بریدههایی از کتاب دفاع از دیوانگی: مجموعهی کامل داستانها و نوشتههای طنز
۳٫۲
(۹)
کاش خدا نشانهیی شفاف به من نشان میداد! مثلا حسابی پُرپول در یک بانک سوییسی.
penelope
مشکل این است که رهبران ما، ما را به خوبی آمادهی زندگی در جامعهی ماشینی نکردهاند. متأسفانه سیاستمداران ما یا فاقد صلاحیت هستند یا فاسد. گاهی اوقات در یک روز هم فاقد صلاحیت هستند هم فاسد.
penelope
ولی با وجود همهی اینها، چیزهایی هست که از مرگ هم بدترند. خیلیهایشان را سینماهای نزدیک خانهتان دارند همین الان نمایش میدهند.
penelope
فکر: انسان چرا میکُشد؟ او برای غذا میکُشد. نه فقط برای غذا: معمولا نوشیدنی هم باید کنارش باشد.
penelope
وقتهایی که «ستمگران» خیلی جدی بشوند، اتفاقی میافتد که به آن میگوییم حکومت نظامی، و در آن هر جور مخالفتی ممنوع است، همینطور خندیدن، پاپیونبستن یا «گندهبک» گفتن به شهردار. در حکومت نظامی آزادیهای مدنی به شدت محدود میشوند، و هیچ حرفی از آزادی بیان نیست، گرچه افراد اجازه دارند موقع آهنگ گوشدادن سرشان را تکان بدهند.
penelope
راهنمای مختصر و البته مفید نافرمانی مدنی
برای پیادهکردن یک انقلاب دو چیز لازم است: شخص یا چیزی که اعتراض علیهی او انجام شود و کسی که واقعا پایه باشد و عملِ اعتراض را انجام دهد.
penelope
کلاکت آن موقع دنبال کلاهگیسش میدوید که از سرش افتاده بود. موقع دویدن، صدای فریاد بریسو را شنید. شبی تاریک بود و باد شدیدی میوزید و کلاکت مردد شد که آیا باید جانش را برای نجات یک غریبه به خطر بیاندازد یا نه. او نمیخواست چنین تصمیم مهمی را با شکم خالی بگیرد. بنابراین به رستوران رفت و شام خورد
penelope
کمال عقلی نیدلمن پس از تعمق بسیار او را قانع کرد که وجود ندارد، دوستانش وجود ندارند، و تنها چیزی که وجود دارد بدهی شش میلیون مارکی او به بانک است.
penelope
درک نیدلمن کار آسانی نبود. سکوت او به اشتباه به نشانهی سردبودن تعبیر میشد، اما درواقع فرد بسیار حساسی بود و یکبار بعد از مشاهدهی یک فاجعه در معدن، نتوانست کلوچهی دومش را بخورد.
penelope
اخترشناسان از سیارهیی غیرمسکونی به نام کوئلم یاد میکنند که اگر انسان با سرعت نور حرکت کند، شش میلیون سال دیگر به آن میرسد. اما آنها دنبال مسیر ویژهیی هستند که دو ساعت از طول این سفر کم میکند.
penelope
من همیشه یکجور ترس حیوانی از مرگ داشتهام. به نظرم فقط یکچیز از همچین سرنوشتی بدتر است، آن هم این است که مجبور باشی یک کنسرت موسیقی راک را از اول تا آخر ببینی.
penelope
ذهن وقتی در برابر تصمیمات اخلاقی قرار میگیرد چهقدر وحشتزده میشود. نباید زیاد فکر کرد. باید بیشتر به بدن اتکا کرد؛ بدن بیشتر قابل اتکا است. سر قرارها حاضر میشود، ژاکت اسپرت به آن میآید و همینطور موقع مشتومال.
penelope
به نظر میرسید دنیا به انسانهای خوب و بد تقسیم شده بود. کلاکت با خود فکر کرد انسانهای خوب بهتر میخوابند درحالیکه انسانهای بد از ساعتهای بیداری بسیار بیشتر لذت میبرند.
penelope
این افسانه وجود دارد که میلیاردها سال پیش آبوهوای کوئلم اینقدر بد نبوده ــ دستکم از پترزبورگ بدتر نبوده ـ و بشر آنجا زندگی میکرده است. این انسانها ــ که از هر جهت شبیه بشر روی زمین بودند فقط جای دماغ، کاهوِی بزرگ روی صورتشان بود ـ فیلسوف بودند. آنها به عنوان فیلسوف تکیهی بسیاری بر منطق داشتند و فکر میکردند که اگر زندگی وجود داشته باشد، کسی باید موجب آن شده باشد و از این رو به جستوجوِ مردی با موِی تیره و خالکوبی و کت نظامی رفتند.
وقتی جستوجویشان به نتیجه نرسید، فلسفه را رها کردند و وارد تجارت سفارش و پست شدند، اما هزینهی پست بالا رفت و آنها هلاک شدند.
penelope
علاوه بر همهی این مشکلات موجود در کوئلم، تا آنجا که ما میدانیم، در این سیاره اکسیژن برای ادامهی حیات وجود ندارد و موجودات ساکن آن دریافتهاند که درآوردن خرج زندگی بدون داشتن دو شغل بسیار مشکل است.
penelope
کسانی که اعتراض علیه آنها انجام میشود «ستمگران» نامیده میشوند و از آنجا به راحتی قابل تشخیصاند که به نظر میرسد تنها کسانی هستند که حسابی بهشان خوش میگذرد. این «ستمگران» معمولا کت و شلوار تنشان است، زمیندارند، و میتوانند شبها دیروقت صدای رادیوشان را بلند کنند بدون اینکه کسی سرشان داد و هوار راه بیاندازد. شغل آنها نگهداری «وضع موجود» است، که شرایطی است که در آن همه چیز همانطور که بوده باقی میماند، گرچه ممکن است هر دو سالی دلشان بخواهد قضیه را رنگش کنند.
penelope
کلاکت هیچوقت به خدا اعتقاد نداشت، اما وقتی پدر برنارد پیشش آمد، از او پرسید آیا هنوز برای مسیحیشدن وقت دارد؟
پدر برنارد سرش را تکان داد و گفت: «این وقتِ سال، اکثر ایمانهای اصلی پُر شده. بهترین کاری که الان میتوانم بکنم، این است که تماس بگیرم و تو را هندو کنم. فقط به یک عکس پاسپورتی احتیاج است. »
penelope
کلاکت از واقعیت متنفر بود، اما میدانست واقعیت تنها جایی است که میشود در آن استیک خوب خورد.
penelope
تولد هفتادسالگی نیدلمن را در خاطر دارم. همسرش برای او پیژامه خریده بود. نیدلمن ناراحت شده بود، چون قبلا اشاره کرده بود که دلش یک مرسدس بنز میخواهد
penelope
یکبار که من، او و دخترم در میلان به دیدن اپرا رفته بودیم، بیش از حد از جایگاه خم شد و افتاد روی صحنه. او مغرورتر از آن بود که به اشتباهش اعتراف کند و یکماه تمام هر شب به دیدن آن اپرا میرفت و هربار به پایین پرت میشد. کمی بعد دچار ضربهی مغزی خفیف شد.
penelope
حجم
۲۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
حجم
۲۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
۲,۵۰۰۵۰%
تومان