بریدههایی از کتاب دیوار ۱۳۵۸
۳٫۹
(۴۵)
درحالیکه پیادهرو را به سمت بالا و میدان انقلاب میرفتم با خودم گفتم ایکاش آن شاگردم که من را با سؤالش به چالش کشیده بود، اینجا بود. کاش اینجا بود و میدید که بین نجات هزاران نفر و معشوقهام، کدام را انتخاب کردهام.
Mahtab
درحالیکه پیادهرو را به سمت بالا و میدان انقلاب میرفتم با خودم گفتم ایکاش آن شاگردم که من را با سؤالش به چالش کشیده بود، اینجا بود. کاش اینجا بود و میدید که بین نجات هزاران نفر و معشوقهام، کدام را انتخاب کردهام.
Mahtab
همانند کابوی فیلمهای وسترن بودم که خسته و از گرد راه رسیده قدم به شهری مرده گذاشته است و مدام زیرچشمی خانه و مغازههای اطراف را از نظر میگذراند و منتظر کوچکترین حرکتی است.
Mahtab
خیابان آنطور که توقعش را داشتم شلوغ نبود. اما همان معدود رهگذران در لباسهای قدیمی و اندک خودروهای سواری و نقلیهٔ عمومی برایم جالب بودند. همیشه دنیای بیرون را در عکسهای سیاهوسفید، صورتی یا نارنجی دیده بودم و مشاهدهٔ این همه رنگ حسی باورنکردنی داشت. انگار فیلمی باکیفیت را در تلویزیونی عظیم تماشا میکردم.
moonlight
البته پدرم خیلی در خانه نماند. پسازاینکه نمازش را خواند و از ناهاری که محصول مشترک مهری و راضیه بود خورد، تشکر کرد، بیرون رفت و تا سال شصتوهفت که در بیمارستان به دنیا آمدم، پسرش را ندید.
نیما اکبرخانی
«جای من» با صدای خوانندهٔ موردعلاقهام حجت اشرفزاده افتاده بود.
j
نمیدانم چه رازی است وقتی منتظر قرار مهمی هستیم زمان سینهخیز خودش را روی صفحه روزگار میکشاند. کافی است زمان ببیند که داریم در کنار خانواده و دوستان لذت میبریم و شاد هستیم، آن موقع است که در سرازیری روزگار میدود.
j
شاید گاهی اوقات فقط باید نشست و نظاره کرد که چگونه قطار روزگار از روی ارزشها و داشتههایمان رد میشود. نمیشد با روزگار گلاویز شد. درسی بود که از گذشته نصیبم شده بود.
محمد شهمرادی
«بشر همیشه درصدد جبران گذشته و حسرتهای ازدسترفتهاش بوده است. تنها راه جبران این حسرتها بازگشت به گذشته و سفر در زمان است
j
اسکناس کار خودش را کرده بود. همانطور که بیشتر اوقات کارش را میکرد. این موضوع به زمان و مکان و اشخاص در بازهٔ زمانی خاصی محدود نمیشد. همیشه این چرک کف دست احترام میآورد.
j
آدمی بودم که همیشه به اطرافیان و نزدیکانش اهمیت میداد و همین اهمیت بیش از اندازه سبب شده بود تا مرتکب کارهایی شوم که ممکن است برایتان عجیب و ترسناک به نظر برسد.
j
هرچیزی از جمله کتاب را برای خودم میخواستم. تا چیزی کامل به من تعلق نمیگرفت از آن لذت کافی را نمیبردم.
j
حجم
۲۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۲۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان