نمیشه جادو رو از دنیا حذف کرد، چون وجببهوجبِ دنیا جادوییه. فقط مسئله اینه که ما میتونیم ببینیمش یا نه.»
niki
«مرگ فقط خوابیه که آدم نمیتونه ازش بیدار بشه.
niki
سوفی بینهایت عاشق کتابها بود. راستش، او کتابها را بیشتر از دنیای اطرافش دوست داشت. این همان چیزی بود که او را متفاوت میکرد؛
niki
مرد با ملایمت گفت: «کلید ندارم.»
پیتر که دنبالشان آمده بود، گفت: «اجازه بدین...»
سوفی تماشا کرد که پیتر زانو زد و با انگشتهای لاغرش قفل را در دست گرفت. دیدن حرکات با دقت او حیرتانگیز بود و به نظر میرسید موقع کار کردن، با قفل حرف میزند. سوفی یاد خودش موقع صحافی کتابها افتاد.
قفل باز شد.
niki
بیشتر وقتها میگویند آدم نباید کتاب را از روی جلدش قضاوت کند؛ اما از نظر یک کتابخوانِ خبره، این حرف کاملاً بیارزش است. کتابخوانهای خبره با لذت بیهمتای در دست گرفتن یک کتاب زیبا، آشنایی کامل دارند؛ وزن و بافت جلد، صدای عطف کتاب موقع ورق زدن و بوی دلپذیر و خاکیِ کاغذهای زرد، وقتیکه از بین انگشتها رد میشوند. کتاب پلی بهسوی اندیشههاست: موجود زندهای که نیازمند عشق، محبت و محافظت است.
ومبت بدعنق🐾
پیتر نیمبل: وارث عمارت هیزلپورت و بزرگترین دزد تاریخ. صاحب چشمهای شگفتانگیز. نامهای مستعار: کِرم، پیت کوره، جاستیس تروزِرز، بینام، بچهٔ دستنقرهای، پادشاه ولگرد، شترمرغ عزادار، سوسک زشت، خنگ مزاحم.
niki