بریدههایی از کتاب در اهمیت کاری نکردن
۲٫۵
(۱۰)
به حافظهات رجوع کن و ببین... چند نفر زندگیات را دزدیدهاند، وقتی حواست نبود که داری چهچیزی را از دست میدهی، چقدر از عمرت را پای افسوس بیهوده، لذت احمقانه، میل حریصانه و فریبهای جامعه تلف کردهای.
maryam
مثل معروفی در ذن میگوید: اگر چیزی دو دقیقه خستهکننده بود، آن را چهار دقیقه امتحان کنید. اگر هنوز هم خستهکننده بود، هشت، شانزده و سیودو دقیقه امتحان کنید. در نهایت متوجه میشوید که آن کار اصلاً خستهکننده نیست.
ـ جان کیج ( ۱)
Anahid
پلتفرمهایی مثل فیسبوک و اینستاگرام، سدهاییاند که روی میل طبیعی ما به دیگران و نیاز ما به اجتماع، صرفنظر از سنوسالمان، سرمایهگذاری کردهاند، تمایلات ذاتی ما را میربایند و فرسوده میکنند و از آن بهره میجویند. خلوتگزینی، تماشاچی بودن و سرخوشی صرف را نباید بهخودیخود هدف دانست، اما همهٔ اینها از حقوق انکارناپذیر آدم زنده است.
maryam
یادتان باشد که به خودتان استراحت بدهید: استراحت بدهید برای هیچکاری نکردن، استراحت کنید و فقط گوش بدهید تا یادتان بماند که در عمیقترین حالت، چه هستیم و چه وقت است و کجا هستیم.
کبریا
. هنگامی که دریابی چه اندک از خودت برای خودت باقی مانده است، درمییابی که مردهای، قبل از اینکه نوبتت رسیده باشد!( ۳)
Anahid
نیروهای سرکوبگر جلوی حرف زدن افراد را نمیگیرند، بلکه آنها را به حرف میآورند. چقدر خوب است که حرفی برای گفتن نداشته باشیم و حق داشته باشیم که هیچ نگوییم، زیرا تنها در این صورت میشود حرفهای نایاب و حتی نایابتری یافت که ارزش گفتن داشته باشند. ( ۱)
او اینها را سال ۱۹۸۵ نوشته است، اما من در سال ۲۰۱۶ معنی این جملات را فهمیدم.
وحید
پس گرفتن توجه میتواند خیلی چیزها را متحول کند.
Mohammad Ali Zareian
کوچکترین افکارِ ما را بهسوی مناسبسازی سرمایهداری سوق میدهند، انجام چنین کاری بهاندازهٔ رعایت اجباری حجاب دشوار است.
maryam
با زندگی بین کوهها و این فرهنگ کارآفرین پرشتاب، نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و باید بپرسم: ساختن دنیای دیجیتال چه معنایی دارد، درحالیکه دنیای واقعی دارد پیش چشممان تباه میشود؟
وحید
به نظر من تنها عادتی که ارزش طراحی دارد، این است که عادتهای افراد را زیر سؤال ببریم و باعث شویم جور دیگری ببینند. هنرمندان، نویسندگان و نوازندگان به ما کمک میکنند که دنیا را جور دیگری ببینیم.
☆Nostalgia☆
باور دارم سرمایهداری، اندیشهٔ استعمارگرایانه، تنهایی و تجاوز به محیطزیست همگی در ایجاد یکدیگر نقش دارند.
Mohammad Ali Zareian
ما بین سخنان بیهوده و اینهمه واژه و تصویر سردرگم شدهایم. حماقت هرگز کور یا لال نمیشود. پس، مسئله این نیست که افراد حرفشان را بزنند، بلکه مسئله این است که اندک جایی فراهم کنند که در آنجا بتوانند با خودشان خلوت کنند و حرفی نزنند تا نهایتاً حرفی برای گفتن پیدا کنند. نیروهای سرکوبگر جلوی حرف زدن افراد را نمیگیرند، بلکه آنها را به حرف میآورند. چقدر خوب است که حرفی برای گفتن نداشته باشیم و حق داشته باشیم که هیچ نگوییم، زیرا تنها در این صورت میشود حرفهای نایاب و حتی نایابتری یافت که ارزش گفتن داشته باشند.
Mohammad Ali Zareian
مشاهدهٔ پرندگان نیز مستلزم آن است که ساکت بنشینید و هیچکاری نکنید. تماشای پرندگان متضاد جستوجوی آنلاین است.
کاربر ۵۴۰۷۵۴۵
نیمهٔ اول این کتاب دربارهٔ رهایی از اقتصاد توجه است و نیمهٔ دیگر دربارهٔ سرگرم شدن با چیزی دیگر. ارزش این «چیز دیگر» کمتر از زمان و فضا نیست، همان امکانی است که فقط یک بار اتفاق میافتد؛ وقتی که همدیگر را میبینیم و به هم توجه نشان میدهیم. درنهایت، برخلاف بیمکانی عمر بهینهای که آنلاین سپری میکنیم، میخواهم «مکانمندی» جدیدی را مطرح کنم که حاصل آن حساسیت و مسئولیت است در برابر مسائل تاریخی (اینجا چه اتفاقی افتاده است) و بومشناختی (چهکسی در اینجا زندگی میکرده یا میکند).
Mohammad Ali Zareian
باور دارم سرمایهداری، اندیشهٔ استعمارگرایانه، تنهایی و تجاوز به محیطزیست همگی در ایجاد یکدیگر نقش دارند.
Mohammad Ali Zareian
به خودتان استراحت بدهید: استراحت بدهید برای هیچکاری نکردن، استراحت کنید و فقط گوش بدهید تا یادتان بماند که در عمیقترین حالت، چه هستیم و چه وقت است و کجا هستیم.
سهیل مقدم
سرم را پایین میاندازم به گوشیام نگاه میکنم و از خود میپرسم آیا این گوشی هم نوعی اتاقک برای محرومیت حسی نیست؟ دنیای تنگ و برافروختهٔ درون گوشی با دنیای واقعی قابلمقایسه نیست. دنیای واقعی با نسیم و نور و سایهاش با من سخن میگوید و سرکش و وصفناپذیر در توصیف جزئیات واقعی است.
سهیل مقدم
چه خوب میشد اگر همین انرژی را صرف این میکردیم که حرف مناسب را در زمان مناسب به فرد مناسب بگوییم. چه خوب میشد اگر برای فریاد زدن در فضایی خالی و منتظر پاسخ دیگران بودن، کمتر وقت میگذاشتیم و درعوض این وقت را صرف کسانی میکردیم که خواهان شنیدن حرفهایمان هستند، حالا یا افرادی در یک اتاق واقعی یا اعضای گروهی مجازی.
☆Nostalgia☆
اواسط جنگ جهانی دوم، فیلسوف یهودی آلمانی به نام والتر بنیامین تفسیر معروف خود از نقاشی معروف پل کله به نام فرشتهٔ نو را مینویسد. در این اثر فرشتهای انتزاعی در میانهٔ تصویر ظاهر میشود که اطرافش را لکههای تیره گرفته است. بنیامین در مقالهای با عنوان «در باب مفهوم تاریخ» نوشته است:
فرشتهٔ تاریخ باید همینگونه باشد. صورتش باید رو به گذشته باشد. زمانی که ما زنجیرهای از رویدادها را مشاهده میکنیم، او فاجعه را میبیند، اینکه بیوقفه آوار بر سر آوار میبارد و آنها را پیش پایش پرت میکند. او دوست دارد در لحظهای بیطرف مکث کند، تا مردگان را بیدار کند و اجزای خردشده را مرمت کند و یکپارچه سازد. طوفانی از سمت بهشت آغاز میشود و با چنان خشمی بر بالهای وی میکوبد که فرشته را دیگر یارای بستن آنها نیست. این طوفان فرشته را بهسمت آینده میبرد، آیندهای که پشت سر اوست، در حالی که تلنبار ویرانهها پیش روی او سر به فلک میکشد. آنچه ما پیشرفت مینامیم همین طوفان است. ( ۴)
☆Nostalgia☆
وکیل از بارتلبی میپرسد که کجا به دنیا آمده است، بارتلبی میگوید: «ترجیح میدهم جواب ندهم.» وکیل که مأیوس شده، میپرسد چیزی دربارهٔ خودت به من میگویی؟ و بارتلبی جواب میدهد که «ترجیح میدهم چیزی نگویم.» اما چرا؟ او در حال حاضر ترجیح میدهد جوابی ندهد. هیچ دلیلی ارائه نمیشود و توضیح نمیدهد که چرا دلیلی ارائه نمیدهد و این روند همینطور ادامه دارد.
سطح بعدی خودداری در بارتلبی اینگونه است که نهتنها کاری که از او خواستهاند را انجام نمیدهد بلکه طوری جواب میدهد که دیگر نشود چیزی پرسید. الکساندر کوک خوانش دلوز از داستان را اینطور خلاصه میکند:
بارتلبی از انجام هیچ کاری سرپیچی نمیکند. اگر بارتلبی میگفت: «این کار را نخواهم کرد»، میشد این مقاومت او را نقض قانون تلقی کرد. تخلف و قانونشکنی خود میتواند نشاندهندهٔ این باشد که قانون در جریان است.
