اینطور که به نظر میاد، وقتی خونه، شهر و مدرسهتون رو عوض میکنین، پیداکردن تجربههای جدید، دیگه اونقدرها هم سخت نیست.
𝘙𝘖𝘡𝘈
یه سریها میان تو زندگیمون، که یه سری چیزا رو بهمون یاد بِدَن.
نقششون هم فقط همینه. شاید یه دورهای فکر کنیم نقش دیگهای دارن؛ ولی نه!
کاری که از دستمون برمیاد، اینه که وقتی یادشون میکنیم، یاد چیزایی بیفتیم که ازشون یاد گرفتیم؛ و ممنونشون باشیم.
سخت نگیرین. میگذره.
بنت الزهرا
البته همهچی به این سادگی هم نبود! (هیچوقت نیست؛ دقت کردین؟!)
Cilli
«میخوام بانک بزنم. همین بیرون منتظر باش، حلّه؟»
nil
«باید کلاس کارو ببری بالاتر... وقتشه بزرگتر فکر کنیم.»
nil
هر وقت زندگیم میخواد همچین یهکم بیفته رو غَلتک، یهو یه داستان جدید درست میشه و گند میزنه به همهچی! یعنی یه جوری که انگاری از آسمون واسهم بدبختی میباره!
✿النا✿
یادتون باشه، زندگیتون رو وارد هنرتون کنین، تا هنرتون زندگی کنه!»
nil
میخوای زندگی کنی یا نه؟ بیا تا زندگی رو نشونت بدم.»
nil
فقط مدلش اینجوری بود که دوست داشت همیشه پایهٔ هر کاری باشه!
nil
زندگی همیشه در جریانه. به نظرم
Amaya:) ~