توی اتاق انتظار که شبیه سالن انتظار هتلهای لوکس بود، نشستم. یک پزشک میانسال ایرانی معاینهام کرد که شاید دلسوزترین و دقیقترین پزشکی بود که به عمرم میدیدم. وقتی صورتحساب را که منشی آقای گاپنیک پرداخت کرد دیدم، گاز سگ را فراموش کردم و در عوض فکر کردم الان است که غش کنم.
وقتی به خانه رسیدم، دیدم اگنس هم در جریان ماجرا قرار گرفته است. ظاهرآ توی ساختمان سر زبانها افتاده بودم. اگنس سرخوشانه گفت:
ـ باید شکایت کنی! پیرزن مخوف دردسرسازی است. آن سگش هم که خیلی خطرناکه. مطمئن نیستم با سکونت در یک ساختمان مشترک جایمان امن باشد. به مرخصی نیاز داری؟ اگر میخواهی بروی مرخصی، من میتوانم بابت
کاربر ۴۹۲۹۴۰۰