بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل عکسی سیاه و سفید | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل عکسی سیاه و سفید

بریده‌هایی از کتاب مثل عکسی سیاه و سفید

نویسنده:ژیل ژاکوب
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأی
۳٫۷
(۳)
ببخشید که دلسردت می‌کنم ولی نمی‌شد آن دیالوگ‌هایی را که نوشته بودی حفظ کرد؛ نمی‌شد به بازیگران بگویم حفظ‌شان کنند. وقتی در یک جمله سه کلمهٔ انتزاعی می‌نویسی ذهنِ تماشاگر قفل می‌شود. این بود که باید جمله‌های کوتاهی می‌نوشتم. ناامید نباش. شک نکن که خوب بلدی رمانی را بخوانی و اقتباسش کنی و به ساختارِ درستی برسی. امیدوارم این کار را بکنی. فیلم‌نامه‌ام کاملِ کامل نیست ولی می‌شود به کمکش بازی کرد و جلو دوربین رفت.
شهرام صفاری زاده
روبر عزیز؛ نامه‌ات امروز رسید. انسان و انسانیت یکی نیستند و انسان‌دوست کسی است که انسان‌ها را دوست دارد اما هیچ علاقه و اشتیاقی برای پیوستن به جامعه نشان نمی‌دهد. طبیعی است کتاب‌های داستایوفسکی به‌نظرت جذاب نرسند؛ چون فلسفه‌ای در قالبِ رمان‌اند. راستش داستایوفسکی بالزاکی است که رگه‌های ماورای طبیعی‌اش بیشتر است. رمان‌هایش را باید با عشق خواند؛ با شمعی که اتاقی کوچک را روشن کرده، با نقشهٔ محوی که روی دیوار است، با تخت‌خوابی که مثل تخت‌خوابِ راهبان گوشهٔ اتاق است. سعی کن سخنرانی‌های ژید را دربارهٔ داستایوفسکی پیدا کنی و بخوانی.
شهرام صفاری زاده
فرانسوآ همیشه می‌خواند و سرش توی کتاب بود. خودش نوشته اگر کتاب‌ها نبودند حتماً یکی از آن ولگردهایی می‌شد که صبح تا شب در پیگال ول می‌گردند. عاشق کتاب بود. عاشقِ حقیقی. آن‌قدر کتاب خواند که نوشتن را یاد گرفت. آن‌قدر که کلمات را شناخت. نویسندهٔ فارنهایت ۴۵۱ صفحه‌های کاغذ را با چنان شوری می‌بلعید که مایهٔ حیرت ماست. نویسنده در نامه‌ای به ژان گروئو نوشت «انگشت‌تان را بکشید روی جلدِ کتاب. آرام‌آرام کتاب را نوازش کنید با انگشت‌تان.» همین‌ها نشان می‌دهد تروفو چه‌قدر به ظاهرِ کتاب حساس بوده. خودش گفته بود «اگر کارگردان نمی‌شدم، حتماً ناشر می‌شدم.» عاشقِ کتاب بود و نوشتن
شهرام صفاری زاده
فرانسوآ همیشه می‌خواند و سرش توی کتاب بود. خودش نوشته اگر کتاب‌ها نبودند حتماً یکی از آن ولگردهایی می‌شد که صبح تا شب در پیگال ول می‌گردند. عاشق کتاب بود. عاشقِ حقیقی. آن‌قدر کتاب خواند که نوشتن را یاد گرفت. آن‌قدر که کلمات را شناخت. نویسندهٔ فارنهایت ۴۵۱ صفحه‌های کاغذ را با چنان شوری می‌بلعید که مایهٔ حیرت ماست. نویسنده در نامه‌ای به ژان گروئو نوشت «انگشت‌تان را بکشید روی جلدِ کتاب. آرام‌آرام کتاب را نوازش کنید با انگشت‌تان.» همین‌ها نشان می‌دهد تروفو چه‌قدر به ظاهرِ کتاب حساس بوده. خودش گفته بود «اگر کارگردان نمی‌شدم، حتماً ناشر می‌شدم.» عاشقِ کتاب بود و نوشتن. و این عشق به کتاب را می‌شود در نوشته‌هایش دید؛ دست‌خط‌های غریبش که انگار خوش‌نویسی‌اند، به زیباییِ خطِ ژان کوکتو.
شهرام صفاری زاده
چهارشنبه صبح هم رأس نُه در سینما دُسه فیلم اُکازان (فیلم ژاپنی) را نشان می‌دهند. همان روز ساعت ۲:۳۰ در خیابان ولاسکز، پلاک پنج، برادران وارنر: داشتن و نداشتن. خداحافظ.
شهرام صفاری زاده
نامهٔ ۳ ۱. «فیلم اُکازان (فیلم ژاپنی)…» تروفو نام این فیلم را اُکازان (Okazan) نوشته که اشتباه است. نام درستِ فیلم اُکاسان (Okasan) یا مادر (Mother) است که میکیو ناروسه در ۱۹۵۲ ساخته.
شهرام صفاری زاده
نامهٔ ۱۳ ۱. «می‌خواهم ثریا را (که در اروپا خیلی مشهور است) به سینما معرفی کنم.» اشارهٔ تروفو به همسر دوم محمدرضا پهلوی است که بعدِ ترک ایران به بازیگری روی آورد. البته تروفو آن فیلم را نساخت.
شهرام صفاری زاده

حجم

۱۰۰۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۵ صفحه

حجم

۱۰۰۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۵ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
۲۸,۵۰۰
۵۰%
تومان