بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اکو؛ جلد اول | طاقچه
تصویر جلد کتاب اکو؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب اکو؛ جلد اول

امتیاز:
۴.۷از ۶۷ رأی
۴٫۷
(۶۷)
حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.
i_ihash
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
هانیه
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
Mahya
«فقط نگاه کنین که دانش‌آموزاتون چه بلایی سر پسرم آورده‌ن. لبش اون‌قدر وَرَم کرده که نمی‌تونه حرف بزنه. پیشونیش زخمی شده و بخیه می‌خواد. مچ دستش هم شکسته و حتماً باید چندهفته‌ای تو گچ بمونه.» مدیر مدرسه به صندلی تکیه داد، دست‌هایش را روی شکمش گذاشت و گفت: «ببینین آقای اشمیت، اتفاقی که افتاد، به‌خاطر شیطنتای پسرونه بوده؛ یه‌کم شلوغ‌کاری تو حیاط مدرسه.
یک مشکل لاینحل، sky
من که واسه این جماعتی که هیتلر رو خدا می‌دونن، تره هم خُرد نمی‌کنم.
یک مشکل لاینحل، sky
«موسیقی مال نژاد و گروه خاصی نیست. هر سازی صدای خودش رو داره. موسیقی زبون بین‌المللیه. موسیقی می‌تونه تموم فاصله‌ها رو بین مردم از بین ببره.»
mehrsa
برای بار صدم، او چیزی را می‌خواست و از آن می‌ترسید.
B.A.H.A.R
سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود
.
موسیقی بهترین دوای روحه.
یك رهگذر
چرا مردم نمی‌تونن تو رو قبول کنن و درونت رو ببینن؟
B.A.H.A.R
اونجا پُر از مخالفای هیتلره. اسمش رو گذاشته‌ن اردوگاه کار و بازپروری؛ ولی یه زندانه با کار اجباری. روی دروازه‌ش نوشته‌ن: کار، شما رو آزاد می‌کنه؛ ولی بهتر بود بنویسن: کار، شما رو می‌بره زیر خاک.
یک مشکل لاینحل، sky
تاحالا به این فکر کردی که آدم می‌تونه با ساز زدن، نیرو و دیدگاه و دانشش رو منتقل کنه؟
vania
جادوگر به آن‌ها گفته بود بچهٔ سرِراهی هستند و هرروز به آن‌ها گوشزد می‌کرد که باید از لطف او ممنون باشند. اما قدرشناسی از او کار راحتی نبود. کلبه، خرابه و نمور بود. جادوگر هیچ‌وقت سقف را تعمیر نمی‌کرد؛ سه خواهر را مجبور می‌کرد لباس‌های کهنه بپوشند و به‌هیچ‌وجه دوستشان نداشت. همان‌قدر نسبت به آن‌ها بی‌اعتنا بود که نسبت به یک سنگ توی چشمه؛ اما این را می‌دانست که دخترها خیلی به دردش می‌خورند، چون از صبح تا شب جارو می‌زدند و مرتب می‌کردند و می‌شستند و می‌پختند. تصور کنید جادوگر چقدر پُرتوقع شده بود! خواهرها در زندگی‌شان که پُر از بدبختی بود، فقط دو قوّتِ‌قلب داشتند: اولی آوازخواندن بود. آن‌ها سه صدای متفاوت داشتند: اولی، صدای آواز پرنده؛ دومی، صدای آبی که آرام از بین سنگ‌ها عبور می‌کند؛ و سومی، صدایی مثل آوای وزش باد بین چوب‌های توخالی. وقتی شروع به خواندن می‌کردند، صدایشان آن‌قدر جادویی بود که همهٔ موجودات جنگل از هیولاها تا پری‌ها از کارشان دست می‌کشیدند و گوش می‌دادند و از آن‌همه زیبایی تعجب می‌کردند.
