوام. الان هم غنچه‌های تحتانی بی‌مقدارتون رو از این‌جا بلند کنین ببرین بیرون، قبل از این‌که آبکشتون کنم.»
AMIR.H.H
دست‌ها بالا، چشم‌ها گرد و معصوم، سرعت ثابت بدون هیچ‌گونه حرکت ناگهانی. حالا خیلی نزدیک شده بود.
AMIR.H.H
مایکل به مرد سمت چپش نگاه کرد و شانه‌هایش را بالا انداخت. «ببخشید. امیدوارم هنوز هم بتونی بچه‌دار بشی.»
Ms.red
مکثی کرد و با این‌که دیر شده بود، به این فکر کرد که باید احترام بیشتری به مرد بگذارد. «هومم، قربان. لطفاً.» کاتر جواب داد: «احترام الکی‌ت رو برای کسی نگه دار که به این‌چیزا اهمیت بده.»
A.zainab
برایسون گفت: «باشه. در ضمن نظرتون چیه که کشته نشیم؟ کم‌کم داریم بدعادت می‌شیم.» مایکل جواب داد: «آمین. اخیراً خیلی از مردن بدم اومده.»
A.zainab
مایکل مجبور شد به خودش یادآوری کند که چیز عجیبی نیست؛ درون ویرت‌نت هر چیزی ممکن است.
A.zainab
«شیاطینتون همیشه با شما هستن.» صدایش حتی از روز قبل هم خَش‌دارتر به گوش می‌رسید. «هنوز متوجه نشدین؟ همیشه با شمان و فرار ازشون غیرممکنه. ولی هرگز نمی‌تونین حدس بزنین به چه شکلی سراغتون میان. محتاط باشید فرزندانم.
A.zainab
«جدی می‌گم، از کی ابرقهرمان شدی؟ شبیه بت‌من هستی که با هالک ترکیب شده باشه.» «استعداد خاصی توی تبدیل کردن تعریف به توهین داری.» «باعث افتخارمه.»
A.zainab
بعد از ماجراهایی که پشت سر گذاشته بودند، رابطه‌ای میانشان شکل گرفته بود که مایکل نمی‌توانست تصور کند با شخص دیگری داشته باشد. سرانجام گفت: «وقتی همه چیز تموم شد. واقعاً می‌خوام همدیگه رو تو بیداری ببینیم. قول می‌دم از نزدیک خیلی خوش‌تیپ‌ترم.» سارا خندید: «من هم احتمالاً زشت‌ترم.» صدای خنده‌اش چیزی بود که هر دو به شنیدنش احتیاج داشتند. «برام مهم نیست. قسم می‌خورم که مهم نیست. خوبی خواب همینه. می‌دونم ذاتت چه شکلیه و مهم همینه.» در کل زندگی‌اش چنین حرف احساسی‌ای نزده بود. «خیلی قشنگ گفتی مایکل.»
A.zainab
همه چیز توی این دنیا نسبیه
Aovakia

حجم

۳۳۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۳۳۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان