
بریدههایی از کتاب همهی پسران من
۴٫۳
(۲۱)
توُ این مملکت اینقدر همه رفتهن دنبال سواد و تحصیل که دیگه کسی پیدا نمیشه آشغالها رو ببره.
آروین
تو فکر میکنی به صِرف اینکه تو آدمها رو دوست داری، آدمها هم تو رو دوست دارن!
سپیده اسکندری
آدم بدبخت بیچاره اگه خطایی بکنه، قلاویزش میکنن، اما آدم کلهگنده رو سفیر میکنن.
پویا پانا
اینجا سرزمین سگهای بزرگه، اینجا قرار بر دوست داشتن آدمها نیست، بر خوردن آدمهاست! اصل بر اینه؛ اساس زندگی ما همین یک اصلهخب، این دفعه هم باید چندنفری کشته میشدن، و شدن دیگه.
پویا پانا
توُ این مملکت اینقدر همه رفتهن دنبال سواد و تحصیل که دیگه کسی پیدا نمیشه آشغالها رو ببره.
پویا پانا
کلر: روزنامه میخوایی؟
کریس: بد نیست، فقط صفحهٔ معرفی کتابش رو. (دولا میشود و یک فرم از روزنامه را از کف ایوان برمیدارد.)
کلر: تو همیشه صفحهٔ معرفی کتابش رو میخونی، هیچوقت هم کتابی نمیخری.
کریس: (پایین بهطرف کَت میآید.) دوست دارم میزان جهلم دستم باشه.
علی دائمی
امشب میخواد بارون بیاد.
جیم: این رو روزنامه نوشته؟
کلر: آره، ایناهاش.
جیم: پس بارون نمیآد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
کلر: تو همیشه صفحهٔ معرفی کتابش رو میخونی، هیچوقت هم کتابی نمیخری.
کریس: (پایین بهطرف کَت میآید.) دوست دارم میزان جهلم دستم باشه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
کار همیشهشونه، جورج. آدم بدبخت بیچاره اگه خطایی بکنه، قلاویزش میکنن، اما آدم کلهگنده رو سفیر میکنن.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
(به آن) من تازه شما رو زیارت کردهم، اما اگه بخوایی یه نصیحتت میکنموقتی ازدواج کردی، هیچحتی توُ خیالت همهیچ روی پول همسرت حساب نکن.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
کلر: نمیدونم والّا، توُ این مملکت اینقدر همه رفتهن دنبال سواد و تحصیل که دیگه کسی پیدا نمیشه آشغالها رو ببره.
آنها میخندند.
طوری شده که تنها خرفتهایی که باقی موندهن رؤسان.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
پول همهچی رو تغییر میده. من با یه انترن ازدواج کردهم. با حقوق خودم. کار بدی بود، چون همچی که زنی مردی رو تأمین کنه، مرده مدیونش میشه. نمیشه هم مدیون کسی باشی و ازش دلخور نباشی.
پویا پانا
تو فکر میکنی به صِرف اینکه تو آدمها رو دوست داری، آدمها هم تو رو دوست دارن!
AmirHossein
کریس: نمیدونم چرا، ولی هر دفعه دست دراز کردم چیزی رو که میخوام به دست بیارم، مجبور شدهم دستم رو پس بکشم، چون دیگرون رو رنج میداده. تمام عمر، هر دفعه، هر دفعه، هر دفعه.
کلر: خب ملاحظهٔ دیگرون رو میکنی، اینکه عیبی نداره.
کریس: مردهشور این ملاحظه رو ببره.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
مادر روی ایوان ظاهر میشود. زنی است در اوان پنجاه سالگی، با الهامات مهارگسیخته و ظرفیت محبت ورزیدن بسیار.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
مادر: تو فکر میکنی به صِرف اینکه تو آدمها رو دوست داری، آدمها هم تو رو دوست دارن!
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
شلوار پوشه منم، اما کمربند دست اونه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
جیم: ای کاش بر نگرده، کِیت. یه سال من همینطوری گذاشتم رفتم، رفتم نیواورلئان؛ دو ماه با شیر و موز سر کردم و روی یه بیماری تحقیق کردم. عالی بود. بعد خانم اومد، گریه کرد. من باهاش برگشتم خونه. حالا توُ تاریکیِ معمولی بودن دارم زندگی میکنم. نمیتونم خودم رو پیدا کنم؛ حتی گاهی مواقع بهسختی یادم میآد که میخواستم چی بشم. حالا یه شوهر خوبم؛
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
چی شده پدر اینقدر میخوابه؟ (بهطرف میز میرود و یک لیوان آبانگور میریزد.)
مادر: دلواپسه. هر وقت دلواپس باشه میخوابه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
آن: جورج، دادگاه اون رو
جورج: دادگاه پدر تو رو نمیشناخت! تو که میشناسیش. ته دلت میدونی که جو این کار رو کرده.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
سو: به نظر من که میارزه ده دلار بگیری فقط واسه گرفتن دستش.
جیم: (به کلر) اگه پسرتون میخواد گلف بازی کنه، بگید من حاضرم. یا اگه میخواد یه سفر سی ساله بریم دور دنیا. (بیرون میرود.)
کلر: چرا هی بهش نیش میزنی؟ اون یه دکتره، چیز غریبی نیست زنها بهش زنگ بزنن.
کاربر ۳۰۶۱۸۸۵
امروز اگه دکتری پیدا بشه که راهی پیدا کنه پسری بدون انگشتِ ماشهچکون به دنیا بیاد، یه میلیون دلار دستخوش میگیره.
نگار
کریس: نمیدونم چرا، ولی هر دفعه دست دراز کردم چیزی رو که میخوام به دست بیارم، مجبور شدهم دستم رو پس بکشم، چون دیگرون رو رنج میداده. تمام عمر، هر دفعه، هر دفعه، هر دفعه.
کلر: خب ملاحظهٔ دیگرون رو میکنی، اینکه عیبی نداره.
کریس: مردهشور این ملاحظه رو ببره.
علی دائمی
تو فکر میکنی به صِرف اینکه تو آدمها رو دوست داری، آدمها هم تو رو دوست دارن!
علی دائمی
مادر: (به کریس و جورج) عیب شما پسرها اینه که زیادی فکر میکنید.
علی دائمی
نمیشه هم مدیون کسی باشی و ازش دلخور نباشی.
hanif
یه وقتی میگفتیم وقتی دوباره پولدار شدیم، پیشخدمت میگیریم و زنمون راحت میشه. حالا پولدار شدهیم، پیشخدمت گرفتهیم، زنمون واسه پیشخدمته کار میکنه.
کاربر گلنوش
مادر: (به کریس و جورج) عیب شما پسرها اینه که زیادی فکر میکنید.
لیدیا: خب، ما هم فکر میکنیم.
مادر: آره، ولی نه تمام وقت.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
همهش بسته به اینه که کِی به دنیا اومده باشی، ستارهٔ آدم دقیقاً نشون میده.
کریس: چی رو نشون میده؟
مادر: (به کریس) حالا نمیخواد واسه من عقل کل بشی. بعضی خرافات خیلی هم خوبن!
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
مادر: جالبه ها. وقتی بیست و هفتیها رو احضار کردن، فرنک بیست و هشت سالش بود. وقتی بیست و هشتیها رو خواستن، اون بیست و نه سالش بود. واسه همین بود که ستارهشناسی رو انتخاب کرد دیگه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
حجم
۸۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
حجم
۸۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
قیمت:
۸۸,۰۰۰
۴۴,۰۰۰۵۰%
تومان