«حاضر بودم دستهام رو بدم، ولی چشمهام ببینه.»
h
پروفسور کیک پیرمرد خمیدهای بود با صدایی بهاندازهٔ بند انگشتهایش، چروکیده!
niki
با تجربهای که من دارم، قهرمانها خوبتر از تو یا من نیستن. بااینکه گاهیوقتها نجیبن، بیشتر وقتها حُقهباز، زیرک و کمی هم گستاخَن.
zahra bijani
هر رابطهای که با یکی دوتا مُشت شروع نشود، حتماً در طول زمان از هم میپاشد! این حقیقتی شناختهشده است که دعوا، باعث ایجاد دوستی میشود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
جعبه را توی دستش گرفت و پرسید: «تو چی هستی؟» اگر پیتر میتوانست ببیند، قلبش از کار میافتاد؛ لبخندی روی صورتش نمایان میشد و گلوی خشکش برای اولینبار در این ده سالِ نکبتی، خندهٔ واقعیاش را بیرون میداد. چون پیتر نیمبل به چیز بینهایت فوقالعادهای برخورده بود که حتی تصورش را هم نمیشد کرد؛ چیزی که فقط میشود اسمش را گذاشت شگفتانگیز.
اندلس
«دنیا پر از آبهای کشفنشدهست. هرچی بیشتر روی آب سفر کنی، اونا عمیقتر و جادوییتر میشن.»
niki
سادهترین توضیح معمولاً درستترین توضیح است.
a Booker