اگه با دقت نگاه کنی، میتونی توی هر چیزی زیبایی ببینی.
Book
من و تو میتونیم دوستهای خوبی برای هم باشیم، البته اگه تو من رو اونجور که واقعاً هستم ببینی، نه اونجور که خیال میکنی هستم.»
yuri
«هیچوقت منتظر تموم شدن طوفان نمون، فقط برو بیرون و زیر بارون لذت ببر.»
Stardust
من از پشت پنجره حواسم به خیلی چیزها بود.
yuri
حالا به دوستت نگاه کن و آروم، خیلی آروم، حرکاتش رو تقلید کن. ببینید کدومتون پیشقدم میشه. به همدیگه دست نزنید. حواستون باشه که یه دیوار شیشهای بینتون هست ها!»
به ملودی نگاه کردم و ابرویم را که میخارید خاراندم. ملودی هم فوری ابرویش را خاراند. خندهام گرفت.
یواشکی گفتم: «هنوز شروع نکردهم که!»
yuri
ناگهان احساس کردم چقدر تنهایم، خیلی تنها.
Book
بهترین راه مقابله با ترسهایم این است که مستقیم با آنها رو در رو شوم و خودم را در موقعیتهایی قرار بدهم که آسایش و آرامشم را به هم میزنند.
Book
«دارن دربارهٔ من حرف میزنن، آقاشیره. جالبهها، اینهمه اتفاق داره میافته، با این حال اینها هنوز هم وقت میکنن دربارهٔ من حرف بزنن.»
lillys garden
چه حسی داره آدم صبح تا شب اون بالا گیر افتاده باشه و فقط تماشا کنه که روزها میگذرن؟
Book
«هیچوقت منتظر تموم شدن طوفان نمون، فقط برو بیرون و زیر بارون لذت ببر.»
Book
اما خب، او خودش ابله بود، پس من هم خیلی اهمیتی نمیدادم چه میگوید.
Book
بهگمانم جیک بهطرز عجیبوغریبی تصمیم گرفته بود خودش قلدر شود تا دیگر کسی نتواند برای او قلدری کند.
Book