☆Nostalgia☆
علاوه بر این، اینها توضیحی است دربارهٔ اینکه چرا وکیل امیدوار است که بارتلبی آشکارا مخالفت کند تا دستکم بتوانند با هم منازعه کنند. وکیل میگوید: «بهطرز عجیبی احساس میکردم تحریک شدهام که با او مقابله کنم و مخالف او باشم و تا حدودی هم از رفتارش عصبانی شوم. اما انگار مجبور شدم با این قضیه کنار بیایم.» بارتلبی در سراسر داستان آنقدر آرام بود که خواننده را دیوانه میکرد، او در فضایی حول مسئلهٔ اصلی داستان جا خوش کرده بود و اختیاراتش را دست کم میگرفت. از نظر دلوز، که خیلی هم به ساختارهای زبانشناختی اهمیت میدهد، «پاسخ بارتلبی نوعی زبان خارجی در درون زبان بود که همه را به سکوتی اجباری وادار میکرد». ( ۲۰)
وکیل به ما میگوید اگر هر کس دیگری جای بارتلبی بود و سرپیچی میکرد، اخراج میشد، اما دربارهٔ بارتلبی «خیلی زود فهمیدم که پشت در، با مجسمهٔ گچی و رنگپریدهٔ سیسرو فرقی ندارم».
☆Nostalgia☆
من به مهاجرت جمعی از فیسبوک و توییتر چندان علاقهای ندارم، به نظرم جنبش جمعی توجه بهتر است: چقدر خوب میشود که همگی با هم، دوباره سکّان کنترل کردن توجهمان را به دست بگیریم و آن را هدایت کنیم.
☆Nostalgia☆
به نظر من تنها عادتی که ارزش طراحی دارد، این است که عادتهای افراد را زیر سؤال ببریم و باعث شویم جور دیگری ببینند. هنرمندان، نویسندگان و نوازندگان به ما کمک میکنند که دنیا را جور دیگری ببینیم.
☆Nostalgia☆
اگر بتوانیم برای چیزهایی که با آنها مواجه میشویم در درونمان جایی باز کنیم، چیزهایی که باعث تغییر در ما میشوند و قبلاً آنها را نمیدیدیم، میتوانیم قدردان چیزهایی باشیم که فراتر از فهم ماست و بر ما تأثیر میگذارد. از این حرف اینطور میتوان فهمید که چرا وقتی آهنگی را میشنویم، دوستش داریم و این دوست داشتن غیرمنتظره است.
☆Nostalgia☆
اگر فکر کنم هرچه را میخواهم و دوست دارم، بلدم و فکر کنم که میدانم کجا و چطور اینها را یاد گرفتهام، به فرض اینکه این روند در آینده هم همچنان و بیپایان ادامه داشته باشد، آنوقت دیگر دلیلی برای زندگی کردن وجود ندارد. فرض کنید دارید کتابی را میخوانید و بهمرور حس میکنید که نوشتههای صفحههای کتاب شبیه هم شدهاند و تا آنجا پیش میروید که احساس میکنید مطالبی یکسان را بارها و بارها خواندهاید؛ مسلماً کتاب را کنار میگذارید.
این موضوع را به موضوع مواجهه با غریبهها تعمیم میدهم. نگران این هستم که اگر برای تعاملات خودمان در دنیای واقعی فیلتر بگذاریم و به افراد برچسبهای هویتی مختلف بزنیم، این خطر تهدیدمان میکند که ممکن است هرگز شگفتزده نشویم، به چالش کشیده نشویم و تغییر نکنیم. هرگز هیچچیز از دنیای بیرون را نخواهیم دید، حتی اگر به نفعمان باشد. البته منظورم این نیست که از کسانی که ویژگیهای مشترک فراوانی با ما دارند، چیزی نمیآموزیم. اگر به دنیای بیرون از خودمان توجه نکنیم در دنیای رابطهٔ «من ـ آن» باقی میمانیم.
☆Nostalgia☆
یکی از دلایلی که هنرمندان بیزارند که در مصاحبهها از آنها بپرسند «برای خلق این اثر از چه چیزی الهام گرفتهاید»، این است که هر ایدهای واقعاً ناپایدار است و بسته به اینکه با چه چیزی مواجه میشویم، تغییر میکند. بهعبارتدیگر، تفکر فقط در درون من رخ نمیدهد بلکه در فضایی بین درون و بیرون من شکل میگیرد.
☆Nostalgia☆
پلکانهای مارپیچ، مثل ظاهرشان هستند؛ تفکربرانگیز و توجهطلب. با طراحی دوبعدی که دارند، نه میشود مستقیم رفت و نه میشود بیحرکت ایستاد، باید در حالتی در میانهٔ این دو بود. فهمیدهام که اینطور فضاها مرا بهسمت خود میکشند: کتابخانهها، موزههای کوچک، باغها، دخمهها. اینجور جاها شیوهٔ خاصی برای برملا کردن رازها و چشماندازهای چندگانه دارند، حتی در فضاهای نسبتاً کوچک.
کاربر ۵۴۰۷۵۴۵
حجم
۲۹۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۹۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان