مردمی که از حاکمان سرزمینشان دل خوشی ندارند، انقلاب میکنند.
یاس
یک روسری فسفری دور گردنش بسته بود. اینطوری اگر عکسش گرفته میشد رنگ روسری نور فلاش را منعکس میکرد و خودبهخود تصویر صورتش محو میشد. بیشک این روسری یک دوراندیشی اضافی بود چون همین طوری هم لبهٔ کلاه، روی بینی و دهانش سایه میانداخت. خُب، درست است که پیرزن سن و سالی داشت اما آدم باهوشی هم بود.
Sky_Blue
گام اول یک انقلاب، داشتن آزادی عمل است.
SaNaZ
مارتا در هفتادونه سالگی بدون این که نفس کم بیاورد از وسیلهای به وسیلهٔ دیگر میرفت و ورزش میکرد. شنکش مطمئن بود روزی که لحظهٔ مرگ مارتا فرا میرسید، مارتا به سمت قبرش میرفت، داخل تابوتش دراز میکشید و بعد هم خودش در تابوت را میبست.
SaNaZ