بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند | طاقچه
تصویر جلد کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند

بریده‌هایی از کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند

انتشارات:نشر آموت
امتیاز:
۴.۰از ۸۲ رأی
۴٫۰
(۸۲)
مرد واقعی کسی است که بدون آن‌که خجالت بکشد، گریه کند، شعر حفظ باشد، اپرا را با روحش حس کند و برای دفاع از یک زن، هر کاری لازم است، انجام بدهد.
nu_amin_mi
بیا منطقی باشیم، خیلی وقتا عشق دردی رو دوا نمی‌کنه. حتی وقتی از بین می‌ره، تو رو به دیگران ارتباط می‌ده. آخر سر، چیزی که برات می‌مونه: ارتباطاته.
HeLeN
هرگز دست‌کم مگیر قلب را، که قادر است کارهایی بکند که ذهن تصورش را نمی‌کند. قلب به همان خوبی که احساس می‌کند، فرمان می‌دهد.
nu_amin_mi
شاید بعضی از رویاها فقط باید فراموش می‌شدند.
nu_amin_mi
با مصائب زندگی چهره‌ها تغییر می‌کنند اما چشم‌ها همان پنجره‌های همیشگی هستند که به درون باز می‌شوند.
ترنج
بخش‌هایی از لب بالایی‌اش به طرز عجیبی پیچ خورده بود. مانند مادرش از وحشت یک هیولا می‌ترسید به خانه برود. زیر لب گفت: «مادر، مادر. می‌فهمم. بالاخره فهمیدم تو چرا مجبور شدی بری و دیگه برنگردی. منو ببخش که نمی‌دونستم، که نمی‌تونستم کمکت کنم.»
HeLeN
شاید بهتر باشد عشق در همان مراحل اولیه باقی بماند.
n re
اگه دور از مردم زندگی کنیم، همه‌چی حل می‌شه.
nu_amin_mi
«به نظر من، بعضی چیزا رو نمی‌شه توضیح داد. فقط می‌شه بخشید یا نبخشید. من جوابشو نمی‌دونم.
HeLeN
می‌دانست این گله بدون یکی از گوزن‌هایش ناقص نخواهد بود اما هر گوزن بدون گله‌اش ناقص است. یکی از آن‌ها سرش را بلند کرد.
HeLeN
روی زمین هیچ‌کس نیست که آدم بتونه روش حساب کنه.
Parinaz
زندگی این مهارت را به او آموخته بود که احساساتش را خرد و به تکه‌های قابل ذخیره شدن تبدیل کند اما تنهایی هم وسعت خودش را داشت.
nu_amin_mi
«من هرگز اون‌طوری زندگی نمی‌کنم، طوری که ندونم مشت بعدی کی و کجا فرود می‌آد.»
n re
این که به کسی تکیه کنی، جای پایت را محکم می‌کند.
n re
حالا به نظر می‌رسید این‌که از همیشه آسیب‌پذیرتر شده است، موجب شده اعتمادش به دیگران کمتر هم بشود. اکنون که در شکننده‌ترین شرایط زندگی‌اش قرار داشت، به تنها کسی که می‌شناخت، رو کرده بود: خودش.
HeLeN
شاید بهتر باشد عشق در همان مراحل اولیه باقی بماند.
بهروز ت
مادر گفته بود زنان بیش از آن‌که به مردان نیاز داشته باشند، به یکدیگر نیاز دارند اما هرگز نگفته بود چطور وارد گروه آن‌ها بشود.
HeLeN
سرش را داخل ملافه‌ها فرو برد و زیر لب گفت: «چرا تیت، چرا؟ تو قرار بود با بقیه فرق داشته باشی، بمونی. تو گفتی منو دوست داری اما همچین چیزی وجود نداره. روی زمین هیچ‌کس نیست که آدم بتونه روش حساب کنه.» جایی در عمق وجودش به خودش قول داد دیگر هرگز به کسی اعتماد نکند و کسی را دوست نداشته باشد.
HeLeN
آخر و عاقبت نیاز به انسان‌ها آزردگی بود.
HeLeN
می‌دانست آن سوگواری برای چیس نبوده، بلکه برای زندگی خودش بوده که همیشه با طرد شدن تعریف شده است. در حالی که آسمان و ابرهای بالای سرش در چالش بودند، با صدای بلند گفت: «من باید تنها زندگی کنم اما اینو می‌دونستم. از خیلی وقت پیش می‌دونستم آدما نمی‌مونن.»
HeLeN
بعضی از رفتارهایی که الان به نظر ما خشن می‌رسه، باعث بقای انسان اولیه در تمام مرداب‌هایی شده که اون زمان توش گرفتار بوده. بدون اون رفتارها، ما الان این‌جا نبودیم. ما هنوز اون غرایز رو توی ژن‌هامون داریم و وقتی شرایط خاصی بهمون غالب می‌شه، اون غرایز، خودشونو نشون می‌دن. بخشی از وجود ما همیشه همونی که بودیم، باقی می‌مونه، همونی که ناچار بودیم باشیم تا زنده بمونیم ـ مثل زمان‌های خیلی دور.»
HeLeN
حالا گوش کنین. این برای زندگیتون یه درس واقعیه. آره، ما گیر افتادیم اما چی کار کردیم؟ ازش طنز ساختیم و خندیدیم.
nu_amin_mi
درسی که او از تماشای بوقلمون‌های وحشی گرفته بود، این بود که: اگر تو مانند شکارچی رفتار کنی، آن‌ها مانند شکار رفتار خواهند کرد. فقط آن‌ها را نادیده بگیر و آهسته راهت را ادامه بده.
HeLeN
پایین رود، گله‌ای پنج نفری از گوزن‌های ماده بدون آن‌که به او توجهی داشته باشند، در حاشیهٔ نهر به جویدن برگ‌ها سرگرم شدند. کاش می‌توانست به آن‌ها ملحق شود و به گروه آن‌ها تعلق داشته باشد.
n re
«اصلا فراموشش کن. هیچ خدایی به این باغچه نمی‌آد.»
Farhadmarch
«من هرگز اون‌طوری زندگی نمی‌کنم، طوری که ندونم مشت بعدی کی و کجا فرود می‌آد.»
Farhadmarch
چرا باید وقتی هنوز زخمی است، هنوز خونریزی دارد، بار سنگین بخشیدن را تحمل کند؟
Parinaz
پدرش بارها به او گفته بود مرد واقعی کسی است که بدون آن‌که خجالت بکشد، گریه کند، شعر حفظ باشد، اپرا را با روحش حس کند و برای دفاع از یک زن، هر کاری لازم است، انجام بدهد.
mary
«هیچ‌کس سعی نمی‌کند ذهنش را پرورش بدهد. همهٔ ما مثل زرافه‌هایی هستیم که از گردنشون برای رسیدن به برگای بالایی استفاده نمی‌کنن.»
mary
«کیا تو نمی‌تونی از همه‌چی فرار کنی. گاهی‌وقتا، باید در مورد مسائل صحبت کنی. باید با مسائل روبه‌رو بشی.»
mary

حجم

۳۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۳ صفحه

حجم

۳۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۳ صفحه

قیمت:
۱۳۷,۵۰۰
تومان