اما حرف زدن از احساساتم برایم خیلی سخت است.
Ani
میتونی روی قولم حساب کنی.»
به انگشتهایم نگاه میکنم. یاد تمام قولهایی میافتم که شکسته. میگویم: «من ریاضیم خوبه.»
maneli1388
پاتریس تقریباً بیشتر چیزهایی را که بهش میگویم میفهمد، حتی چیزهایی را هم که نمیگویم میفهمد.
Ani
چون اگر کسی بهم نگوید نبین، تمام مدت فیلم نگاه میکنم.
Ani
میخواهم باهاش حرف بزنم و بهش بگویم چه حسی دارم، اما نمیتوانم، چون میخواهد ازم محافظت کند. میخواهم داد بزنم، غرغر کنم و بگویم ای بابا! اما نمیتوانم، چون اگر بداند توی مغزم چه میگذرد، بعد میفهمد یواشکی به گفتوگوهای تلفنی گوش میدادم و این کار را نباید بکنم. قرار است خیلی کارها بکنم که نباید بکنم
Ani
قبل از اینکه سرپرستیام را قبول کنند، سه بار سعی کردم از خانههای مختلف همیشگی فرار کنم، اما پلیس همیشه پیدایم کرد و برم گرداند.
مینا غرق در کتاب:)
«بیشتر تخممرغ و حریره و خاگینه و نون تست فرانسوی، تست هم با کره و ژامبون و بلغور، با نُهتا دونه انگور و یه لیوان شیر انسان.»
مینا غرق در کتاب:)
«همیشه بهش میگی کریستال با س، مگه مردم کریستال رو جور دیگهای هم مینویسن؟ مثلاً با ث؟»
سر تکان میدهم که نه. میگویم: «با ص.»
«با ص؟ فکر نکنم هیچوقت شنیده باشم یه نفر کریستال رو با ص بنویسه.»
میگویم: «اسم بچهعروسکم رو اینطوری مینوشتیم.»
مینا غرق در کتاب:)
«حق نداری بهم دست بزنی. این بدن منه! پاتریس گفت! هیچکس تا وقتی من نگفتهم اشکالی نداره، حق نداره بهم دست بزنه! من هم نگفتم اشکالی نداره!»
مینا غرق در کتاب:)