بریدههایی از کتاب عروسکخانه
۴٫۴
(۲۶)
مقدسترین پیمان یک زن وظیفهش نسبت به شوهرش و بچههاش نیست؟
نورا: من وظایف دیگهای هم دارم که به همون اندازه مقدسن.
هلمر: نه وظیفهٔ دیگهای نداری. منظورت کدوم وظایفن؟
نورا: وظایفم نسبت به خودم.
هلمر: تو قبل از هر چیزی یه زنِ شوهردار و یه مادری.
نورا: دیگه به همچین چیزایی اعتقاد ندارم. من فکر میکنم قبل از هر چیزی یه آدمم، همونقدر که تو آدمی... یا درهرحال، باید سعی کنم آدم بشم.
☆Nostalgia☆
هلمر: اینم دیگه باید بهت بگم! مگه مقدسترین پیمان یک زن وظیفهش نسبت به شوهرش و بچههاش نیست؟
نورا: من وظایف دیگهای هم دارم که به همون اندازه مقدسن.
هلمر: نه وظیفهٔ دیگهای نداری. منظورت کدوم وظایفن؟
نورا: وظایفم نسبت به خودم.
هلمر: تو قبل از هر چیزی یه زنِ شوهردار و یه مادری.
نورا: دیگه به همچین چیزایی اعتقاد ندارم. من فکر میکنم قبل از هر چیزی یه آدمم، همونقدر که تو آدمی...
Mitir
نورا: خیلی باید سبک شده باشی و...
خانم لینده: نه، نورا؛ فقط یهجورایی خالیام! کسی نمونده که بهخاطرش زندگی کنم.
|ݐ.الف
هلمر: من حاضر بودم شب و روز با روی باز برات کار کنم، نورا... غم و محرومیت رو بهخاطر تو تحمل کنم. ولی هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوستش داره نمیکنه.
نورا: هزارها زن اینکارو کردهن.
☆Nostalgia☆
هلمر: جدا بشم... از تو جدا شم؟ نه، نورا، نه، فکرشم نمیتونم بکنم.
نورا: (به اتاق راست میرود.) اینم یه دلیل محکمتر که چرا باید جدا شد.
Faezeh ☕
ولی هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوستش داره نمیکنه.
نورا: هزارها زن اینکارو کردهن.
کاربر ۲۴۳۶۴۸۲
فقط یهجورایی خالیام! کسی نمونده که بهخاطرش زندگی کنم.
mary
تو رو که نداشتم، انگار زمین دهن باز کرد و من رو بلعید. نگام کن! شدهم یه کشتی شکسته که به یه تختهپاره چنگ انداخته باشه.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
میشه بازم یهوقتی بیشتر از یه غریبه باشم برات؟
نورا: (کیف سفریاش را برمیدارد.) آخ، توروالد، اونوقت دیگه بزرگترین معجزه باید اتفاق بیفته...
هلمر: این بزرگترین معجزه چیه؟!
نورا: هر دوتامون، تو و من، باید اونقدر خودمونو عوض کنیم که... آییی، توروالد، من دیگه معجزه رو باور ندارم.
هلمر: ولی من میخوام باور داشته باشم. بگو بهم! اونقدر خودمون رو عوض کنیم که...؟
نورا: ... که زندگی مشترکمون بتونه یه زناشویی واقعی بشه. خداحافظ!
mary
برای یه مرد یه چیزی که بیاندازه شیرین و دلچسبه اینه که زنش رو ببخشه...
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
تو بالماسکهٔ بعدی نامرئی میشم.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
و نتونی کوچکترین نشونی از قدرشناسی از خودت بهجا بذاری، حتی یه حسرت گذرا... هیچچیز جز یه جای خالی، که اونم اولین کسی که از راه برسه میتونه پُرش کنه.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
کروگستاد: قانون به انگیزهٔ فرد کاری نداره.
Faezeh ☕
خانم لینده: ولی بههرحال، میگن آدمای مریضن که بیشتر به سرپناهی نیاز دارن.
دکتر رَنک: (شانه بالا میاندازد.) آها، بفرما! همین نظره که از جامعه یه مریضخونه میسازه.
Faezeh ☕
بدی آدمی با حالوروز من اینه که زیادی تلخ میشه. کسی رو نداشته باشی که براش کار کنی؛ بااینهمه، مجبور باشی به هر دری بزنی. آدم باید زندگی کنه؛ اینه که خودخواه میشه.
Faezeh ☕
نورا؛ فقط یهجورایی خالیام! کسی نمونده که بهخاطرش زندگی کنم.
Faezeh ☕
«من عضو جنبش حقوق زن نیستم. آنچه نوشتهام هرگز با هدف آوازهگری نبوده است. من، خلاف آنچه که خیلیها خیال میکنند، بیش از آنکه فیلسوف اجتماعی باشم یک شاعرم... وظیفهٔ من توصیف آدمی است.»(Ibsen, ۶۵)
babak kalantari
هلمر: نورا... میشه بازم یهوقتی بیشتر از یه غریبه باشم برات؟
نورا: (کیف سفریاش را برمیدارد.) آخ، توروالد، اونوقت دیگه بزرگترین معجزه باید اتفاق بیفته...
هلمر: این بزرگترین معجزه چیه؟!
نورا: هر دوتامون، تو و من، باید اونقدر خودمونو عوض کنیم که... آییی، توروالد، من دیگه معجزه رو باور ندارم.
هلمر: ولی من میخوام باور داشته باشم. بگو بهم! اونقدر خودمون رو عوض کنیم که...؟
نورا: ... که زندگی مشترکمون بتونه یه زناشویی واقعی بشه. خداحافظ!
FaTeMeH16
دیگه به همچین چیزایی اعتقاد ندارم. من فکر میکنم قبل از هر چیزی یه آدمم، همونقدر که تو آدمی... یا درهرحال، باید سعی کنم آدم بشم
mary
منظورم اینه که از دست پدرم افتادم تو دست تو. تو هر کاری رو به میل و سلیقهٔ خودت میکردی، منم همون سلیقهٔ تو رو پیدا کردم؛ یا بهشون تظاهر کردم... نمیدونم کدومش بود... شایدم هردوش؛ گاهی این و گاهی هم اون. حالا که به گذشته نگاه میکنم، انگار مثل یه آدم گدا، دستبهدهن، زندگی کردهم. من از راه ادابازی برای تو نون خوردهم، توروالد. ولی تو خودت اینجوری میخواستی دیگه.
mary
حجم
۱۰۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۰۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰۳۰%
تومان