بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیاده روی با خانم میلی | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیاده روی با خانم میلی

بریده‌هایی از کتاب پیاده روی با خانم میلی

امتیاز:
۴.۳از ۲۲ رأی
۴٫۳
(۲۲)
بعضی وقت‌ها که دنیا تیره‌وتار می‌شود، خود تو باید مثل رنگین‌کمان بدرخشی.
𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
مامان همیشه می‌گوید آدم‌ها وقتش که برسد، داستان‌هایشان را با بقیه در میان می‌گذارند، آن هم به روش خودشان و نباید با سؤال کردن‌های زیادی، موی دماغ کسی بشویم
گلابتون بانو
کتاب‌دار انگار از قبل منتظرم بود. «آلیس، خودتی؟ وای خدای من، امسال چه بزرگ شدی.» گفتم: «شما هم همین‌طور.»
ن. عادل
«یاد گرفتم که عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.»
مآریآ:کرم کتاب🕶📚؛
. «جیمز می‌گفت که این سنگ یادش می‌ندازه که مهم نیست دنیا بعضی وقت‌ها چه‌قدر تیره و تاره، مهم اینه که هنوزم می‌شه چیزهای قشنگی رو توش پیدا کرد.»
=o
عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.
کاربر ۶۴۰۱۱۵۹
کتابی که الان در دست دارید روزی فقط یک رؤیا بود. رؤیاهای شما هم روزی به حقیقت می‌پیوندند؛ به خودتان ایمان داشته باشید.
زینب سادات رضازاده
«یاد گرفتم که عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.»
rrrrrrrrrddddddddd
خب، انگار نمی‌شد این تنبیه را دور زد؛ بنابراین راه افتادم، ولی خیلی کُند قدم برمی‌داشتم... خیلی خیلی کُند... از میان حیاط پشتی مامان‌بزرگ رد شدم، جوری که انگار داشتم به سمت اتاق مدیر مدرسه می‌رفتم؛ آن هم توی مدرسه‌ای که مدیرش بچه‌های بد را می‌خورد.
=o
ما در زندگی مسیرهای متفاوتی داریم، ولی خوشبختانه، روزی همه‌مون به یک جا می‌رسیم.
ヅ𝕊𝕦𝕟𝕤𝕙𝕚𝕟𝕖
«من اصلاً نگفتم از کلیسا خوشم نمی‌آد؛ کلیسا پر از چیزهای دوست‌داشتنیه. ولی چیزی که ازش خوشم نمی‌آد آدم‌هاییه که کل هفته همون کارهای همیشگی‌شون رو می‌کنن، بعد یکشنبه که می‌شه، لباس‌های خوبشون رو می‌پوشن، می‌رن کلیسا و بعدش باز دوباره برمی‌گردن سر همون بدجنسی‌های قبلی و بقیهٔ هفته کارهایی می‌کنن که یه مسیحی نباید بکنه. از دورویی آدم‌ها خسته شده‌م.»
گلابتون بانو
آدم هیچ‌وقت اون‌قدر پیر نمی‌شه که یه ذره هم ناراحت نشه. ولی اگه شانس بیاری، یه روز اون‌قدر باهوش می‌شی که خودت رو توی موقعیت‌های به این دردناکی قرار ندی
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
«یاد گرفتم که عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.»
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
شاید همه‌مون نیاز به کسی داریم که داشته‌هامون رو باهاش شریک بشیم.
Dayan
می‌گفتی هیچ رنگین‌کمانی به رین‌بو نمی‌آید. ولی من با این حرفت مخالفم. بعضی وقت‌ها که دنیا تیره‌وتار می‌شود، خود تو باید مثل رنگین‌کمان بدرخشی.
زینب سادات رضازاده
وقتی مامان‌بزرگ آن منظره را دید، دعوایم کرد. «بعضی وقت‌ها از خودم می‌پرسم که آخه چی تو کلهٔ توئه؟!» و قبل از این‌که به خانه برگردد، گفت: «لنگهٔ باباتی.»
melina
هیچ‌کس با احساس تنفر به دنیا نمی‌آد؛ آدم‌ها از اطرافیانشون یاد می‌گیرن که از بقیه متنفر باشن.»
LiLion
این صدف نشون می‌ده که مسیر زندگی هر آدمی با بقیه فرق داره ولی می‌بینی؟ آخرش همهٔ این خط‌ها یه جا به هم می‌رسن.» و به بالای صدف اشاره کرد. «این یعنی ممکنه مسیر زندگی ما آدم‌ها با هم فرق داشته باشه ولی خوشبختانه، آخرش یه روز همه‌مون به نقطهٔ مشترکی می‌رسیم.»
LiLion
«یاد گرفتم که عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.»
LiLion
شاید همه‌مون نیاز به کسی داریم که داشته‌هامون رو باهاش شریک بشیم.
rrrrrrrrrddddddddd
ولی هنوز یک سؤال داشتم. «فکر می‌کردم دیروز گفتین اون‌قدر پیر شده‌ین که دیگه اجازه نمی‌دین چیزی ناراحتتون کنه.» دیدم همهٔ اجزای صورتش می‌خندد. دستش را دراز کرد و گذاشت روی شانه‌ام. «آه، آلیس، دخترکم، راستش رو بگم، آدم هیچ‌وقت اون‌قدر پیر نمی‌شه که یه ذره هم ناراحت نشه. ولی اگه شانس بیاری، یه روز اون‌قدر باهوش می‌شی که خودت رو توی موقعیت‌های به این دردناکی قرار ندی.»
Zahra Darvishi
از رؤیاهایم بیرون آمدم. «مامان، به نظرتون اگه کسی نره کلیسا، بازم می‌ره بهشت؟» «خب یه جورایی همیشه به این اعتقاد داشته‌م که وقتی مسیر زندگی هر آدمی با بقیهٔ آدم‌ها فرق می‌کنه، پس چرا نباید برای رسیدن به بهشت راه‌های متفاوتی وجود داشته باشه؟»
Zahra Darvishi

حجم

۱۵۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۵۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان