بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دشمن مردم | طاقچه
تصویر جلد کتاب دشمن مردم

بریده‌هایی از کتاب دشمن مردم

نویسنده:هنریک ایبسن
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۳ رأی
۳٫۷
(۱۳)
می‌دونین، واقعیتش اینه که قوی‌ترین آدم توی دنیا اونیه که از همه تنهاتره.
shakiba
دکتر استوکمان: حق هیچ‌وقت با اکثریت نیست. تأکید می‌کنم، هیچ‌وقت! این یکی از اون دروغ‌های مرسومه که انسانِ آزاده و فکور باید علیه‌ش بشوره. اون‌هایی که اکثریت‌رو در یک کشور تشکیل می‌دن کی‌ها هستن؟ عقلا یا سفها؟ فکر می‌کنم دراین‌باره باید موافق باشیم که، در حال حاضر، در سراسر دنیا اکثریتِ وحشتناک و سرکوبگرِ سفها اطرافمون‌رو گرفته‌ن. ولی، مرده‌شور، یقیناً هرگز درست نیست که سفها باید بر عقلا حکومت کنن. (همهمه و فریاد جمع) بله، بله، می‌تونید با داد و قال خفه‌م کنین، حقیقت‌رو نمی‌تونین انکار کنین. اکثریت قدرت داره... بدبختانه... ولی حق با اکثریت نیست.
shakiba
حق! فایدهٔ حق چیه، اگه قدرت نداشته باشی؟
علی دائمی
خانم استوکمان: اینکه خیلی باعث خجالته! ولی چرا این آقایون باهات مخالفن؟ دکتر استوکمان: (خشمگین) آه، چراش‌رو می‌گم بهت. چون‌که همهٔ مردها زن‌اند... مثل تو. همه‌شون فقط به فکر خانوادهٔ خودشونن، نه به فکر خیر جامعه.
علی دائمی
کاری‌ترین دشمنای حقیقت و آزادی میون ماها اکثریته. بله، این اکثریتِ قاطعِ لیبرالِ منفور... اینه دشمن‌مون! اینم از اسمش دیگه.
علی دائمی
هورستر: قراره بازم انتخابات باشه؟ بیلینگ: خبر نداشتین؟ هورستر: نه، با این‌جور جریانات کاری ندارم. بیلینگ: ولی گمونم به مسائل اجتماعی علاقمند باشین، نه؟ هورستر: نه. از این چیزها سر درنمی‌آرم. بیلینگ: به هر حال، آدم رأی که باید بده. هورستر: حتی اون‌هایی که نمی‌دونن جریان چیه؟ بیلینگ: نمی‌دونن؟ منظورتون چیه؟ جامعه مثل یه کشتیه: همه باید دستی به سکان برسونن. هورستر: شاید توی خشکی این تشبیه به‌جایی باشه، ولی توی دریا خیلی با اوضاع جور درنمی‌آد.
shakiba
خیلی از آدمای اینجا این‌طوری‌ان: حزبِ بادن و مدام از این شاخه به اون شاخه می‌پرن. کلی با شک و وسواس همه‌چیز رو سبک و سنگین می‌کنن، آخرشم جرأت ندارن حتی یه قدم بردارن.
علی دائمی
کمبود اکسیژنْ وجدانِ آدم‌رو بیمار می‌کنه؛ و انگار توی بسیاری از خونه‌های این شهر اکسیژن کافی نیست، چون کل این اکثریت قاطع اصلاً کَکش هم نمی‌گزه که توسعه و رفاه شهررو روی باتلاق دروغ و فساد بسازه.
علی دائمی
قوی‌ترین آدم توی دنیا اونیه که از همه تنهاتره.
محمدرضا
هورستر: قراره بازم انتخابات باشه؟ بیلینگ: خبر نداشتین؟ هورستر: نه، با این‌جور جریانات کاری ندارم. بیلینگ: ولی گمونم به مسائل اجتماعی علاقمند باشین، نه؟ هورستر: نه. از این چیزها سر درنمی‌آرم. بیلینگ: به هر حال، آدم رأی که باید بده. هورستر: حتی اون‌هایی که نمی‌دونن جریان چیه؟ بیلینگ: نمی‌دونن؟ منظورتون چیه؟ جامعه مثل یه کشتیه: همه باید دستی به سکان برسونن. هورستر: شاید توی خشکی این تشبیه به‌جایی باشه، ولی توی دریا خیلی با اوضاع جور درنمی‌آد.
علی دائمی
مورتن کیل: ولی عمراً بتونین شهرداررو مجاب کنین با این چیزها. دکتر استوکمان: خب، حالا می‌بینیم. مورتن کیل: فکر می‌کنین اون اینقد دیوونه باشه؟ دکتر استوکمان: امیدوارم همهٔ مردم شهر این‌قدر دیوونه باشن.
علی دائمی
اگه به اون چیزی که حق و حقیقته پایبند نباشم، دیگه ازم می‌خوای چه کوفتی ازم سر بزنه؟
محمد حسین
توی این دنیا یه عالمه بی‌عدالتیه که آدم تحملشون می‌کنه!
محمد حسین
شهردار: پوه! مردم افکار نو لازم ندارن. مردم بیش از هر چیزی از افکار خیر و مقبولی منتفع می‌شن که امتحان خودشون‌رو پس دادن و از قدیم باهاشون دمخور بودن.
صدراجون من دوست دارم
خانم استوکمان: ولی عزیزم، توماس، به هر حال، قدرت طرف برادرته... دکتر استوکمان: آره، ولی حق طرف منه جونم! خانم استوکمان: آخ، آره، حق، حق! فایدهٔ حق چیه، اگه قدرت نداشته باشی؟
javadazadi
انگار توی بسیاری از خونه‌های این شهر اکسیژن کافی نیست، چون کل این اکثریت قاطع اصلاً کَکش هم نمی‌گزه که توسعه و رفاه شهررو روی باتلاق دروغ و فساد بسازه.
ChaD
هیچ اشکالی نداره که یه جامعهٔ ریاکار و دروغگو نابود بشه! همهٔ آدم‌هایی‌رو که دروغ مبنای زندگی‌شونه باید مثل میکرب نابود کرد! شماها به وقتش کل مملکت‌رو مسموم می‌کنین؛ شماها کل مملکت‌رو به راهی می‌کشونید که مستحق نابودی باشه؛ و اگر کار به اونجا بکشه، من، صمیمانه و از ته دلم می‌گم: کل مملکت‌رو نابود کنین! کل مردمش‌رو نابود کنین!
ChaD
دکتر استوکمان: طبیعیه که ندونی؛ ولی بهت می‌گم. آدمِ آزاده نباید طوری رفتار کنه که خودش‌رو به لجن بکشه. نباید طوری عمل کنه که نتیجهٔ اعمالش عین تف سربالا برگرده توی صورت خودش.
محمدعلی دهاقین
هاوستاد: حق همیشه با اکثریته. بیلینگ: خداوکیلی هم حقیقت با اکثریته! دکتر استوکمان: حق هیچ‌وقت با اکثریت نیست. تأکید می‌کنم، هیچ‌وقت! این یکی از اون دروغ‌های مرسومه که انسانِ آزاده و فکور باید علیه‌ش بشوره. اون‌هایی که اکثریت‌رو در یک کشور تشکیل می‌دن کی‌ها هستن؟ عقلا یا سفها؟ فکر می‌کنم دراین‌باره باید موافق باشیم که، در حال حاضر، در سراسر دنیا اکثریتِ وحشتناک و سرکوبگرِ سفها اطرافمون‌رو گرفته‌ن. ولی، مرده‌شور، یقیناً هرگز درست نیست که سفها باید بر عقلا حکومت کنن. (همهمه و فریاد جمع) بله، بله، می‌تونید با داد و قال خفه‌م کنین، حقیقت‌رو نمی‌تونین انکار کنین. اکثریت قدرت داره... بدبختانه... ولی حق با اکثریت نیست. حق با من و چندتای دیگه‌س. حق همیشه با اقلیته. (دوباره همهمه) هاوستاد: هاه، هاه! پس دکتر استوکمان از پریروز پیرو نخبه‌سالاری شدن!
valencia
شهردار: پوه! مردم افکار نو لازم ندارن. مردم بیش از هر چیزی از افکار خیر و مقبولی منتفع می‌شن که امتحان خودشون‌رو پس دادن و از قدیم باهاشون دمخور بودن.
محمد حسین
خانم استوکمان: آخ، آره، حق، حق! فایدهٔ حق چیه، اگه قدرت نداشته باشی؟ پترا: اِ، ولی مادرِ من... چطور می‌تونی اینو بگی؟
محمد حسین
خیلی از آدمای اینجا این‌طوری‌ان: حزبِ بادن و مدام از این شاخه به اون شاخه می‌پرن. کلی با شک و وسواس همه‌چیز رو سبک و سنگین می‌کنن، آخرشم جرأت ندارن حتی یه قدم بردارن.
محمدرضا
من از رهبران بیزارم، در زندگی به اندازهٔ کافی ازشون کشیدم. اون‌ها مثل یه گله بُزاَن وسط یه مزرعهٔ پر از قلمه‌های جوون، همه‌رو لگدمال می‌کنن. اون‌ها راهِ انسانِ آزاده‌رو هر جا که بره سد می‌کنن... و من واقعاً نمی‌فهمم چرا نباید اون‌هارو هم مثل بقیهٔ حیوون‌های موذی نابود کنیم...
محمدرضا
مسئله اینه که یه مشت بی‌سر و پا جرأت می‌کنن به آدم حمله کنن، انگار منم یکی مثل اونام... اینه اون چیزی که نمی‌تونم تحمل کنم، عمراً! خانم استوکمان: آره، توی این شهر خیلی بهت بی‌احترامی کردن توماس، ولی حالا باید به این خاطر پاک بذاریم بریم از این مملکت؟ دکتر استوکمان: نمی‌تونی تصور کنی که جماعت بی سر و پا همه‌جا مثل اینجا پررو و بی‌تربیت‌ان؟ آره، هستن عزیز، همه‌شون همه‌جا سر و ته یه‌کرباسن. خب، باشه، بذار این سگای ولگرد گاز بگیرن. این بدترینش نیست؛ چیزی که از همه بدتره اینه که مردم همه‌شون شدن بردهٔ یه حزبی، توی کل این مملکت. ولی اینم دلیلش نیست... شاید وضع توی امریکای آزاد بهتر از اینجا نباشه؛ اونجا هم اکثریت مطلق توی هم می‌لولن، اونجا هم افکار عمومیِ ساختهٔ لیبرالیسم و جفنگیات دیگه زیاده. ولی اونجا مقیاس‌ها خیلی بزرگ‌تر از اینجاست، می‌دونی. ممکنه سر ضرب لینچت کنن، ولی این‌جوری ذره‌ذره شکنجه‌ت نمی‌کنن
محمدرضا
حزب مثل چرخِ گوشته؛ سرهای آدمارو چرخ می‌کنه یه چومبه ازشون می‌سازه؛ همینه که این‌همه کله‌پوک و کله‌خر توی هم وول می‌خورن!
محمدرضا
باید از شر رهبرای احزاب خلاص بشیم. چون رهبر یه حزب عین گرگ می‌مونه، متوجهین که... مثل یه گرگ گرسنه؛ اگه بخواد زنده بمونه، هر ساله کلی حیوونای کوچیک لازم داره
محمدرضا
خانم استوکمان: اینم باعث تأسفه که تو یه همچین اکثریت وحشتناکی‌رو پشتت داری.
صدراجون من دوست دارم
مردی که تنها خطا، یا به هر حال، خطای عمده‌ش اینه که بیشتر به دلش رجوع می‌کنه تا به مغزش.
صدراجون من دوست دارم
توده چیزی نیست الا مواد خامی که باید به شکل مردم درشون آورد.
صدراجون من دوست دارم
شهردار: کلاً، توی شهر ما روحیهٔ تساهل خوبی حاکمه... یک روح شهروندی جمعی بی‌نظیر. این، البته، ناشی از منافع مشترک قابل توجهیه که مردم‌رو با هم متحد می‌کنه... منافع خیلی مهمی که تا حد زیادی مشغلهٔ هر شهروند خیراندیشیه...
صدراجون من دوست دارم

حجم

۱۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۱۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان