«یا خفته در گور، یا ایستاده در زندگی».
AS4438
با گذشت زمان، به کمک سکوت، تنهایی، اگر نتوانم تعادل خودم را بازیابم حداقل خواهم توانست به آرامشی نسبی برسم.
da☾
نوشتن امشب به من اجازه داد تا روزم پایانی شایسته داشته باشد: بدون اینکه وا بدهم و تسلیم وسوسهٔ خودکشی شوم. این بار، باز هم نوشتن نجاتم داد.
da☾
نمیتونی تصور کنی که چقدر احساس خوشبختی میکردم با خوندن این کتابها.
da☾
. و همهٔ آنچه با هم در آن شریک بودیم و بعد از دست دادیم، به همان عشق تعلق دارد.
دختر کوچه ارغوان
هر جا بروم به پوچی برمیخورم، انگار پوچی در من و بیرون از من است.
da☾
به نظرم دیگر اینجا نمیتوانم زندگی کنم. به سکوت احتیاج دارم. تمام این هیجانات باعث سرگیجهام میشود. چیزی که برایم لازم است، جایی است آرام، خارج از شهر. یک تبعیدگاه.
da☾
احساس خفگی میکردم. حس میکردم زیادیام: انگار که زندگیام، از این به بعد، نمیتواند با زندگی بقیه قاتی شود.
da☾
چقدر دوست دارم آرامش درونی و سکوت را بازیابم. آدمی بههمریخته شدهام.
da☾