بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این سه کارآگاه؛ جلد اول | طاقچه
تصویر جلد کتاب این سه کارآگاه؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب این سه کارآگاه؛ جلد اول

نویسنده:زک نوریس
امتیاز:
۴.۰از ۱۷ رأی
۴٫۰
(۱۷)
خاله گریه‌کنان گفت: «روی تختم یه ماره! نمی‌دونم کبراست، پایتونه یا سَرمِسی.» همه حیرت‌زده شده بودند و خشکشان زده بود. کودی و اوتیس رفتند توی اتاق. روی ملافهٔ نخی آبی‌رنگ، ماری طلایی  نارنجی چنبره زده بود. کمِ کم یک متر و هشتاد سانتی‌متر طولش بود.
فرزند قصه‌ها
رِی شانه بالا انداخت و گفت: «درسته. تو کتاب اُفیولوژی که برادرم از دانشگاه با خودش آورده بود خوندم.»
فرزند قصه‌ها
خاله پرسید: «شلنگ چی‌چی‌ش؟» رِی گفت: «شلنگ سرریز یه شلنگه که آب اضافهٔ فلاش‌تانک رو می‌ریزه توی کاسه دست‌شویی تا فلاش‌تانک پر نشه. تازه، یه نفر شناورتون رو هم دست‌کاری کرده. برای همین وقتی که پر شده، آب قطع نشده.»
پیگیری

حجم

۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۳,۲۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد