«حاضر بودم دستهام رو بدم، ولی چشمهام ببینه.»
h
پروفسور کیک پیرمرد خمیدهای بود با صدایی بهاندازهٔ بند انگشتهایش، چروکیده!
niki
بعضیوقتها عدالت بیشتر از حد توانمون از ما طلب میکنه.
ومبت بدعنق🐾
با تجربهای که من دارم، قهرمانها خوبتر از تو یا من نیستن. بااینکه گاهیوقتها نجیبن، بیشتر وقتها حُقهباز، زیرک و کمی هم گستاخَن.
a
یک اصطلاح قدیمی هست که زمانی مردی آن را ساخت تا نسبت به فرزندانش احساس برتری کند. متأسفانه این ضربالمثل در طول سالها معروف شد و حالا خیلی از آدمها معتقدند که این ضربالمثل حقیقت دارد: برای بچهها دلیل و منطق نیاور!
همانطور که هر بچهٔ عاقلی میتواند تصدیق کند، این احساس مُزخرفِ محض است. همچنانکه پگ و پیتر جُفتشان ساق پایشان را میمالیدند، عُلیاحضرت جملهٔ حقیقیتری را به زبان آورد: «برای یه آدمبزرگ، دلیل و منطق نیار!»
ومبت بدعنق🐾
«دنیا پر از آبهای کشفنشدهست. هرچی بیشتر روی آب سفر کنی، اونا عمیقتر و جادوییتر میشن.»
niki
اگر فقط یک چیز در کار دزدی بود که آن را بیشتر از بقیه دوست داشت، باز کردن قفلها بود. به نظرش هر قفلی یک چالش شخصی بود؛ فکر میکرد قفلها در اصل طراحی شدهاند تا به آدم بگویند چه کارهایی را نمیتواند انجام دهد! تو نمیتوانی غذای داخل این صندوق را برداری؛ تو نمیتوانی از این زیرزمین فرار کنی؛ تو نمیتوانی بفهمی توی این کالسکه چه چیزهایی هست. هر قفل، گنجی را زندانی کرده بود؛ گنجی که میخواست آزاد شود! و پیتر همیشه خوشحال میشد چنین لطفی به آن گنج بکند.
starlight
جعبه را توی دستش گرفت و پرسید: «تو چی هستی؟» اگر پیتر میتوانست ببیند، قلبش از کار میافتاد؛ لبخندی روی صورتش نمایان میشد و گلوی خشکش برای اولینبار در این ده سالِ نکبتی، خندهٔ واقعیاش را بیرون میداد. چون پیتر نیمبل به چیز بینهایت فوقالعادهای برخورده بود که حتی تصورش را هم نمیشد کرد؛ چیزی که فقط میشود اسمش را گذاشت شگفتانگیز.
اندلس
سادهترین توضیح معمولاً درستترین توضیح است.
a Booker