شهرزاد بانو😇
فردریش به اطرافش نگاه کرد تا مطمئن شود کسی او را نمی‌بیند و برای آخرین‌بار، توی سازدهنی‌ای که به او اعتمادبه‌نفس و اراده بخشیده بود، دمید. صدای آکورد پُر از امید بود. دستش را روی حرف M کشید و آن را داخل یک جعبه گذاشت. وقتی درش را بست، احساس کرد قلبش تیر کشید. جعبهٔ سازدهنی را کنار تعداد زیادی جعبهٔ دیگر گذاشت. آن‌ها به‌زودی داخل صندوق‌های بزرگ قرار می‌گرفتند و با قطار برقی به کشتی‌های باری می‌رسیدند و از آنجا هم از آلمان به گوشه و کنار دنیا می‌رفتند. فردریش آهسته گفت: «سفربه‌خیر، دوست قدیمی.» با خودش فکر کرد، نفر بعدی که این سازدهنی به دستش می‌رسد، چه کسی است و آیا او هم آن لذت و آرامش را تجربه خواهد کرد؟
سائوری هایامی
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
mehrsa
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
(mohammad amin)
موسیقی زبون بین‌المللیه. موسیقی می‌تونه تموم فاصله‌ها رو بین مردم از بین ببره.
یك رهگذر
قوّتِ‌قلبِ دیگر خواهرها این بود که همدیگر را داشتند. هرشب که روی تشک‌های حصیری‌شان دراز می‌کشیدند و از سوراخ‌های سقف به آسمان شب نگاه می‌کردند، پیشگویی خدمتکار را مثل یک دعا تکرار می‌کردند: «سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.» بعد هم به‌ترتیب دربارهٔ پرندهٔ کوچکی که می‌توانست خیلی راحت پرواز کند و از جنگل خارج شود، آواز می‌خواندند. یک و دو و سه هنوز امید داشتند که روزی بتوانند از جنگل بیرون بروند. آن‌ها رؤیای یک خانهٔ امن و آرام را می‌دیدند؛ رؤیای خانواده‌ای که دوستشان داشته باشند و آن‌ها را به اسم صدا کنند.
شهرزاد بانو😇
حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.
یك رهگذر
چطور هم‌زمان چیزی را آن‌قدر می‌خواست و از آن می‌ترسید؟
B.A.H.A.R
که همیشه پدرش می‌گفت، تقویت کند؛ «یه پا جلوتر از پای دیگه. فقط به جلو حرکت کن. به آدم نادون هیچ توجهی نکن.»
B.A.H.A.R
صدای پدر می‌لرزید؛ «همهٔ اینا فقط به این دلیله که اون مثل بقیه نیست؟ واقعاً دیگه نمی‌تونم منطقی باشم.»
B.A.H.A.R
«تو برای ما هم خاصی؛ و مجبور نیستی هرچی که اونا می‌گن انجام بدی. تو قبلاً احساسات خودت رو داشتی و مثل خودت فکر می‌کردی، نه مثل کس دیگه‌ای.»
B.A.H.A.R
«اونجا تیمارستانه، آقای محترم!» فردریش لباس پدرش را محکم گرفت. از الیزابت دربارهٔ چنین جایی شنیده بود؛ جایی‌که دیوانه‌ها زندگی می‌کنند و آن‌ها را مجبور می‌کنند همهٔ لباس‌هایشان را، به‌جز لباس زیر، دربیاورند. آیا واقعاً او را به‌خاطر رهبری یک اُرکستر خیالی و حرف‌زدن با یک دوست خیالی به آنجا می‌برند؟ سرش از فکر این قضیه گیج رفت. صدای پدر می‌لرزید؛ «همهٔ اینا فقط به این دلیله که اون مثل بقیه نیست؟ واقعاً دیگه نمی‌تونم منطقی باشم.» پدر دست فردریش را گرفت و باهم از دفتر مدیر بیرون آمدند، از راهرو رد شدند و به حیاط رسیدند.
sahar
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
MOBINA
، پیش‌گویانه در گوشش زمزمه کرد: «سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
B.A.H.A.R
پدر گفت: «موسیقی مال نژاد و گروه خاصی نیست. هر سازی صدای خودش رو داره. موسیقی زبون بین‌المللیه. موسیقی می‌تونه تموم فاصله‌ها رو بین مردم از بین ببره.»
B.A.H.A.R
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
mahzooni
اُتو از حرف‌های عجیب خواهرها دستپاچه شده بود. برای همیشه با نخ نامرئی سرنوشت به‌هم متصل‌اند؟ از حرف‌هایشان ترسیده بود. سرش درد گرفته بود و احساس گیجی می‌کرد؛ «من واقعاً خسته‌م. فقط دلم می‌خواد برم خونه.» یک گفت: «
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
پنجاه سال قبل از وقوع جنگ بزرگ که قرار بود پایان همهٔ جنگ‌ها باشد
:)

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان